داستان-کودکانه-می‌می-و-کوکو

داستان کودکانه و آموزنده می‌می و کوکو || شکار پرنده ها ممنوع!

داستان کودکانه و آموزنده
می‌می و کوکو

داستان کودکانه قبل از خواب کودکان
ایپابفا: سایت کودکانه‌ی قصه کودک و کتاب کودک

به نام خدا

می‌می بچه‌گربه‌ی کوچولو، با خودش فکر کرد: «این پرنده منو عصبانی می‌کنه! دفعه‌ی بعد که اون جرئت کرد نوکش رو از لونه اش بیرون بیاره من اونو می‌گیرم.»

اما می‌می یک حقیقت مهم را نمی‌دانست. کوکو- پرنده‌ای که می‌می از آن متنفر بود- از چوب ساخته شده بود و فقط از ساعت بیرون می‌آمد تا ساعت را بگوید.

دقیقه‌ها گذشتند و می‌می منتظر بود! تیک! تیک! تاک!

ناگهان، درِ کوچک روی ساعت باز شد و پرنده بیرون آمد.

«کوکو…! کوکو…!»

می‌می پرید و روی پنجه‌اش ایستاد؛ اما به‌جای اینکه پرنده را بگیرد، پاندول ساعت را گرفت … اما پاندول شکست و به همراه می‌می بر روی زمین افتاد؛ بنابراین، به‌جای گرفتن پرنده، درس خوبی گرفت.

(این نوشته در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۰ بروزرسانی شد.)



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *