داستان مصور کودکانه
پیتر و برادرانش
داستانهای مصور رنگی برای کودکان
سری داستانهای ماه
– چاپ اول: ۱۳۵۴
– انتشارات: بامداد
این بچه پلنگ «پیتر» است. او خیلی کوچک و تنها به نظر میرسد.
پیتر برادرهایش را گم کرده و حالا تصمیم دارد که دنبال آنها بگردد و آنها را پیدا کند.
پیتر در میان راه چشمش به یک پوزهی تیز و عجیب افتاد که از زمین بیرون آمده بود.
این پوزهی موش کور بود.
موش کورها همیشه خانههای خود را زیر زمین میسازند. آنها با پاهایشان زمین را سوراخ میکنند. موش کور به پیتر میگوید: «سلام پیتر، کجا میروی؟»
پیتر به موش کور میگوید: «من میروم برادرهایم را پیدا کنم. آیا تو راه رودخانه طلایی را میدانی؟ من فکر میکنم بتوانم برادرهایم را آنجا پیدا کنم.»
موش کور میگوید: «همینطور برو جلو و بعد بهطرف راست بپیچ.»
پیتر در میان جنگل چشمش به یک طوطی افتاد. پرسید: «آیا من از رودخانهی طلایی خیلی دور هستم؟»
طوطی گفت: «نه. فقط راست بهطرف آن تپه برو.»
پیتر با سرعت از تپه بالا رفت. او از آن بالا توانست رودخانه را _که زیر نور خورشید برق میزد_ ببیند.
پیتر از آنطرف تپه به پائین سرازیر شد تا اطراف جنگل را بگردد.
او مطمئن بود که این رودخانه، همان رودخانهی طلایی است.
در همان نزدیکیها هر سه برادر پیتر مشغول بازی بودند.
یکی از برادرها روی تنهی درختی نشسته بود و بازی کردن ماهیها را تماشا میکرد.
دو برادرِ دیگر هم باهم شوخی میکردند.
ببینید! آنها دارند دروغکی باهم دعوا میکنند!
ناگهان یکی از آنها پیتر را دید و با خوشحالی بهطرف او دوید.
بعد همه با خوشحالی همدیگر را بغل کردند و رقصیدند.
حالا آنها میخواهند یک جشن بزرگ بگیرند. یکی اَنجیر میآوَرَد، یکی موز میآوَرَد و یکی نارگیل. همه دور یک تختهسنگ مینشینند و شروع میکنند به خوردن.
آنها بهجای آب، شیر داخل نارگیلها را میخورند.
آنها مقدار زیادی میوه خورده بودند و مقدار زیادی هم شیر نارگیل نوشیده بودند.
حیوانات بعد از خوردن، دوست دارند بخوابند.
بچه پلنگها هم وقتی خوراکیها را تمام کردند، به خواب رفتند.
نگاه کنید چقدر آرام و راحت خوابیدهاند.
پیتر کوچولو حالا خوشحالترین بچه پلنگ دنیاست. چون برادرهایش را پیدا کرده است.
ببینید بچهها! پیتر در خواب میخندد. حتماً دارد خوابهای شیرین میبیند.
(این نوشته در تاریخ 16 ژانویه 2023 بروزرسانی شد.)