شعر کودکانه
” آشنای من”
سروده: پروین دولتآبادی
” آشنای من “
کودکی نورسیده بودم من
تازهتازه گشوده لب به سخن
روز و شب چشم بر دهان پدر
روز و شب سر به دامن مادر
کودکی بود و رقص و آزادی
سرخوشیها و بازی و شادی
آرزوهای گرم و دورودراز
تا شود روزگار درس آغاز
چونکه آموختم الفبا را
قصه «نان» و «آب» و «بابا» را
در کتاب این خطوط ناموزون
شکلها، حرفهای گوناگون
با من آرام آشنا گشتند
داستانهای دلربا گشتند
با کتاب آشنا شدم کمکم
شد مرا یار و مهربان همدم
جملهها حرف میزند با ما
حرف خاموش میشود گویا
برگ برگ کتاب گوید باز
سرگذشت بشر تو را ز آغاز
شعر شیرین و شاد و خوشآهنگ
گونهگون نقشهای رنگبهرنگ
علم آموزد و حساب ترا
روشنی میدهد کتاب ترا