در دوران نوجوانی با یک چوب‌دستی، دم در آغل گوسفندان می‌ایستادم و برای سرگرم کردن خودم هنگام خارج شدن آن‌ها چوب‌دستی را جلوی پایشان می‌گرفتم

زندگی گوسفندی / یک داستان انگیزشی

زندگی گوسفندی 

یک داستان انگیزشی

 

وقتی خودت را هم‌صدا با اکثریت می‌بینی، وقت آن است که باید بنشینی و عمیقاً فکر کنی.

 

در دوران نوجوانی با یک چوب‌دستی، دم در آغل گوسفندان می‌ایستادم و برای سرگرم کردن خودم هنگام خارج شدن آن‌ها چوب‌دستی را جلوی پایشان می‌گرفتم، طوری که مجبور به پریدن از روی آن می‌شدند.

پس‌ازآنکه چندین گوسفند از روی آن می‌پریدند، چوب‌دستی را کنار می‌کشیدم، اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می‌پریدند. تنها دلیل پرش آن‌ها این بود که گوسفندان جلویی در آن نقطه پریده بودند.

گوسفند تنها موجودی نیست که از این گرایش برخوردار است. تعداد زیادی از آدم‌ها نیز مایل به انجام کارهایی هستند که دیگران انجامش می‌دهند. مایل به باور کردن چیزهایی هستند که دیگران به آن باور دارند. مایل به پذیرش بی‌چون‌وچرای چیزهایی هستند که دیگران قبولش دارند. «دیل کارنگی»

و…

در یک سالن نمایش، مردی بلندقد روبه روی پسربچه‌ای نشسته بود. از بچه پرسید:

– «آیا می‌توانی صحنه را ببینی؟»

– «نه»

– «ناراحت نباش! فقط به من نگاه کن و هر وقت که من خندیدم تو هم بخند.»

گفتاورد

اگر می‌خواهید به‌جایی نرسید، دنباله‌رو باشید.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *