داستان کودکانه:
سگ خالخالی
سگ خالخالی یه لنگه جوراب داره!
اون این جورابو از یه نینی کوچولو کش رفته!
نینی کوچولو حسابی گریه کرده!
سگ خالخالی با جورابی که کش رفته هی اینور و اونور میپره!
اون راه میره تا میرسه به نوک یه تپهی ابری.
و بعد لنگه جورابش رو میندازه روی یه تیکه چوب!
سگ خالخالی اونجا کلی چیز دیگه هم نگه داشته!
سگ خالخالی اونجا لیوان، ظرف غذا و پیشبند هم داره!
به نظرم وقتشه که یه نفر پلیس رو خبر کنه!
همون لحظه باب بامزه از راه میرسه!
اون میگه:
هی سگ خالخالی! دست از کش رفتن جورابا بردار!
دست از کش رفتن جاروها و دستمالها و پیشبندها هم بردار!
سگ خالخالی خجالت میکشه!
انگار برداشتن جورابا اصلاً کار خوبی نیست!
اون با دندونهای تیزش همهی پیشبندها، جورابها و سنگها رو میگیره!
همهی ظرفها، جاروها و طیها رو هم با دندونهاش میگیره!
اون با یه قیافهی ناراحت اونا رو برمیگردونه به خونه!
دوستها و خانوادهاش حسابی نگرانن!
اونا بهش میگن:
سگ خالخالی! تو اصلاً یه دزد نیستی!
تو یه سگ خیلیخیلی خوبی سگ خالخالی!
Courtesy of mooshima.com