داستان-کودکانه-و-آموزنده-باغبانی

داستان کودکانه و آموزنده: باغبانی || آشنایی با کاشت سبزیجات

داستان کودکانه و آموزنده
باغبانی

داستان کودکانه قبل از خواب کودکان
ایپابفا: سایت کودکانه‌ی قصه کودک و کتاب کودک

به نام خدا

پدرِ ادوارد گفت: «امروز روزیه که می‌تونیم کمی باغبونی کنیم! خاک خیلی خوب و محکمه. پس باید کمی خاک رو بکَنیم!»

پس، ادوارد وسایل را برداشت؛ یک بیل برای کندن خاک، یک بیلچه و یک شن کَش برای تقسیم کردن خاک.

وقتی‌که همه‌ی کارهای سخت تمام شد، پدر پرسید: «ادوارد، تو چه سبزیجاتی دوست داری؟»

ادوارد گفت: «من نخودفرنگی و هویج رو خیلی دوست دارم.»

پدر خندید: «خوب، اما ما باید کاهو و سیب‌زمینی بکاریم. من فکر می‌کنم باید اینارو وسط باغ بکاریم!» و خیلی زود ادوارد و پدرش شروع به پاشیدن بذر سبزیجات کردند. آیا می‌دانید آن‌ها باید چه‌کارهای دیگری انجام بدهند؟

آن‌ها در خاک، شیارهای صاف و درازی درست کردند تا دانه‌ها را پخش کنند و جوانه‌های سیب‌زمینی را بکارند، پدر ادوارد درحالی‌که کار می‌کردند، در مورد سبزیجات مختلف توضیح داد.

«سیب‌زمینی و هویج که خیلی دوست داری، سبزیجات ریشه‌ای هستند و زیر خاک رشد می‌کنند؛ اما کاهو، کلم و نخودفرنگی، روی خاک رشد می‌کنند.»

بعدازآن، ادوارد فقط یک سؤال در ذهنش بود؛ «ما کی می تونیم سوپ سبزیجات درست کنیم؟»

(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *