چرخ بازی
شاعر: فاطمه غلامی
با چرخ بازی میکند
از صبح تا شب مادرم
با قیژ قیژ چرخ او
هی میپرد خواب از سرم
چون چرخ خیاطی کمی
در کارها بی دقت است
امشب حسابی مادرم
از دست او ناراحت است
حس میکنم که باز هم
با مادرم لج کرده است
چون سوزنش را چند بار
در پارچه کج کرده است