داستان کودکانه قشنگ
این خطرناکه کرم کوچولو!
کرمها زیر زمین زندگی میکنن! اونا کل روز توی تونلهای زیرزمینی میخزن و سفر میکنن!
کرمها کلی از زندگی گرمونرم خودشون زیر خاک نرم و قهوهای لذت میبرن!
کرمها به گلها، چمنها و درختها کمک میکنن که بهتر و سریعتر رشد کنن! اونا به زمین هم کمک میکنن که خاک بهتری داشته باشه! برای همین ما هم خوشحالیم که کرمها زیر زمین زندگی میکنن.
بابا کرمه همیشه به بچه کرمها میگه:
زیر زمین برای کرمها خیلی بهتره! اون بالا کلی برای کرمهای کوچولو خطرناکه!
کرم کوچولوها که دوست داشتن خورشید رو ببینن، همیشه میگفتن:
آخه چه خطری بابا کرمه؟!
ولی بابا کرمه همیشه میگفت:
خطرهای زیاد!
این تنها چیزی بود که بابا کرمه میگفت! اون به کرم کوچولوها گفته بود که همیشه زیر زمین بمونن و اونجا بازی کنن!
کرم کوچولو گفت:
من باور نمیکنم که اون بالا خطرناک باشه!
برای همین سرش رو از توی زمین آورد بیرون و به آسمون آبی و براق نگاه کرد!
کرم کوچولو که خیلی خوشحال بود، گفت:
این اصلاً قهوهای نیست و خیلی هم زیباست!
ولی بعد یک پرندهی سیاه پرید و اومد به سمت کرم کوچولو!
کرم کوچولو گفت:
ایوای! خطر!
کرم کوچولو خیلی سریع برگشت توی تونل زیرزمینی خودش!
بابا کرمه سرش رو تکون داد و گفت:
خطر شمارهی یک پرندهها هستن! من که بهت گفته بودم کرم کوچولو!
کرم کوچولو تصمیم گرفت که پرندهها رو فراموش کنه و دوباره تلاش کنه!
اون سرش رو از توی خاک آورد بیرون و چشمش به چمنها افتاد! کرم کوچولو گفت:
عجب رنگ سبز قشنگی!
اما بعد یک صدای عجیب به گوشش رسید!
قووووووور! قوووووور!
کرم کوچولو با خنده گفت:
اون چیز بامزهی سبزرنگ دیگه چیه؟!
ولی قورباغهی سبز پرید و نزدیک کرم کوچولو نشست!
کرم کوچولو ترسید و خیلی سریع برگشت توی تونل زیرزمینی خودش!
بابا کرمه سرش رو تکون داد و گفت:
خطر شمارهی دو قورباغهها هستن! من که بهت گفته بودم کرم کوچولو!
کرم کوچولو تصمیم گرفت که حواسش رو جمع بکنه و گیر قورباغهها و پرندهها نیوفته و دوباره برگرده بالا روی زمین سبز!
ای بار هیچ حیوونی روی زمین نبود! نه قورباغه و نه پرنده! ولی کرم کوچولو صدای بچهها رو شنید که داشتن بازی میکردن!
کرم کوچولو با خودش گفت:
من راجع به بچهها شنیدم! اونا کرم نمیخورن! پس من جام امنه!
ولی وقتی بچهها دارن بازی میکنن، کرمهای کوچولو رو زیر پاهاشون نمیبینن!
کرم کوچولو یه پای خیلی بزرگ دید که داشت میومد روی سرش! اون داد زد:
آآآاییییی وااااییی!
و بعد کرم کوچولو ترسید و خیلی سریع برگشت توی تونل زیرزمینی خودش!
بابا کرمه گفت:
خطر شماره سه، بچهها هستن! اونا نگاه نمیکنن که پاهاشون رو کجا میذارن! و تازه اصلاً کرمها رو نمیبینن!
کرم کوچولو گفت:
به نظرم بهتره که من همینجا بمونم!
ولی وقتی شب از راه رسید، کمکم جرئتش بیشتر شد!
اون با خودش گفت:
شبها نه قورباغهای هست و نه پرندهای! همهی بچهها خوابن! پس هیچ خطری هم در کار نیست!
کرم کوچولو دوباره سرش رو از توی خاک برد بیرون و روی زمین سبز خزید!
کرم کوچولو گفت:
عجب دشت زیبایی! چه ماه و ستارههای درخشانی! و تازه هیچ خطری هم در کار نیست!
ولی ناگهان یک جغد پروازکنان به سمتش پرواز کرد! چشمهای جغد درخشان بودن و توی شب برق میزدن!
کرم کوچولو ترسید و خیلی سریع برگشت توی تونل زیرزمینی خودش!
بابا کرمه سرش رو تکون داد و گفت:
خطر شمارهی چهار، کرمها هستن! من که بهت گفته بودم کرم کوچولو! اون بیرون برای یک کرم کوچولو خیلی خطرناکه! چرا نمیمونی زیر زمین توی خونهی دنج و امن خودمون؟!
ولی کرم کوچولو دلش میخواست یکمی هم که شده رو توی زمین سبز دشت بگذرونه! اون گفت:
من عاشق آسمون آبی و گلهای رنگی هستم! من ماه و ستارههای درخشان رو خیلی دوست دارم! این عادلانه نیست که من نمیتونم حتی یه سرک کوچیک اون بالا بکشم!
بابا کرمه شروع کرد به فکر کردن! اون بعد از مدتی گفت:
یک زمان خیلی خوب برای سرک کشیدن کرمها وجود داره! اونم صبح خیلی زوده! اون موقع قورباغهها، پرندهها و جغدها خوابیدن! و بچهها هم توی تختهاشون دارن خوابهای خوب میبینن! اون بهترین زمان برای کرمهاست! صبح خیلی زود! وقتیکه هیچ خطری در کار نیست!
پس کرم کوچولو همین کار رو کرد! اون صبح خیلیخیلی زود بیدار شد و سرش رو از توی خاک آورد بیرون! وقتی هنوز قورباغهها و پرندهها و بچهها بیدار نشده بودن! فقط سنجاقکهای کوچولو داشتن توی هوا پرواز میکردن! صبح، نزدیک بود! کرم کوچولو حسابی از خزیدن توی دشت لذت برد!
کرم کوچولو گفت:
این عالیه! فقط سنجاقکها کوچولو اینجا هستن!
و بعد به آسمون زیبای اول صبح نگاه کرد!
و وقتی خورشید داشت از راه میرسید، کرم کوچولو خزید و برگشت توی تونل زیرزمینی خودش تا هیچ خطری تهدیدش نکنه!
Courtesy of mooshima.com