داستان-کودکانه-صندوق-پست-و-خبر-شگفت‌انگیز!

داستان کودکانه: صندوق پست و خبر شگفت‌انگیز! | مهربانی با پرندگان

داستان کودکانه و آموزنده
صندوق پست و خبر شگفت‌انگیز!

داستان کودکانه قبل از خواب کودکان
ایپابفا: سایت کودکانه‌ی قصه کودک و کتاب کودک

به نام خدا

هرروز «اِلّا» بیرون می‌رفت تا صندوق پست را باز کند و نامه‌ها را بردارد؛ اما آن روز، صبحِ خیلی مخصوص بود. او زیر پاکت‌های نامه چیز خیلی عجیبی دید که واقعاً هیجان‌زده‌اش کرد.

الا، فریاد زد: «اوه، این پنج‌تا تخم کوچولو از کجا اومدن؟ اینا باید خانواده‌ای از چرخ ریسک‌های آبی باشن. اونا احتمالاً فکر کردن بهترین جا رو برای لونه شون پیدا کردن.»

او با خودش فکر کرد: «خیلی خوشگله، اما من چیکار می‌تونم بکنم؟ اگه من تخم‌ها رو همین‌جا بگذارم ممکنه با چیز دیگه ای که توی صندوق بیفته، آسیب ببینن؛ اما من می‌دونم که نباید اونا رو اذیت کنم…»

الا آه بزرگی کشید. او حتی نمی‌توانست تخم‌ها را جابه‌جا کند. خوب، او برای چند دقیقه فکر کرد؛ و بعد، فکری به ذهنش رسید!

الا در انباری، جعبه‌ای چوبی پیدا کرد. او فکر کرد: «داشتن یه جعبه‌ی پستِ دیگه وقت زیادی نمی‌خواد. ما می‌تونیم از چیز دیگه ای استفاده کنیم تا جوجه‌ها متولد بشن.»

الا مقداری نخ آورد و خیلی آرام درِ صندوق پست را بست، او سوراخ صندوق را باز گذاشت تا پرندگان بتوانند به داخل پرواز کنند و بیرون بیایند.

بعد، یادداشتی نوشت تا در پایین جعبه آویزان کند.

«آقای پستچی، لطفاً مزاحم نشوید!! اینجا خانه‌ی چرخ ریسک‌های آبی است!»

(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *