من می توانم
شاعر: شکوه قاسم نیا
من میتوانم
آماده سازم کیف و کتابم
وقتی سحر شد، بیدار باشم
دیگر نخوابم
من میتوانم
از تن در آرم، پیراهنم را
از نو بپوشم یک رختِ دیگر، مانند بابا
من میتوانم
با مادرِ خود این را بگویم
دیگر بزرگم!
مادر نزن تو، شانه به مویم
من میتوانم
سهمی بگیرم از کارِ خانه
هر گوشه باشد
از کارهایم دهها نشانه
من میتوانم
از هر کتابی، درسی بخوانم
تا هر سؤالی دارد جوابی
آن را بدانم
من میتوانم
گل را نچینم، آن را ببویم
دربارهی گل، با شوق بسیار شعری بگویم