زندگینامه چهارده معصوم برای کودکان: امام محمدباقر (ع) / معصوم هفتم 1

زندگینامه چهارده معصوم برای کودکان: امام محمدباقر (ع) / معصوم هفتم

زندگینامه چهارده معصوم (ع) امام محمدباقر (ع)

زندگینامه چهارده معصوم (ع)

امام محمدباقر (ع)

مجموعه زندگانی چهارده معصوم (ع)

ـ تألیف: واحد پژوهش مسجد مقدس جمکران

امام پنجم، معصوم هفتم

نام: محمد
لقب: باقرالعلوم
کنیه: ابوجعفر
نام پدر: علی (امام سجاد (ع))
نام مادر: فاطمه (دختر امام حسن مجتبی (ع))
تاریخ تولد: اول رجب سال ۵۷ (ه.ق)
محل تولد: مدینه
مدت امامت: ۱۹ سال
مدت عمر: ۵۷ سال
تاریخ شهادت: هفتم ماه ذی‌الحجه سال ۱۴۸ (ه.ق)
نام قاتل: ابراهیم بن ولید با زهر و به دستور هشام بن عبدالملک
محل شهادت: مدینه منوره
مرقد مطهر: قبرستان بقیع

جداکننده متنz

به نام خدا بسم الله

ولادت محمدباقر (ع)

امام باقر (ع) در روز جمعه اول ماه رجب سال ۵۷ هجری در شهر مدینه و در خانه جد بزرگوارش امام حسین (ع) چشم به جهان گشود.

پدر گرامی‌اش امام سجاد (ع) از همان ابتدای تولد، طبق سنت جدش پیامبر اعظم (ص) در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند و نام محمد را که از قبل توسط رسول خدا (ص) تعیین شده بود بر او نهاد.

مادر گرامی‌اش «فاطمه» دختر امام حسن مجتبی (ع) است.

امام باقر (ع) در روز جمعه اول ماه رجب سال ۵۷ هجری در شهر مدینه و در خانه جد بزرگوارش امام حسین (ع) چشم به جهان گشود.

و ازاین‌رو، آن حضرت، هم از طرف پدر و هم از طرف مادر، به بنی‌هاشم منسوب است. امام صادق (ع) درشان و مقام «فاطمه» مادر امام باقر (ع) می‌فرمایند: «او بسیار راست‌گو بود و در خاندان امام حسن (ع) بانویی مانند او دیده نشد و این از افتخارات امام باقر (ع) است که هم از طرف پدر و هم از طرف مادر منسوب به اهل‌بیت (ع) است.»

دوران خردسالی (ع)

امام باقر (ع) سه‌ساله بود که همراه کاروان جدش امام حسین (ع) به سرزمین کربلا وارد شد و از همان کودکی شاهد ظلم و ستم حاکمان ستمگر پر خاندان پیامبر (ص) بود.

او می‌دید که دشمنان پس از به شهادت رساندن امام حسین (ع) چگونه کودکان تشنه را کتک و خیمه‌ها را آتش می‌زدند.

امام باقر (ع) سه‌ساله بود که همراه کاروان جدش امام حسین (ع) به سرزمین کربلا وارد شد

او نیز مانند دیگر اسیران به همراه پدر و مادر و عمه خود حضرت زینب (س) و دیگر زنان و کودکان، راهی اسارت شد و در این مسیر آزارها دید و با پاهای کوچکش همپای بزرگ‌ترها دوید و بر روی خارها بیابان پابرهنه راه رفت. او خود دیده بود که دشمنان چگونه سنگ به سرهای بریده شهدا می‌زدند و از نزدیک شاهد ظلم ظالمان بود و درس شجاعت و مقاومت را از همان کودکی آموخت. او در سفر کربلا تا شام شاهد فداکاری عمه قهرمان حضرت زینب (س) خود بود.

پیشوای راستین (ع)

امام سجاد (ع) قبل از شهادت، به فرمان خدا و سفارش پیامبر (ص) فرزندش امام باقر (ع) را برای امامت و پیشوایی مسلمین معرفی نمود، امام باقر (ع) نیز در شرایط سخت آن زمان برای انجام وظایف امامت، دستورهای دین و راه و روش خوب بودن و درست زندگی کردن را به مردم یاد می‌داد.

امام در شرایط سخت حکومت ظالمان آن زمان، به نشر حقایق و دانش الهی می‌پرداخت

امام در شرایط سخت حکومت ظالمان آن زمان، به نشر حقایق و دانش الهی می‌پرداخت و مشکلات و سؤالات علمی و دینی را حل می‌نمود. ایشان طی مدت امامت خود، زمینه‌سازی علمی بسیار عمیق و خوبی انجام داد و در این راستا پس از او فرزند برومندش امام صادق (ع) با تشکیل حوزه علمیه و با چهار هزار نفر شاگرد، آن را به ثمر رسانید و به‌عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی، در تاریخ اسلام ثبت نمود.

مدارا با دشمن نادان

مردی از اهالی شهر شام که در مدینه زندگی می‌کرد، از روی ناآگاهی با امام باقر (ع) دشمنی می‌کرد و بااین‌حال به منزل امام (ع) می‌رفت و به سخنان امام گوش فرا می‌داد. روزی آن مرد به خانه امام (ع) آمد و با بی‌ادبی گفت:

«درروی زمین، بغض و کینه کسی را بیشتر از تو و خاندانت در دل ندارم و اگر می‌بینی که به خانه‌ات می‌آیم به این دلیل است که تو مردی ادیب خوش‌بیان هستی.»

امام (ع) که می‌دانست دشمنی او از روی ناآگاهی است با او به‌خوبی برخورد می‌کرد و به نرمی سخن می‌گفت.

مدتی بعد، مرد شامی به‌شدت مریض شد به‌طوری‌که طبیبان از زنده ماندن او ناامید شده بودند. او که می‌دانست در حق امام بد کرده است، فردی را نزد امام فرستاد تا از او حلالیت بطلبد و از او بخواهد تا بر بدنش نماز بخواند.

، امام با دستان مبارکش شربت را به بیمار داد

آن فرد هنگام نماز صبح نزد امام که در مسجد بود آمد و پیام آن مرد را به امام رساند. امام (ع) فرمودند که او هنوز زنده است، پس برخاست و دو رکعت نماز خواند. سپس به سجده رفت و تا طلوع آفتاب در سجده ماند و دعا کرد. وقتی خورشید طلوع کرد امام به سمت خانه آن مرد به راه افتاد و وقتی به بالین آن مرد رسید او را صدا زد. او جواب امام را داد، آنگاه امام او را نشاند و از نزدیکانش خواست تا شربتی برای بیمار تهیه کنند. وقتی شربت آماده شد، امام با دستان مبارکش شربت را به بیمار داد و به بستگانش فرمود: «غذاهای سرد به او بدهید» و خود بازگشت. ساعتی نگذشت که مرد شامی شفا پیدا کرد، پس به نزد امام آمد و از امام تشکر کرد. آنگاه گفت: «گواهی می‌دهم که تو حجت خدا در میان مردم هستی.» به سبب این گذشت و مهربانی امام بود که آن مرد شامی هدایت شد و در ردیف شیعیان امام (ع) قرار گرفت.

نفوذ یهودیان و مسیحیان

دوران امام باقر (ع) با دیگر دوران اسلامی تفاوت زیادی داشت، زیرا آن دوره با گسترش علوم کشورهای رم و یونان همراه بود.

دانشمندان یهودی و مسیحی از همه جای دنیا به کشورهای اسلامی وارد شده و می‌کوشیدند با مطرح کردن مسائل علمی و ایجاد شبهه و شک، جلوی رشد سریع اسلام را بگیرند.

در چنین شرایطی بود که جامعه اسلامی به رهبری فرهنگی نیاز داشت تا با برپایی جلسات علمی، اسلام واقعی را معرفی کند و با پاسخ به سؤالات آن‌ها، جلوی نفوذ آن‌ها را در بین مسلمانان بگیرد.

دانشمندان یهودی و مسیحی از همه جای دنیا به کشورهای اسلامی وارد شدند

یهودیان و مسیحیان سعی می‌کردند تا با آمیختن افکار و عقاید خود با اسلام، اسلام واقعی را تغییر داده و به این وسیله، زمینه حذف اسلام واقعی را فراهم کنند.

مقام علمی امام باقر (ع)

ازآنجاکه انتخاب همه معصومین (ع) توسط خداوند انجام می‌گیرد، علم آن‌ها نیز از جانب خداوند به آن‌ها داده می‌شود و علمشان مانند دیگر مردمان کم و محدود نیست. دانش امام باقر (ع) نیز همانند دیگر امامان از سوی پروردگار بود؛ یعنی خداوند متعال این علم و دانش بی‌پایان را برای راهنمایی مردم به ایشان داده بود تا مردم توسط ایشان خدا را شناخته و راه درست زندگی کردن را بیاموزند.

دانش امام باقر (ع) نیز همانند دیگر امامان از سوی پروردگار بود

امام علاوه بر راهنمایی و هدایت مردم، بزرگ‌ترین معلم دانشمندان آن زمان بود. امام همانند آفتاب دانشی بود که دانشمندان بزرگ از نور علم او بهره می‌بردند. آن‌ها مشکلات علمی خود را با امام در میان می‌گذاشتند و امام نیز به حل مشکلات آن‌ها می‌پرداخت.

دانش امام به‌اندازه‌ای بود که او را «باقرالعلوم» یعنی شکافنده علم‌ها و دانش‌های گوناگون می‌نامیدند.

علت علاقه‌مندی مردم به امام (ع)

مردم به امام باقر (ع) علاقه زیادی داشتند. زیرا امام ازنظر دانش موجب افتخار مسلمانان به‌ویژه شیعیان به‌حساب می‌آمد به‌طوری‌که با همه دانش‌ها آشنا بود و این علم امام موجب برتری امام بر دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان شده بود.

مردم به امام باقر (ع) علاقه زیادی داشتند

از طرفی، امام مانند دیگر مردمان زندگی‌ای عادی داشت و با حضور زیاد در مسجد، بیشتر مواقع در میان مردم بود. او از بخشنده‌ترین افراد زمان خود بود و مالی را که باکار و تلاش بسیار به دست می‌آورد به‌راحتی بین مستمندان تقسیم می‌کرد و دل‌بستگی به آن نداشت. امام مال دنیا را وسیله‌ای برای رفع مشکلات خود و دیگران می‌دانست و هر موقع به نیازمندی کمک می‌کرد، سعی می‌کرد به‌دوراز چشم مردم و با احترام باشد.

برخورد حکیمانه امام (ع)

یکی از اصحاب امام باقر (ع) نقل می‌کند: «به در خانه امام باقر (ع) رفتم و اجازه ورود خواستم. امام باقر (ع) به من اجازه ورود نداد، ولی به دیگران اجازه داد. ناراحت و غمگین به خانه‌ام بازگشتم و به رختخواب رفتم و خواستم بخوابم، ولی براثر پریشانی و اندوه، خوابم نمی‌آمد. با خود می‌گفتم: «چرا امام (ع) به غریبه‌ها اجازه ملاقات می‌دهند ولی به من که از نزدیکان ایشان هستم اجازه ورود ندادند؟» در این فکر و اندوه بودم که ناگهان صدای در را شنیدم، رفتم در را باز کردم، دیدم فرستاده امام باقر (ع) است و می‌گوید: «هم‌اکنون به حضور امام (ع) بیا»؛ لباسم را پوشیدم و با شتاب به محضر امام رسیدم.

لباسم را پوشیدم و با شتاب به محضر امام رسیدم.

فرمود: «من به خاطر حفظ جان تو اجازه ورود ندادم، زیرا جاسوسان دشمن اینجا بودند و اگر تو را در خانه من می‌دیدند به تو آسیب می‌رساندند، لذا از تو کناره گرفتم تا به خاطر دوستی‌ات با ما به تو آسیب نرسد.»

کار و تلاش امام (ع)

امام باقر (ع) بسیار اهل عبادت و راز و نیاز با پروردگار خویش بود اما عبادت او مانع کار و تلاشش نمی‌شد. امام (ع) به کارهای کشاورزی و مزرعه‌داری می‌پرداخت و حتی در زیر آفتاب گرم و سوزان دست از فعالیت نمی‌کشید. امام (ع) بدین‌وسیله به همه می‌آموخت که عبادت کردن مانع کار و تلاش نیست و حتی کار و تلاش نوعی عبادت است و همه انسان‌ها باید برای زندگی تلاش کنندتا اینکه محتاج دیگران نباشند و بتوانند به دیگران نیز کمک کنند.

امام (ع) به کارهای کشاورزی و مزرعه‌داری می‌پرداخت

با همه این‌ها، امام زندگی دقیقی داشت و همه ساعات شبانه‌روز را برای خود برنامه‌ریزی کرده بود و مشخص کرده بود که هر کاری را در چه ساعتی انجام دهد. امام (ع) به نظافت خود بسیار اهمیت می‌داد و همیشه ظاهری آراسته داشت و آراستگی را وظیفه انسان‌ها در قبال خود و دیگران می‌دانست

شکافنده علوم

جابر بن عبدالله انصاری یکی از اصحاب پیامبر بود که به اهل‌بیت (ع) علاقه زیادی داشت. روزی پیامبر به جابر فرمود:

«ای جابر! تو زنده خواهی ماند تا فردی از فرزندان من را که شبیه‌ترین مردم به من است ببینی. اسم او اسم من است. وقتی او را دیدی سلام من را به او برسان و از او جدا نشو.» مدت‌ها از این داستان می‌گذشت و جابر پیرمردی شد.

جابر بن عبدالله انصاری یکی از اصحاب پیامبر بود که به اهل‌بیت (ع) علاقه زیادی داشت

روزی امام سجاد (ع) به همراه کودکی به مسجد آمد و او متوجه کودک همراه امام (ع) شد. به نزد امام (ع) رفت و بعد از سلام و احترام از کودک پرسید:

«نام تو چیست؟» کودک جواب داد:

«محمد بن علی بن الحسین.»

جابر با شنیدن نام کودک، سخن پیامبران (ص) را به یاد آورد و گریست و دست او را بر سینه خود نهاد و گفت: «به خدا قسم! جدت رسول خدا بر تو سلام رسانده و به من فرموده که تو شکافنده علوم هستی.»

شهادت امام باقر (ع)

امامان معصوم (ع) در همه حال مورد خشم و حسادت حاکمان ظالم قرار داشتند، لذا آن‌ها سعی می‌کردند تا به هر وسیله‌ای که شده آن‌ها را به شهادت برسانند.

هشام بن عبدالملک، حاکم آن زمان بود و او نیز می‌خواست تا امام را به هر وسیله‌ای که شده به شهادت برساند اما از محبوبیت امام در بین مردم هراس داشت و می‌ترسید که اگر خودش مستقیماً دست به این کار بزند، مردم بر ضد او شورش کنند ازاین‌رو، ابراهیم بن ولید به دستور هشام بن عبدالملک امام (ع) را مسموم نموده و به شهادت رساند.

 ابراهیم بن ولید به دستور هشام بن عبدالملک امام (ع) را مسموم نموده و به شهادت رساند.
متن پایان قصه ها و داستان



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *