داستان کودکانه پیش از خواب
لینلین و یک تکه چوب
ـ مترجم: مریم خرم
«لینلین» بهزودی هفت سالش تمام میشد و میبایست به مدرسه برود. یک روز تکهای چوب در حیاط خانهشان پیدا کرد، آن را از روی زمین برداشت و نگاهی به چوب انداخت. سپس آن را دوباره به داخل باغچه انداخت.
ناگهان صدای نازکی به گوشش خورد که میگفت: «من را دور نینداز. اگر مرا نگهداری به دردت خواهم خورد.»
لینلین با تعجب تکه چوب را دوباره از روی زمین برداشت و به آن گفت: «تو به چه درد من میخوری؟»
– «عجله نکن! مرا نگهدار تا باهم به بیرون از خانه برویم. بعد من به تو میگویم رازِ نگهداشتن من در چیست.»
لینلین حرف چوب را باور نمیکرد، اما باز دلش نیامد چوب را دور بیندازد. آن دو رفتند تا به یک جنگل رسیدند. یک درخت کهنسال را قطع کرده بودند و تنهی آن با ریشههایش هنوز روی زمین بودند. لینلین که از راه رفتن خسته شده بود، کنار همان تنهی درخت روی زمین نشست تا استراحت بکند. تکه چوب فوری گفت: «نه بهتر است اول به سراغ تنهی درخت بروی و بفهمی که این درخت چند سال عمر کرده است؟»
لینلین با تعجب پرسید: «من چطور از تنهی آن بفهمم که چقدر عمر کرده است؟»
چوب خندهای کرد و گفت: «ببین، روی تنهی درخت چند دایره وجود دارد. آنها را بشمار تا بفهمی که این درخت چند سال عمر کرده است.»
لینلین همان کار را کرد و دایرههای داخل تنهی درخت را شمرد. هفتادودو عدد بودند. برای اطمینان، از تنهی درخت پرسید: «آقای درخت شما هفتادودو سال عمر کردهاید؟» درخت پیر خندهای کرد و گفت: «بله، همینطور است. هر یک سالی که بزرگتر میشدم یک دایره اضافه میشد.»
لینلین از دانشی که فراگرفته بود خیلی خوشحال شد و از درخت خداحافظی کرد و با تکه چوبش دوباره به راه افتاد. رفت و رفت تا به گلهی اسبها رسید. باز تکه چوب به صدا درآمد و گفت: «حالا اگر میخواهی سن اسبها را بفهمی باید دندانهایشان را بشماری.»
لینلین با تعجب جلوتر رفت و به یکی از اسبهایی که داشت علف میخورد گفت «سلام آقا اسبه، ببخشید اجازه میدهی من دندانهای تو را بشمارم؟»
اسب خندهای کرد و گفت: «البته.»
لینلین یکییکی دندانهای اسب را شمرد. دندانهای اسب دوازده عدد بود. به اسب گفت: «آیا واقعاً تو دوازده سال داری؟»
اسب گفت: «بله همینطور است.»
لینلین خیلی از تکه چوبش ممنون شد. چراکه چیزهای زیادی به او یاد داده بود. تصمیم گرفت همیشه آن تکه چوب را نگه دارد. آن دو باهم دوستان خوبی شدند و قرار گذاشتند لینلین هم هر چه در مدرسه یاد گرفت برای چوبش تعریف کند.