داستان کودکانه شب
درخت بلوط غمگین
درختان در زمستان به خواب میروند
– نویسنده: کارلوس باسکت
– تصویرگر: جین پیر برتراند
– مترجم: سید حسن ناصری
– برگرفته از: مجموعه قصه های شب 5
– تصویرگر: جین پیر برتراند
– مترجم: سید حسن ناصری
– برگرفته از: مجموعه قصه های شب 5
فصل پاییز بود و درخت بلوط خیلی ناراحت بود. او به درخت کاج که کنارش بود، گفت: «نمیدانم چهکار کنم. همهی برگهای من ریخته است.»
درخت کاج گفت: «ناراحت نباش. بهار که بیاید، همهی برگهایت دوباره سبز میشوند.»
درخت بلوط گفت: «توی این سرما بدون برگ یخ میزنم.»
درخت کاج با مهربانی گفت: «چطور است تا رسیدن فصل بهار بخوابی؟»
بلوط با خوشحالی خندید و گفت: «همین کار را میکنم.» و به خواب رفت.
درخت کاج نگاهی به برگهای سبز خودش کرد و با خودش گفت: «من همیشه برگهای سبز دارم. در عوض، درخت بلوط میتواند تمام طول زمستان را بخوابد.»