داستان-آموزنده-کودکانه-روباه-و-لک‌لک-(4)-کاور

داستان آموزنده کودکانه: روباه و لک‌لک / فریبکار به سزای کار بدش می‌رسد

داستان آموزنده کودکانه

روباه و لک‌ لک

فریبکار به سزای کار بدش می‌رسد

ـ از: داستان‌های لافونتن

به نام خدا

یک روز روباه، دوستش لک‌لک را برای ناهار به خانه‌اش دعوت کرد.

یک روز روباه، دوستش لک‌لک را برای ناهار به خانه‌اش دعوت کرد.

مهمانی کوچولویی بود و روباه فقط یک آش ساده درست کرده بود. آن را در بشقاب ریخت و سر میز آورد.

لک‌لک بیچاره با آن نوک بلندی که داشت نمی‌توانست چیزی از آن غذای آبکی بخورد. درصورتی‌که روباه حیله‌گر در یک چشم به هم زدن تمام غذا را لیسید.

روباه حیله‌گر در یک چشم به هم زدن تمام غذا را لیسید.

لک‌لک که گرسنه مانده بود چیزی به روی خود نیاورد؛ اما در ته دل تصمیم گرفت که از روباه انتقام بگیرد.

لک‌لک که گرسنه مانده بود چیزی به روی خود نیاورد؛

پس از چند روز نوبت لک‌لک بود که روباه را به خانه‌اش دعوت کند. روباه دعوت او را قبول کرد و گفت: من با دوستانم تعارف ندارم و با کمال میل خواهم آمد.

در روز معین [روباه] با لباس‌های شیک و یک دسته‌گل و با کمال ادب به خانه‌ی لک‌لک وارد شد.

در روز معین [روباه] با لباس‌های شیک و یک دسته‌گل و با کمال ادب به خانه‌ی لک‌لک وارد شد.

لک‌لک خرج زیادی کرده و غذای بسیار لذیذی تهیه کرده بود.

وقتی روباه وارد خانه شد از بوی غذا سرمست گردید.

وقتی روباه وارد خانه شد از بوی غذا سرمست گردید.

لک‌لک برای اینکه مانع غذا خوردن روباه شود آن را در تنگ دراز و سرباریک ریخت و سر میز گذاشت.

خود لک‌لک با نوک درازش می‌توانست از تنگ بخورد؛ اما روباه نمی‌توانست حتی لب به غذا بزند.

روباه نمی‌توانست حتی لب به غذا بزند.

روباه با شکم خالی و گوش‌های آویزان، خجالت‌زده به خانه بازگشت.

فریبکاران همیشه به سزای عمل خود می‌رسند.

روباه با شکم خالی و گوش‌های آویزان، خجالت‌زده به خانه بازگشت.

متن پایان قصه ها و داستان



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *