شعر-کودکانه-پدربزرگ

شعر کودکانه «پدربزرگ» سروده: افسانه شعبان نژاد

پدربزرگ
شاعر: افسانه شعبان نژاد

پدربزرگو دوست دارم
اون منو خیلی دوست داره
پدربزرگ مهربون
تو باغچه‌ها گل می کاره
سوار فرغونش میشم
زود منو همراش می بره
چه خوش حالم که اون منو
باز پیش گل هاش می بره
تو راه یه خاله قورقوری
جست می زنه کنار ما
قور قور و قورقور می خونه
کار نداره به کار ما
باغ پدر بزرگ پر از
گل‌های رنگی رنگیه
این طرف و اون طرفش
تمشک و توت فرنگیه
زمین رو سوراخ می کنه
بیلچه‌ای که مال منه
با خوش حالی میرم جلو
موقع دونه کاشتنه
دلم می خواد حرف بزنم
پدربزرگ گوش بکنه
بخندیم و خستگی رو
زودی فراموش بکنه
وقتی به خونه می‌رسیم
با همدیگه شام می‌خوریم
غذاهای خوشمزه رو
هام هام و هام هام می‌خوریم
پدربزرگ یواشکی
میگه: بشین رو پای من
باید بخوابی کوچولو
با لالایی لالای من



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *