داستان کودکانه پیش از خواب
آواز خواندن بدون استفاده از دهان
به صدای طبیعت گوش کنید
ـ مترجم: مریم خرم
بلبل کوچولو یکی از خوشآوازترین پرندهها به شمار میرود. در جنگلِ درختانِ کاج و صنوبر مدام صدای آوازش بلند میشد.
صبح خیلی زود، مادر بلبل کوچولو به دنبال غذا پر کشید و رفت و بلبل کوچولو نیز برای خودش شروع به آواز خواندن کرد. ناگهان صدای «وززز…» بلند شد، انگار موجودی در حال آواز خواندن است. او کیست؟ چطور آوازش مثل مال من نیست؟ بلبل دنبال صدا لای شاخ و برگها را گشت. چشمش به یک حشرهی سیاه افتاد که روی درخت نشسته بود. به او گفت: «تو چرا آنقدر آوازت بدآهنگ و زشت است؟ بهتر است دهانت را ببندی.»
– «دهانم را ببندم؟! ها ها اما دهان من بسته است!» ولی همچنان صدای وزز… میآمد. بلبل با تعجب گفت: «پس چطور آواز میخوانی؟»
حشره خندهای کرد و گفت: «نام من مگس است. من پاهایم را به هم میزنم و میمالم و بعد بالهایم را به هم میزنم و آنوقت صدای وززز… از آنها بیرون میآید و بدین ترتیب آواز میخوانم.» بلبل کوچولو روی شاخهای نشست و به آواز مگس گوش داد.
در همین وقت، صدای زززز… از طرف دیگری به گوش بلبل رسید. بلبل به دنبال صدا رفت تا به یک زنبور برخورد کرد. به زنبور گفت: «تو هم از به هم مالیدن پاهایت صدای زززز… بیرون میآید و آواز میخوانی؟»
زنبور گفت: «من در یک دقیقه ۱۹۰ بار بالهایم را به هم میزنم و بهاینترتیب آواز میخوانم.» و پس از گفتن این حرف روی گلی نشست تا شیرهی آن را بنوشد.
بلبل کوچولو پرواز کرد و کنار دریاچه نشست. چشمش به قورباغه افتاد. قورباغه دو تا توپ بادی زیر دهانش قرار داشت و بالا و پائین میرفت و قور قور قور صدا میدهد بلبل به قورباغه گفت: «خانم قورباغه! میشود آن دو توپ را به من قرض بدهی؟»
قورباغه اخمهایش را در هم کرد و گفت: «از این دو توپ درواقع آواز من بیرون میآید. چطور آنها را به تو بدهم؟!»
بلبل با تعجب گفت: «پس تـو هم با دهانت آواز نمیخوانی؟»
قورباغه لحظهای مکث کرد و گفت: «نخیر، با دمیدن در شُشهایم این دو توپ درست میشود و از آنها صدا بیرون میآید.»
پس از گفتن این حرف به قور قورش ادامه داد.
بلبل کوچولو از قورباغه خداحافظی کرد و به خانه بازگشت. مادرش نیز به خانه آمده بود و منتظر او بود تا باهم غذا بخورند. بلبل تمام چیزهایی را که یاد گرفته بود برای مادرش شرح داد و خوشحال بود از اینکه بر علمش افزوده شده است و چیزهای تازهای یاد گرفته است.