داستان خنده دار
ناراحت نباش!
– داستانی از کتاب: سه هالو، داستانهای خنده دار
– چاپ اول: اردیبهشت 1350
یک روز مردی به حمام خانهاش رفت تا بدنش را بشوید. ولی وقتی وارد حمام شد ناگهان متوجه شد که لولهی آب سوراخ شده و آب بهشدت از داخل آن به خارج میریزد.
مرد مزبور بلافاصله انگشت خودش را بر روی سوراخ نهاد و بدینوسیله جلو ریزش آب را گرفت و در همان حال، پسرش را که در اتاق دیگری بود صدا زد و گفت:
– جانی … جانی …
پسر کوچولوی مرد مزبور جواب داد:
– بله بابا. چکار داری؟
مرد درحالیکه بهشدت ناراحت بود گفت:
– پسر جان هر چه زودتر به لولهکش محله تلفن کن و بگو بیاید اینجا. چون لولهی آب حمام سوراخ شده و من انگشتم را داخل آن نهادهام تا جلو ریزش آب را بگیرم.
پسر کوچولو دیگر چیزی نگفت و چند دقیقه بعد دواندوان به نزد پدرش آمد و گفت:
– بابا … بابا … دیگر همهچیز درست شد. تو میتوانی انگشتت را از روی سوراخ لوله برداری.
پدرش پرسید:
– آفرین پسر جان! لولهکش آمده است؟
پسر کوچولو سرش را جنباند و گفت:
– نه بابا. خانه آتش گرفته و دیگر لازم نیست تو از بابت سوراخ شدن لولهی آب ناراحت باشی.