شکل و ساختار شعر کودک
اسداله شعبانی
در شعر سنتی فارسی، واحد شعر، مصراع و درنهایت بیت است. بنابراین، ساختمان شعر سنتی عبارت از واحدهای کوچک و عموماً پراکندهای است که شاعر با رشتههایی از روابط آوایی کلام، از نوع قافيه، ردیف و غیره به آن «شكل» میدهد. این شکلهای مشخص همان قالبهای متداول شعر مانند مثنوی، دوبیتی، غزل و … است. درواقع این شکلها، فرمهای ظاهری شعر است؛ چراکه هر واحد شعر ساختمانی مستقل دارد و ذاتاً در روابط آوایی و معنایی خود با بقیه واحدها پیوندی همهجانبه برقرار نمیکند.
در کاربرد قالبهای شعر، تجربههایی شده و تقریباً همه این قالبها بهگونهای در شعر کودک به کار رفته. از این رهگذر، شعرهای خوبی هم برای کودکان و نوجوانان سروده شده است. با انتخاب وزنهایی با پایههای عروضی کمتر و درنتیجه مصراعهای کوتاهتر، میتوان همه این قالبهای سنتی را مستعد و مناسب شعر کودک کرد. البته برخی از این فرمها برای سرودن شعر کودک مناسبتر به نظر میرسد، ازجمله قالب مثنوی و چهارپاره؛ حتی ترجیعبند به لحاظ ضرباهنگی که در بند گردان دارد، میتواند ظرفیت بیشتر و کاربرد بهتری در این زمینه داشته باشد. بااینهمه، مناسبترین شکل و شایعترین آن برای شعر کودکان، شکلی است که به «قالب نیمایی» شهرت دارد. ویژگیهای این فرم را نیما یوشیج در یادداشتهای خود بهتفصیل آورده است. ازجمله نامساوی بودن طول مصراعها، آوردن قافیه و ردیف بهمثابه زنگ پایان مطلب و بر پایه ذوق و سلیقه گوینده، و نیز پایانبندی خاص مصراعها برای تمایز آن از شعر بهاصطلاح بحرطویلی که آهنگی زنجیرهای و یکنواخت دارد و …
البته برخی از این ویژگیها را میتوان در شعر کودک نادیده گرفت، بهطور مثال پایان بند مصراعها که نيما سفارش میکند چندان مناسب شعر کودک به نظر نمیرسد، و برعکس، حفظ زنجيره وزن به شیوه شعر بحرطویل، میتواند روابط آوایی کلام را تقویت کند و درنتیجه برای کودکان مناسبتر و گیراتر باشد.
درهرصورت، این شکل به سبب امکاناتی که دارد از هر دو سو، یعنی از جانب شاعران کودک و نیز خوانندگان شعر کودک، موردتوجه واقع شده است، و در حقیقت، بیشتر شعرهای کودکان در این قالب سروده میشود. این شکل نو اگرچه ظاهراً میتواند جزء قالب نیمایی نامیده شود، به لحاظ آنکه با قالب پیشنهادی نیما تفاوتهایی دارد، میتواند نام دیگری چون قالب آزاد، قالب ترانهای یا غیره بگیرد. درهرصورت، این قالب را مناسبترین قالب برای سرودن شعر کودک میبینیم، حتی در سرودن شعرهای بلند هم میتوان این شکل را گسترش داد، همچنان که در بسیاری از منظومهها و قصههای منظوم موفق برای کودکان، این قالب را به کارگرفته اند. تجربه نشان داده است که در این قالب، شاعر گستره وسیعتری برای خلاقیت هنری دارد و میتواند به تناسب محتوا، به ویژه در قلمرو زبان و موسیقی شعر، دست به خلاقیت بزند.
در شعر امروز فارسی، ساختمان شعر اما، از مصراع و بیت فراتر رفته و به کلیت اثر گسترش یافته است و حاصل، پیوستگی آوایی و معنایی اجزا و آحاد شعر در فضایی یکدست است؛ فضایی که در آن تجربههای یک حالت عاطفی به روشهای گوناگون بیان میشود. با این وصف، اجزای شعر در پیوندی همه جانبه، كليتی یکپارچه را فراهم میآورند که در آن هر مصراع، مديون مصراعهای قبل و دائن مصراعهای بعد از خودش میشود. از این رهگذر، شعر، هم ساختمان طبیعی یا بهاصطلاح شكل ذهنی خود را مییابد و از حشويات و کاستیهای شعر سنتی خلاصی میگیرد و هم به واقع، نوعی استقلال فرم به دست میآورد.
با وجود رشد قابل توجه شعر کودک در ایران، به ویژه در سالهای پس از انقلاب، و پیدایش آثار درخور اعتنا در این زمینه، چنین به نظر میرسد که این پدیده از جریان نوگرایی شعر فارسی برکنار مانده است و به همین لحاظ، گاه حرفهای کلیشهای و کهنگی زبان و بیان بر آن سنگینی میکند. بااینهمه، میتوان گفت که شعر کودک در ایران امروزی در شرایطی قرار گرفته که نیازمند تحولی جدی است. این مهم البته از سویی بستگی دارد به اینکه مؤسسات فرهنگی و مراکز تصمیم گیری در چاپ و انتشار آثار تا چه میزان به خلاقیتهای فردی شاعران و نوجوییهای آنان اهمیت میدهند و از سوی دیگر اینکه شاعران کودک تاچه اندازه شعر کودک را جدی میگیرند و با عناصر تشکیل دهنده آن رفتاری خلاقه و مسئولانه دارند.
به زعم بسیاری، شعر کودک محملی برای تعلیم و تبلیغ و آموزشهای رنگارنگ است؛ شاعر خلاق باید شعر کودک را از این تنگنا بیرون کشیده، آن را بهمثابه یک هنر در این بوم و بر پاس دارد.
به گمان من یکی از این شگردها که میتواند ارزش هنری شعر کودک را بالا ببرد، توجه به ساختار طبیعی یا فرم ذهني شعر است. صرف نظر از شعرخردسالان که ماهیتی سرگرم کننده دارد، میتوان گفت که شعر کودک و نوجوان به معماری کلام و ساختار و سامان هنری دقیقی نیازمند است.
در شعر کودک امروز، به ویژه در میان سرودهایی که در دهه اخیر دیده میشود، نمونههای زیبایی میتوان یافت که شکل ذهني شعر در آن کماکان رعایت شده است. اگر بخواهیم به گزینش آثار موفقی که تاکنون برای کودکان و نوجوانان ارائه شده است بپردازیم، نام بسیاری از کتابهای شعر و نیز نام بیشتر شاعران مطرح که برای شعر کودک میکوشند به میان خواهد آمد و این البته در حوصله این مقاله نمیگنجد. در این مجال تنها به بازخوانی شعری از یکی از این شاعران میپردازیم که به لحاظ قدمت زمانی نیز میتواند قابل توجه باشد.
عنوان این شعر «آدمک برفی» است و از سرودههای موفق پروین دولت آبادی است. بدیهی است اگر خدا بخواهد در فرصتهای دیگر به بررسی سایر شعرهای موفق از دیگر شاعران نیز خواهیم پرداخت.
آدمک برفی
برف میبارد
بر شاخه کاج
برگ آن کهنه درخت
میشود سوزن عاج
*
برف میبارد
بر بام بلند
می زند نقره برف
بر سپیدی لبخند.
*
کوچه پر میشود از خنده ما
بچهها میسازند آدمک برفی را
کودک آهسته کند
شال پشمی به برش
میگذارد دگری
شب کلاهی به سرش.
*
شب برفی شب یخبندان است
آدمک برفی در کوچه ما مهمان است
كاش سرما نخورد…
پروین دولت آبادی
«آدمک برفی» شعری است در قالب نیمایی با وزن عروضي بحر رمل مجنون. از نظر ساختار و تكوين شعري «آدمک برفی» با تصویری ساده از طبیعت آغاز میشود.
برف میبارد بر شاخه کاج
و چرا شاخه كاج؟ زیرا کاج به لحاظ آنکه با انبوه برگهایش – که در زمستان نیز نمیریزند- تصویر برف را بهتر نمایش میدهد. طبیعی است که شاعر در چشم انداز خود، پیش از هر چیز دیگر، کاج را انتخاب کند.
حالا كاج باید حلقه تخيل شاعر را گسترش دهد، یعنی از کاج، باید به چیزهای تازهتری رسید، یعنی آنکه، کاج ضمن یاری رساندن به برآمدن تصویر ساده و کودکانه شعر، باید به نوبه خود حامل اندیشه و تخيل شاعر نیز باشد، وگرنه میشود به جای کاج، مثلاً گفت «برف میبارد بر قله کوه». کاج به لحاظ امکانات خود، به گسترش شعر میپردازد، پس به پیری با گیسوان سفيد شباهت پیدا میکند که گویی به جای برگ، سوزنهایی به سپیدی عاج دارد:
برگ آن کهنه درخت
میشود سوزن عاج
میبینیم که به بهترین وجهی از کاج و امکانات آن استفاده شده و یک تصویر ساده از باریدن برف، تخيل شاعر را از مرز واقعیت گذرانده، تا سرزمینهای دور اسطوره کشانده است.
ادامه شعر نزدیکترین تصویر به تصویر اول و درنتیجه ادامه منطقی آن است.
برف میبارد بر بام بلند
می زند نقره برف
بر سپیدی لبخند.
همچنان که در دیدرس شاعر، بیش از هر چیز، کاج است که جلوه میکند و این کاج علاوه بر انبوهی برگها، انبوهی برف را نمایش میدهد، به اعتبار بلندی خود نیز محمل و محور اندیشه و تخيل شاعر واقع میشود. در امتداد این حلقه تخیلی، بام بلند نیز نزدیکترین و مناسبترین عامل برای احساس و انديشه و گسترش تخيل شاعر از جامعه طبیعت به جامعه انسانی است و هویت دادن به اسطورهای که در بند اول شعر از طریق کاج طرح شده است.
به بیانی دیگر، شکلی محیط بر شكل قبل به وجود میآید و به عناصر موجود در آن پویایی میبخشد. پس کم کم منظره برف هم کامل میشود، جایی که کاج و بر بام باریدن برف را به تماشا گذاشتهاند، میتوان گفت:
کوچه پر میشود از خنده ما
بچهها میسازند آدمک برفی را
در اینجا شعر به اوج خود رسیده است. تصویرهای بام و کاج با همه امکانات خود به اتفاق، منظرهای و در واقع دنیایی را به وجود آوردهاند که در آن بازی و فعاليت جمعی کودکان در ساختن آدمک برفی، همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داده است، حتی ما (که کودک نیستیم و باریدن برف، برایمان تنها باریدن برف نیست) به آن دل میبندیم و با کودکان در این کار سهیم میشویم. ادامه شعر همان است، بدون آنکه حلقه ارتباطی خود را با شعر و تصویرهای آن بریده باشد، به شرح کار و بازی کودکان میپردازد. در این اثنا، آدمک برفی ساخته میشود و با دستهای کودکان زندگی میگیرد. با ساخته شدن آدمک برفی پیوند انسان و طبیعت در سادهترین شکل خود قوام میگیرد و دوستی در هاله اسطورهای دیگر، در کنار اسطوره پیشین، شعر را به پایان مطلوب شاعر میکشاند:
شب برفی شب یخبندان است
آدمک برفی در کوچه ما مهمان است
کاش سرما نخورد.
میبینیم که شعر خیلی ساده و روان پیش رفته، تصویرهایی ساده و عاطفی از طبیعت با محتوایی بر پایه بازی و فعالیت جمعی کودکان فراهم آمده و به پایانی مناسب رسیده است. همه اجزای شعر یکدیگر را پذیرفته، هر كلمه با امکانات خود به کلمههای دیگر و هر تصویر با امکانات خود به تصویرهای دیگر کمک کرده و درنتیجه، مجموعهای به هم پیوسته و یکپارچه فراهم آمده است.
از عناصر شعری نیز در این شعر، متناسب با مضمون و محتوای آن استفاده شده، به خصوص در حوزه تخيل، تشبیههای سادهای چون «برگ» که به «سوزن عاج»، و «برف» که به «نقره» (اضافه تشبیهی) تشبیه شده، به کار رفته که هردو از تشبیههای ساده حسی به حسی است. در کنار این تشبیهها، «تشخيص» یعنی خصلت انسانی بخشیدن به اشیا و امور هم که پیوند محکمی با دنیای کودکان دارد، موردتوجه واقع شده است.
می زند نقره برف
بر سپیدی لبخند
همین طور، کاج پیر و آدمک برفی از مرز واقعیت، راه به مرزهای اسطوره گشودهاند.
زبان ساده و صمیمی شعر، با استفاده از امکانات زبانی، درحد معقول و مناسب کودکان است. کلمهها، عبارات و مفاهیم عموماً از دنیای کودکان گرفته شده و از این رهگذر، جنبه عاطفی شعر را تقویت کرده است. مهجورترین كلمه – اگر بشود گفت مهجور – همان کلمه عاج است که به تبع کاج آمده است.
شکل ظاهری شعر، قالب نیمایی است و شكل ذهنی آن نیز چنانکه ملاحظه شد، به لحاظ همبستگی اجزا و آحاد و بافت و پیوند آن، کامل است.
آنچه درباره شعر «آدمک برفی» گفته شد، تنها یک سوی مطلب است. همان چیزی که باید بچهها بخوانند و بدانند. در پس این ظاهر ساده و کودکانه شعر، دنیای دیگری هم نهفته است، دنیایی که از آن خود شاعر است و در نهایت، دنیای کودکان نیز میتواند باشد، مگر نه اینکه دنیای شاعر دنیای آینده کودکان است، کودکانی که بزرگتران فردا هستند؟ در دنیای بزرگترها که خود شاعر در آن زیست میکند نیز برف میبارد اما این برف، برف پیری است. تصرف در شروع ریتم به القای این حس کمک میکند و اصلاً اولین دریچه ورودی به این دنیا، همان تناسب ریتم با بارش برف است که مثل پاندول ساعت عمل میکند:
برف
می
با
رد
بر
شاخه کاج
و ضمن نشان دادن چگونگی باریدن برف، گذر زمان را نیز تداعی میکند. واژه «کهنه» که صفت درخت کاج واقع شده است، این حس را گسترش میدهد و در همین جا، شاعر خود در پشت اسطوره، چونان زنی سپید موی به دنیای کودکان پا میگذارد. توجه کنیم به «برگ» در مفهوم «توشه و سوزن» در معنی رمزی خود. حضور مادرانه شاعر در خلال شعر، سهیم شدن در بازی و خنده آنان و کنده شدن از اندوه بزرگسالی خود نشانگر جستجوی معنایی برای زندگی نیز هست. در مصراعهای پایانی دو بند اول شعر، این گریز از بزرگسالی به کودکی با به کارگیری تشبیه و تشخیص به عنوان پل ارتباطی قابل توجه است. در اواسط شعر، شاعر با کودکان میآمیزد و در بازی و شادی آنان شرکت میکند. در پایان دیگر، شاعر خود کودکان است که با لحنی عاطفی، گویی از زبان و منطق همان کودکان میگوید:
آدمک برفی در کوچه ما مهمان است
کاش سرما نخورد…
پس در یک شعر خوب و کامل برای کودکان، غیر از شکل ظاهری باید به شکل ذهنی یا فرم طبیعی شعر نیز توجه کرد. چیزی که امروزه اهمیت فوقالعادهای یافته این است که در این نوع شکل، دیگر وزن و قافیه و طول مصراعها و بلندی و کوتاهی شعر نیست که شاعر راستین را مجاب میکند، بلکه هر کلمه با کلمات دیگر و هر عبارت با عبارتهای دیگر و به همین ترتیب هر جزو شعر با اجزای دیگر و درنهایت هر تصویر و هر فضا با تصویرها و فضاهای دیگر باید رابطههایی پویا برقرار کند. درنتیجه، از این روابط همهجانبه، شعر به دریایی پرموج و حرکت ماننده میشود که هرکس بهتناسب امکان و استعداد و توان خود میتواند از آن بهرهمند شود، بیآنکه آب این دریا بخشکد و یا از عظمت آن کاسته شود. تنها در این صورت است که شعر کودک میتواند بهعنوان یک هنر ماندگار، جایگاه راستین خود را در کنار هنرهای دیگر بیابد.
***