شعر کودکانه صوتی
–کودک و پرنده–
شاعر و گوینده: علیرضا قاسمی
کودک و پرنده
یه روز که از خواب پا شدم
از رختخواب جدا شدم
اُفتاد بَرام یه اتفاق
وقتی بودم توی اُتاق
دیدم من از تو پنجره
پرنده ای خوش حَنجره
پَرید و از تو باغچَمون
اومد نشست رو طاقچَمون
دیدم که زخمیِ پَراش
رفتم جلو یَواش یَواش
گرفتمش تو دستمُ
بال و پَرِش رو بستمُ
اَنداختَمِش توی قَفس
از روی شادی و هَوس
مَرهم گذاشتم رو پَراش
غذا گذاشتم من بَراش
مُراقِبش بودم زیاد
یه وقت بَلا سَرِش نیاد
چِشم انتظار بودم که باز
بلند شه با صدای ناز
آواز بخونه واسه من
پرواز کُنه برای من
تا اینکه خوب شد و پَرید
ولی قفس رو اون ندید
خوردِش به میلهٔ قفس
فهمید تلاش بی فایِدَس
رفتِش یه گوشه ای نشست
غمگین شد و دِلش شکست
با بُغض و آهِ تو گَلو
حَرفش رو زَد به بچه او
گُفتش که من گناه دارم
خونه وُ سَر پناه دارم
دلِ من و تو خون نکُن
توی قفس زندون نکُن
دِلم میگیره تو قفس
به سختی میکِشم نفس
اگه من و رَها کُنی
درِ قفس رو وا کُنی
میرَم تو باغچه یا حیاط
آواز میخونم و بَرات
با چَه چَه و با نغمه هام
شادی رو از خدا میخوام
بچه تا این حرف و شنید
خودش رو جای اون بِدید
دلش گرفت توی قفس
از تنهایی بی هم نفس
پَشیمون از کاری که کرد
یه فکری واسه چاره کرد
گُفتش باید کاری کُنم
پرنده رو یاری کُنم
برای جُبرانِ گناه
برای حلِ اشتباه
درِ قفس رو باز کرد
دَرِش آورد و ناز کرد
بوسید و خوب نِگاش کرد
از پنجره رَهاش کرد
گُفتِش با شور و خنده
آزاد شدی پرنده
رها شدی تو حالا
برو به سمتِ بالا
پرواز کُن ای چَکاوک
آزادی ات مبارک
سلام
فوق العاده زیبا بود
اشعار اقای قاسمی خیلی دلتشین هستن
لطفا کار های جدیدشون رو هم بذارید
سلام. حتماً ان شا الله. خوشحالم که حمایت می کنید.