داستان-کودکانه-هیجان-انگیز-معمای-سیب

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده

کتاب داستان کودکانه و پرهیجان

معمای سیب

یک رابطه علت و معلول پیچیده

هرچه کنی به خود کنی
گر همه نیک و بد کنی!

نویسنده: یان لوف
مترجم: مینا فروزش

به نام خدا

روزی روزگاری یک آقایی که لباس راه‌راه به تن داشت از جلوی یک مغازه میوه‌فروشی رد می‌شد. با خودش گفت: «چقدر دلم می‌خواهد که یک میوۀ خوشمزه آبدار بخورم!» و رفت داخل مغازه.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 1

آقای میوه‌فروش که همیشه سربه‌سر مردم می‌گذاشت، تصمیم گرفت با آقای لباس راه‌راه شوخی کند. به همین خاطر یک سیب پلاستیکی سبز به او داد و گفت: «این سیب کال را بگذار تا برسد و قرمز شود.»

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 2

از این‌طرف، آقای میوه‌فروش به حیاط خانه‌اش رفت تا به سیب بزرگ قرمزش سر بزند. او مطمئن بود که در مسابقۀ بهترین میوۀ شهر، جایزۀ اول را خواهد گرفت.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 3

آقای لباس راه‌راه سیب پلاستیکی سبز را روی طاقچۀ جلوی پنجره گذاشت تا برسد و قرمز شود. با خودش گفت: «صبر کردن برای چیزهای خوب ارزش دارد.»

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 4

بعد به ساختن کشتی کوچکش ادامه داد و آن‌قدر سرگرم کار شد که پرواز طوطی سفیدش را به‌طرف پنجره ندید.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 5

طوطی سفید کنجکاو، سیب پلاستیکیِ سبز را از بالای پنجره به پایین انداخت و سیب سبز به سر پیرزنی خورد که در حیاط نشسته بود. پیرزن چنان جیغ بلندی کشید که بچه‌گربه‌اش ترسید و از درخت رفت بالا.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 6

همان موقع پسری به نام «تامی» ازآنجا رد می‌شد. پیرزن خیال کرد این پسر سیب را انداخته. سرش داد کشید و تامی هم گریه‌کنان به‌طرف خانه‌اش دوید.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 7

وقتی تامی در خیابان می‌دوید، اصلاً به اطرافش نگاه نکرد. آقای مدیر مدرسه برای اینکه با تامی تصادف نکند، مجبور شد محکم بزند روی ترمز و فرمان را بپیچاند.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 8

ماشین آقای مدیرِ مدرسه منحرف شد و دیوار چوبیِ حیاط خانه‌ی آقای میوه‌فروش را خراب کرد.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 9

آقای میوه‌فروش و آقای مدیر مدرسه آن‌قدر عصبانی بودند که متوجه پسری به نام «برت» که داشت با دوچرخه‌اش به مدرسه می‌رفت نشدند.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 10

«برت» با خودش گفت: «اگر این سیب بزرگ قرمز را به خانم معلم بدهم شاید یک نمرۀ خوب به من بدهد.» و سیب بزرگ قرمز آقای میوه‌فروش را از درخت چید.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 11

اما خانم معلم از دست «برت» و بچه‌ها که سر جایشان ننشسته بودند عصبانی بود و به سیب بزرگ قرمز حتی نگاه هم نکرد.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 12

بچه‌ها داشتند از پنجره، آقای پلیس را نگاه می‌کردند. آقای پلیس پرسید: «کسی یک مرد ریشو با عینک دودی را ندیده؟»

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 13

«برت» فریاد زد: «اون اینجاست! عجله کنید دارد فرار می‌کند.»

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 14

آقا دزده، در حال فرار، سیب بزرگ قرمز را از روی میز دزدید.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 15

اما در راهرو، آقا دزده محکم به آقای مدیر مدرسه برخورد کرد و گیر افتاد و سیب از دست آقا دزده به شیشه خورد و آن را شکست و به بیرون پرت شد.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 16

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 17

در این وقت آقای مأمور آتش‌نشانی، سر راهش که داشت می‌رفت بچه‌گربۀ پیرزن را از بالای درخت پایین بیاورد، از زیر پنجره مدرسه رد شد و سیب قرمز را در هوا قاپید.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 18

آقای مأمور آتش‌نشانی با خودش گفت: «به‌به! چه سیب خوبی!»

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 19

آقای مأمور آتش‌نشانی که از نردبان بالا می‌رفت، سیب قرمز را کنار پنجره گذاشت تا هر دو دستش برای پایین آوردن بچه‌گربه آزاد باشد.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 20

در همان موقع، آقای لباس راه‌راه دست از کار کشید و تا چشمش به سیب قرمز افتاد از تعجب فریاد زد: «چقدر زود رسید و قرمز شد؟!»

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 21

اما از طوطی سفیدش کمی دلخور بود. چون فکر می‌کرد که طوطی، سیب را گاز زده. به طوطی گفت: «خجالت بکش! دیگر از این کارها نکنی ها!»

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 22

بعد آقای لباس راه‌راه با سیب رسیدۀ قرمز از خانه بیرون آمد تا کمی قدم بزند. با خودش می‌گفت: «این آبدارترین و خوشمزه‌ترین سیبی است که تابه‌حال خورده‌ام.»

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 23

توی خیابان، وقتی آقای میوه‌فروش را دید که داشت دیوار حیاطش را تعمیر می‌کرد، گفت: «از شما تشکر می‌کنم که این سیب خوشمزه را به من دادید.»

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 24

آقای میوه‌فروش با خودش گفت: «شبیه سیبی است که برای مسابقه پرورش داده‌ام.» و تا چشمش به درخت سیب افتاد، فریاد زد: «سیب نازنینم!»

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 25

آقای میوه‌فروش داشت از تعجب شاخ درمی‌آورد.

آقای لباس راه‌راه قدم می‌زد و می‌رفت و آقای میوه‌فروش هم، زیر درخت سیب نشسته بود و فکر می‌کرد و فکر می‌کرد، اما نمی‌توانست بفهمد که سیب پلاستیکیِ سبز چگونه به سیب قرمز تبدیل شده.

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 26

داستان کودکانه و پرهیجان: معمای سیب | یک رابطه علت و معلول پیچیده 27

راستی، شما بچه‌ها می‌توانید به او بگویید که چه اتفاقی افتاده؟

the-end-98-epubfa.ir

(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *