خمیربازی
شاعر: مهری طهماسبی دهکردی
من با خمیرِبازی
میسازم اسباب بازی
یه جوجه و یه اردک
یه اسب و یه عروسک
عروسکم قشنگه
موهاش طلایی رنگه
روی اسبم نشسته
اما چشاشو بسته
می ترسه از سواری
می کنه گریه زاری
یهو می پره پایین
میشینه روی زمین
جوجه میگه جیک جیک جیک
به اسبم میشه نزدیک
به اسب من می خنده
چشماشو هی میبنده
اسبم پی تیکو پی تیکو
میدوه میاد جلو
اردک تو آب می پره
جوجه را هم می بره
جوجه رفته با اردک
تنها شده عروسک