کتاب داستان کودکانه و آموزنده
بر فراز مرداب گرم و مرطوب
اتفاقات دنیا، زنجیروار به هم وصل است.
مترجم: کتایون صدر نیا
به نام خدا
در بعدازظهر یک روز داغ و مرطوب، پشهای بر فراز مردابی در پرواز بود.
او بهقدری خسته و گرسنه بود که متوجه نبود …
… یک سنجاقک شکمو در کمین اوست.
و سنجاقک که ششدانگ حواسش پیش پشه بود متوجه نبود …
… یک قورباغۀ حریص در کمین اوست که در کمین پشه بود.
و قورباغه بهقدری ذوقزده بود که ندید…
… یک ماهی دله در کمین اوست که
در کمین سنجاقک بود که
در کمین پشه بود.
و ماهی که خیال داشت شکمی از عزا دربیاورد متوجه نبود…
… یک حواصیل پرخور در کمین اوست که
در کمین قورباغه بود که
در کمین سنجاقک بود که
در کمین پشه بود.
و حواصیل که ماهی دهنش را آب انداخته بود متوجه نبود …
… یک مار آزمند در کمین اوست که
در کمین ماهی بود که
در کمین قورباغه بود که
در کمین سنجاقک بود که
در کمین پشه بود.
و مار که داشت دزدانه پیش میخزید و به حواصیل نزدیک میشد ندید…
… یک تمساح گرسنه در کمین اوست که
در کمین حواصیل بود که
در کمین ماهی بود که
در کمین قورباغه بود که
در کمین سنجاقک بود که
در کمین پشه بود.
و تمساح گرسنهتر از آن بود که برگردد و ببیند…
… یک شکارچی ماهر در کمین اوست که
در کمین مار بود که
در کمین حواصیل بود که
در کمین ماهی بود که
در کمین قورباغه بود که
در کمین سنجاقک بود که
در کمین پشه بود.
و شکارچی حتی فکرش را هم نمیکرد که…
… یک شیر بزرگ طماع در کمین اوست که
در کمین تمساح بود که
در کمین مار بود که
در کمین حواصیل بود که
در کمین ماهی بود که
در کمین قورباغه بود که
در کمین سنجاقک بود که
در کمین پشه بود.
و شیر بزرگ طماع داشت به شکارچی حمله میکرد که…
… پشه روی دماغ بزرگ طماع او نشست و نیشش زد.
شیر نعره زد: «آی!»
مار از جا پرید
و تمساح را دید که از ترس مچاله شده است
و شکارچی را که هول کرده است
و شیر بزرگ طماع را که نعره میزند: «آی!»
ماهی، وحشتزده برگشت
و حواصیل را دید که از ترس میلرزد
و تمساح را که مچاله شده است
و شکارچی را که هول کرده است
و شیر بزرگ طماع را که نعره میزند: «آی!»
سنجاقک هراسان برگشت
و قورباغه را دید که از ترس برجا میخکوب شده است
و ماهی را که زبانش بند آمده است
و حواصیل را که میلرزد
و مار را که پیچوتاب میخورد
و تمساح را که مچاله شده است
و شکارچی را که هول کرده است
و شیر بزرگ طماع را که نعره میزند: «آی!»
موجودات، وحشتزده هریک به سویی گریختند…
… و پشۀ چاقوچله همچنان شاد و بیخیال بر فراز مرداب آرام در پرواز بود.
(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)