کتاب شعر کودک
این باغوحش کوچک چه زیباست
سروده: ولادیمیر مایاکوفسکی
برگی از ادبیات کودکان روسیه
نقاشی: محمدعلی بنی اسدی
بچههایی که این کتاب را میخوانید!
شعرهای این کتاب را «ولادیمیر مایاکوفسکی» سروده است. او شاعر بزرگی بود که در حدود صدسال پیش، یعنی به سال ۱۸۹۴ میلادی (۱۲۷۳ خورشیدی) در «باگدادی» که یکی از شهرهای «گرجستان» است به دنیا آمد و نزدیک به سیوهفت سال زندگی کرد. پس از مرگش اسم او را روی این شهر گذاشتند
«مایاکوفسکی» در شعرهایش برای بزرگسالان، زبانی تند و جدی داشت، اما برای بچهها ساده و مهربان و کودکانه مینوشت.
نقاشی هم میکرد، ولی آنقدر به شاعری معروف بود که این بخش از کار او را حتی بسیاری از هممیهنانش هم نمیشناختند.
سالها پیش، نویسندۀ ارزشمند ایران «جلال آل احمد» از موزه هنر شهر «سنپترزبورگ» بازدید کرد. در آنجا دنبال طرحهای «مایاکوفسکی» میگشت و چون نتوانست پیدا کند، از راهنمای موزه کمک خواست و پرسید: از آثار «مایاکوفسکی» چیزی در اینجا نیست؟ راهنما که از این سؤال خوشش نیامده بود، جواب داد: مگر «مایاکوفسکی» نقاش بود؟!
این کتاب که در دست شماست، یک باغوحش کوچک کاغذی است، پر از حیواناتی که آبوهوای گرم را دوست دارند و در مناطق گرمسیر جهان زندگی میکنند. شاید «مایاکوفسکی» به این دلیل آنها را انتخاب کرده است که بچههای سرزمین او – که آبوهوایی سرد دارد- کمتر میتوانستهاند با این حیوانات آشنایی داشته باشند.
شاعر، هر صفحه از کتاب را، مثل اتاقی در اختیار حیوانی میگذارد. فقط وقتی به فیل و خانوادهاش میرسد، دو صفحه به آنها جا میدهد؛ چون فیل خیلی سنگین و بزرگ است و حتی بچهاش بهزودی زود از بزرگترین کس برای هر کودک – یعنی بابا – بزرگتر خواهد شد!
میگویند «مایاکوفسکی» خیلی بلندقد بود و علاقهای هم نداشت که سرش را خم کند تا هم قد دیگران شود؛ اما بچهها را آنقدر دوست داشت که در کتابهایی که برای آنها مینوشت، زانو میزد و هم قد بچهها میشد، همزبان و همفکر بچهها میشد.
به نام خدا
فیل! شیر! کانگورو! هر صفحه از این کتاب سهم یکی از شماست.
شیر
شیر، فقط یک شیر است
نه بیشتر، نه کمتر.
بیا جلو، بهدقت
نگاهش کن که اینک
در میان حیوانات
او شاه نیست دیگر
فقط رئیس آنهاست
در این کتاب کوچک.
لاما
اسم این حیوان «لاما» ست
یکی لامای دختر
یکی لامای مادر.
پلیکان
پلیکانها، دوتایی
در اقیانوس اطلس
باهم دارند جایی.
یکی خیلی کوچولو
یکی چه هیولایی!
گورخر
حالا گورخر اینجاست
آرایشش چه زیباست!
آن پوست قشنگش
با خطهایی مرتب
– یکی روز و یکی شب –
مثل باغ کوچکی
با ردیف بوتههاست.
فیل
رسیدهاند از راه
در این صفحۀ کتاب
یک خانوادۀ فیل
نفسزنان، با شتاب!
هم قد یک خانهاند
چه باشکوه و بلند.
مثل دوتا بادبزن
دو گوش پهن دارند.
روی صورتشان هم
دُمی به نام «خرطوم»
درآمده، که آن را
از صبح زود تا شب
منظم و مرتب
به جلو و به عقب
تکان تکان میدهند
مثل عصایی بلند!
بیرون آمده از آن
دهانِ بزرگ و باز
دو دندان خمیده
– دو «عاج» تیز و دراز –
ببین چه قدر پوشاک
میوه و آب و خوراک
برایشان لازم است؟
در عوض آنچنان زود
بزرگ میشود این
بچه فیل کوچولو
که فکر میکنم من،
همین امروز و فردا
از بابای ما حتی
بزرگتر شود او!
راه را باز کن، باز
چون فیل عزیز ما
خیلی جا میخواهد تا
به اینسو و به آنسو
بجنباند سرش را؟
واقعاً برای این
خانوادۀ سنگین
یک صفحه از این کتاب
خیلی کم است، پس ما
دو صفحه میگذاریم
در اختیار آنها!
تمساح
تمساح! مایۀ ترس!
میدانی که نباید
کاری به کارِ او داشت
سربهسر او گذاشت.
در آب رودخانه
خزید و شد ناپدید
دیگر به این آسانی
او را نمیشود دید.
شتر
این هم «شتر» که با آن
هم به سفر میروند
هم بار را میبرند.
او زندگی میکند
در شنِ داغِ صحرا
وقتِ غذا میخورد
خار بدمزهای را.
پرقدرت است و سالم
زحمتکش است و پرکار
در تمام طول سال
بهسختی میکند کار.
کانگورو
کانگوروی نازنین
چه شاد است و چه شیرین!
دارد دو دست کوتاه
– نصفِ اندازهای که
معمولاً باید باشند –
اما قوی میکنند
او را، دو پای بلند.
-دو برابرِ آنکه
معمولاً باید باشند!
زرافه
بابا زرافه با آن
گردن خیلی دراز
پیدا کند از کجا
برای پیراهنش
یک یقۀ گرمونرم
اندازۀ گردنش؟!
اما بچههای او
نازنازی و کوچولو
چه خوشحالاند از اینکه
مامان زرافه، هرروز
نوازش میکند با
آن گردن بلندش
سر تا به پایشان را.
میمون
میمونِ خندهآور
از همه دیدنیتر!
چه جدّی و چه ساکت
بیحرکت نشسته
مثل یک مجسمه
جلوی روی همه!
با این قیافه، دارد
ادای یک آدم را
درمیآورد، اما
چه خوب میشد اگر
دُمش نبود پیدا!
زمستان که میآید
این طفلک از همیشه
غمگینتر است، زیرا
در سرزمین سبزش
– روی خط استوا
زمستان هم، چون بهار
گرم است و آفتابی
با آسمان آبی.
حالا دیگر دیدهام
بسیاری از شما را
حیوانات مهربان!
وقتِ خانه رفتن است
خدا نگهدارتان!
(این نوشته در تاریخ 6 جولای 2021 بروزرسانی شد.)