قصه-شب-برای-کودکان-رهگذر-مهربان

داستان زیبا و آموزنده: رهگذر مهربان || حسن، امام مهربان

داستان زیبا و آموزنده

رهگذر مهربان

قصه شب مادربزرگ برای کودکان
ایپابفا: سایت کودکانه‌ی قصه کودک، داستان کودک و کتاب کودک و نوجوان
قصه قبل از خواب برای کودکان

به نام خدا

ظهر است. خورشید می‌درخشد. کوچه‌های شهر مدینه خلوت شده است. چند مرد فقیر زیر سایه‌ی درختی نشسته‌اند و غذای ساده‌ای می‌خورند. ناگهان صدای پای اسبی را می‌شنوند. امام حسن (ع) را سوار بر آن می‌بینند. امام نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، به آن‌ها سلام می‌کند و حالشان را می‌پرسد. آن‌ها با احترام، جواب سلام امام را می‌دهند. سپس از او دعوت می‌کنند که سر سفره بنشیند و مهمانشان شود. امام می‌پذیرد. از اسب پیاده می‌شود و سر سفره می‌نشیند. مردان فقیر از این‌که مهمان عزیزی مثل امام حسن (ع) دارند بسیار خوشحال می‌شوند.

امام هنگام رفتن به آن‌ها می‌گوید: «من دعوت شما را پذیرفتم. حالا می‌خواهم شما هم مهمان من شوید و به خانه‌ام بیایید.»

آن‌ها با خوشحالی دعوت امام را قبول می‌کنند و به خانه‌ی او می‌روند. امام از خانواده‌ی خود می‌خواهد تا برای مهمانان غذای لذیذی آماده کنند. غذا آماده می‌شود. امام کنار مهمان‌های می‌نشیند و از آن‌ها پذیرایی می‌کند. آن‌ها پس از خوردن غذا از امام تشکر و برایش دعا می‌کنند.

(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *