شعر کودکانه
” آیینه “
(آینه)
سروده: پروین دولتآبادی
آیینه
امروز بهوقت بامدادان
آیینه مرا به من نشان داد
پیغام امید و زندگی را
خاموش ولی به صد زبان داد
پرسید: درون چشمهایت
از نور صفا نشانه داری؟
این سینه چون صدف چه زیباست
در آن گهر است میشناسی؟
بر این تن اگر سری است، در آن
شوری و شری است، میشناسی؟
در دست تو زندگی است بنگر
بیهوده ز کف برون مسازش
سرمایه هستی تو عمر است
هشدار و به بیخودی مبازش
با خود گفتم: به خویش بازا
چون آینه صاف و پاک جان باش
روشندل و رازدان و آگاه
ز آیینه به خویشتن نشان باش