دنی اردک
نشر پدیده
سال چاپ: دهه 1350
تهيه، تايپ، ويرايش تصاوير و تنظيم آنلاين: انجمن تايپ ايپابفا
در دهکده ای اردک بازیگوشی به نام دنی زندگی می کرد که آرزو داشت ساعت مچی زیبائی داشته باشد. دنی پس از چند سال که پولهای خو را پس انداز کرد یک روز به بازار دهکده رفت تا از ساعت ساز ده ساعت زیبائی برای خود بخرد.
مشتریان زیادی در مغازه ساعت سازی بودند. ساعت ساز ده ساعتهای زیادی به دنی نشان داد تا دنی یکی از آنها را پسندید و برای خود خرید .
دنی در موقع خواب نیز ساعت مچی را به دستش می بست. چون یک شب صدای کار کردن ساعت او را ناراحت کرده بود، ساعت را از مچ خود باز کرد و به طرفی پرتاب نمود.
دنی وقتی از خواب بیدار شد هر چه نگاه کرد ساعت مچی خود را پیدا نکرد. به یادش افتاد که آن را هنگام خواب به زمین پرتاب کرده است. بنابر این به جستجو پرداخت و پس از مدتی ساعت خود را پیدا کرد. ولی ساعت خرد شده بود.
دنی خیلی ناراحت بود، چون با خود فکر می کرد ساعت ساز ده ساعت بدی به او داده است. پس به درون کلبه خود رفت و تفنگ را برداشت و به سوی ساعت ساز بیچاره حرکت کرد تا سزای او را کف دستش بگذارد .
دنی وقتی وارد خانه شد دید دزدی مشغول دزدی می باشد. پس مجبور شد قبل از اینکه به سوی ساعت ساز برود ، به تعقیب دزد بپردازد. دزد به سرعت دور شد و بر کالسکه ای سوار شد.
دنی به سرعت به بازار رفت تا دوستان خود را برای دستگیری دزد جمع کند. همه دوستانش با او همکاری کردند و همراه با دنی سوار اسب شدند تا به تعقیب دزد و کالسکه بپردازند.
کالسکه خیلی دور شده بود. ولی آنها هم به سرعت اسب می تاختند. دنی هم جلوی همه در حرکت بود .
کالسکه به سرعت رفت و رفت تا به محل سرخپوستان رسید.
در همین موقع دنی و دوستانش رسيدند و در مخفیگاهی به تماشا مشغول شدند تا ببینند چه اتفاقی خواهد افتاد.
سرخپوستان کالسکه را نگه داشتند. کالسکه چی خیلی ترسیده بود ولی چاره ای نبود .
سرخپوستان کالسکه چی و دزد را به تیرهای بلندی بسته و مشغول رقص و پایکوبی بودند. سرخپوستان می خواستند آنها را آتش بزنند و بخورند.
دنی دلش به حال آنها سوخت و چون با رئیس قبیله و سرخپوستان دوست بود نزد ایشان رفت وخواهش کرد که آنها را آزاد کند. سرخپوستان نیز آنها را آزاد کردند.
دنی آنها را با خود به شهر برد. دزد کالسکه که ساعت ساز ده بود، با التماس از او می خواست که آنها او را ببخشند و درعوض، او نیز ساعت ده را مجاناً تعمیر کند .
همه مردم ده از اینکه می دیدند ساعت بزرگ ده بوسیله دنی تعمیر شده است خیلی خوشحال شدند و ساعت قشنگی بعنوان پاداش به دنی هدیه کردند .
«پایان»
کتاب داستان قدیمی « دنی اردک » توسط انجمن تايپ ايپابفا از روي نسخه اسکن قديمي، چاپ دهه 1350، تهيه، تايپ و تنظيم شده است.
(این نوشته در تاریخ 22 فوریه 2024 بروزرسانی شد.)
سلام دوست عزیز. از ایتکه وبلاگ مارو دنبال می کنید خیلی خوشحالیم. شما هم وبسایت خوب و غنی دارید.
راستش چند وقت پیش یعنی خیلی وقت پیش به فکر سایت و انجمن بوذیم، ولی به خاطر مشغله، درس و دانشگاه منصرف شدیم.(اگه یادتون باشه سال93 یه فروم هم درست کرده بودیم ولی ناموفق بود و بستمیش)
بله اگه مشترک می شدیم، باعث پیشرفت طرفین می شد ولی حقیقتش الان هم خیلی کم به وبلاگ رسیدگی میکنم.
آدم مسیر زندگیش یه جورایی تغییر میکنه که دیگه اونجور که میخواد نمی تونه به وبلاگ رسیدگی کنه.
در هرحال خیلی خوشحال شدیم که حداقل کسانی مثل شما هستن که وبلاگ مارو هنوز دنبال میکنن و این یه دلگرمی برای ماست.
در ضمن، دیدیم که مطالب سایتتون خیلی خوبه پس جز لینک های مفید وبلاگ قرار دادیم.