کتاب داستان کودکانه
مارمولک کوچولوی دُمبریده
فایدهی دُم برای حیوانات
نقاشی: تانگ یو
ترجمه: رضا رهگذر
به نام خدا
یک بچه مارمولک دارد روی دیوار بازی میکند. مارِ بزرگی میآید و دُمش را گاز میگیرد.
مارمولک کوچولو با تمام قدرتش پا به فرار میگذارد؛ اما دیگر دُمش کنده شده است.
او بدون دُم چقدر زشت به نظر میرسد!
مارمولک کوچولو به فکر میافتد که راه بیفتد و یک دُم قرض کند.
در همین وقت گربه میآید پهلویش. مارمولک کوچولو از گربه خواهش میکند که دُمش را به او قرض بدهد.
گربه میگوید: من وقتی روی دیوار راه میروم از دُمم برای نگهداری تعادلم استفاده میکنم. بدون آن ممکن است از روی دیوار بیفتم. من نمیتوانم دُمم را به تو قرض بدهم.
بچه مارمولک به سراغ دارکوب میرود. او مشغول سوراخ کردن تنۀ یک درخت با نوکش است. مارمولک کوچولو از دارکوب میخواهد که دُمش را به او قرض بدهد.
دارکوب میگوید: من وقتی مشغول سوراخ کردن درختها میشوم از دُمم بهعنوان تکیهگاه استفاده میکنم. اینطوری، احساس خستگی نمیکنم. من نمیتوانم دُمم را به تو قرض بدهم.
مارمولک کوچولو به سراغ سنجاب میرود. او سرگرم جمعکردن دانههای خوراکی کاج از زیر یک درخت کاج است. مارمولک کوچولو از سنجاب میخواهد که دُمش را به او قرض بدهد.
سنجاب میگوید: من وقتیکه به پایین میپرم از دُمم بهعنوان چتر نجات استفاده میکنم. آن باعث میشود که وقت پایین آمدن، سالم بمانم. من نمیتوانم دُمم را به تو قرض بدهم.
مارمولک کوچولو به سراغ یک گاو میرود. او زیر یک درخت ایستاده تا خودش را خنک کند. مارمولک کوچولو از گاو میخواهد که دُمش را به او قرض بدهد.
گاو میگوید: من از دُمم برای دور کردن حشرههایی که میخواهند بِگَزَندَم استفاده میکنم. من نمیتوانم دُمم را به تو قرض بدهم.
مارمولک کوچولو به سراغ یک ساریغِ مادر* میرود. او روی شاخۀ درختی سرگرم بازی با بچههایش است. مارمولک کوچولو از ساریغ میخواهد که دُمش را به او قرض بدهد.
* ساریغ: پستاندار گوشتخوار بهاندازه گربه که در نیم قارهی آمریکای جنوبی زندگی میکند و مثل میمون از دُم خود برای بالا رفتن از درختان استفاده میکند.
ساریغِ مادر میگوید: نگاه کن! بچههای من برای آنکه نیفتند چطور به دُم من چسبیدهاند. من چطور میتوانم دُمم را به تو قرض بدهم؟!
بچه مارمولک از اینکه میبیند هیچکس دُمش را به او قرض نمیدهد غمگین میشود. ساریغِ مادر به او میگوید: به خانهتان برگرد. شاید مادرت بتواند برایت چارهای پیدا کند.
مارمولک کوچولو به خانه برمیگردد. او تمام کارهایی را که کرده است، برای مادرش تعریف میکند. مادرش میخندد و میگوید: بچۀ نادانِ من …! حالا با دقت به دُمت نگاه کن!
مارمولک کوچولو نگاهی میاندازد: اوه؛ او یک دُم جدید درآورده است! مادرش به او میگوید: وقتی دُم ما کنده میشود بهجای آن دُم تازهای درمیآید.
مارمولک کوچولو با خوشحالی میگوید: حالا اگر کسی بخواهد دُم مرا قرض بگیرد من با روی باز بهش میدهم. من خسیسی به خرج نمیدهم. مادرش لبخند زد.
نگاه کن: مارمولک کوچولو آنقدر خوشحال است که زیر نور خورشید هی به اینطرف و آنطرف میخزد.
(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)