مری آشپزی می‌آموزد

داستان آموزنده دخترانه «مری آشپزی می‌آموزد» _ اهمیت دست‌پخت خوب برای دخترخانم‌ها

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

مری آشپزی می‌آموزد
از مجموعه داستان‌های سپیده

نویسنده: گیلبرت دلاهیه
مترجم: منیر شیخی
چاپ: پیش از انقلاب
انتشارات سپیده
تایپ، بازخوانی، بهینه‌سازی تصاویر و تنظيم آنلاين: آرشیو قصه و داستان ايپابفا
توضیح ویراستار: ویرایش همراه با کمی اصلاحات نگارشی در متن

به نام خدا

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

مادربزرگ مری، به مناسبت روز تولد مری، یک کتاب آشپزی که در آن طرز پخت انواع خوراکی‌های خوشمزه نوشته‌شده بود برایش فرستاد. مری خیلی دلش می‌خواست هرچه زودتر شروع به آشپزی کند. خوشبختانه تعطیلات تابستان بود و او فرصت بیشتری برای این کار داشت؛ ولی مری مطمئن نبود که همان بار اول بتواند غذای خوبی بپزد. حتی اگر غذای خیلی ساده‌ای باشد.

مری به مادرش گفت: مامان! تو می‌تونی توی آشپزی به من کمک کنی؟

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

مادرش جواب داد: البته عزیزم، بیا باهم به آشپزخانه برویم. قبل از هر چیز باید مطمئن شوی که مقدار موادی که برای پختن می‌خواهی و وسایلی که برای این کار لازم داری به‌اندازه کافی است:

به‌طور مثال برای درست کردن یک تخم‌مرغ عسلی باید دقیقاً آن را به مدت چهار دقیقه در آب جوش گذاشت که این زمان نباید بیشتر و یا کمتر باشد. وقتی تخم‌مرغ درست شد بااحتیاط به‌وسیله یک قاشق آن را از آب بیرون می‌آوریم و در یک جاتخم‌مرغی می‌گذاریم و سپس سر تخم‌مرغ را به‌وسیله یک کارد جدا می‌کنیم. در این حالت، زرده تخم‌مرغ شل و سفیده آن کمی سفت است.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

اگر این کار را یاد بگیری وقتی یک بچه گرسنه است می‌توانی برایش تخم‌مرغ عسلی بپزی.

برای اینکه آشپز خوبی شوی، به قوه تخیل، تمرین فراوان و پشتکار خیلی زیادی لازم داری.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

پشتکار داشتن چیزی است که بیشتر از همه به آن احتیاج داری. مثلاً زمانی که در پوست کندن نخود سبز برای پنج نفر، «بابا، مامان، مری، جان، و مارتین» به مادرت کمک می‌کنی.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

تنیکر، گربه مری عاشق وقتی است که مری و مادرش نخود سبز پوست می‌کنند؛ چون می‌تواند با نخودها بازی کند و آن‌ها را روی زمین بغلطاند، الآن یک نخود سبز به‌طرف میز رفت و یکی دیگر در داخل کفش مری قایم شد و یکی از آن‌ها هم در شکاف زمین دارد غل می‌خورد.

مری برای اینکه خوب آشپزی کند، طبقات و قفسه‌های آشپزخانه را مرتب و منظم می‌چیند؛ چون می‌خواهد همه‌چیز را خیلی سریع پیدا کند، و احتمال اینکه اشتباهاً شکر را در سوپ و یا نمک را در چای بریزد وجود نداشته باشد و برای پیدا کردن چیزی هم گیج نشود.

پولی، سگ مری خُرخُرکنان گفت: «آن استخوان مال من است!»

تنیکر میومیو کنان جواب داد: «این مال تو نیست! مال منه!»

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

مری با عصبانیت رو به آن‌ها کرد و گفت: مگر نمی‌دانید که من باید حواسم جمع باشد تا خوب آشپزی کنم؟

در این هنگام مری متوجه شد که شیر سر رفته است؛ چون بیش‌ازحد جوشیده بود. خوشبختانه هنوز مقداری شیر در ظرف باقی مانده بود.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

مادرش گفت: «حالا اجازه بدهید آشپزی را با «پورناتیس» شروع کنیم که در فرانسه به آن «پین پردو» می‌گویند و معنی آن «نان برشته» است؛ هم مواد آن ارزان است و هم خیلی ساده درست می‌شود.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

تنیکر گفت: من فکر می‌کنم نهار، ماهی داشته باشیم. من می‌توانم بوی آن را احساس کنم. پولی تو نمی‌توانی؟

همراه غذا سالاد هم داریم؛ برای اینکه دیدم مری تخم‌مرغ می‌شکند تا مایونز درست کند. هنریتا مرغ خانگی تخم مخصوص گذاشته بود. مری و پولی رفته بودند که آن تخم‌مرغ تازه و گرم را بیاورند.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

مادر مری گفت: حالا چطور باید مایونز درست کنی؟ طرز تهیه آن زیاد مشکل نیست.

مری، پولی و تنیکر را از آشپزخانه بیرون کرد؛ چون آن‌ها خیلی شیطون بودند و اذیت می‌کردند.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

یک روز مادر مری مقداری سیب خوب از بازار خرید.

مادرش به او گفت: سیب‌ها را در شربت خواهیم پخت.

مری گفت: من می‌خواهم مربای سیب را از روی کتاب آشپزی‌ام درست کنم.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

مری در آشپزخانه مشغول درست کردن شربت بود که ناگهان جان داخل شد و گفت: نگاه کن! من عروسک کهنه تو را در انبار پیدا کردم.

مری گفت: اوه، چه خوب شد، ناراحت بودم مبادا گمش کرده باشم.

مری در مدتی که به عروسکش نگاه می‌کرد فراموش کرد مواظب شکری که آب می‌شد باشد. اگر مادرش داخل آشپزخانه نشده بود تمام شکرها سوخته و خراب می‌شد.

در کتاب آشپزی، طرز تهیه مربای سیب را نوشته بود.

فصل رسیدن توت‌فرنگی بود. جان و مری به باغ رفتند و مقداری میوه توت‌فرنگی چیدند. عمه آلیس پیر برای کمک به آنجا آمده بود.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

مری منتظر او بود تا طرز پخت مربای توت‌فرنگی را از او یاد بگیرد. هیچ‌کس به‌اندازه عمه آلیس در این کار تجربه نداشت.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

مری خیلی زود روش مخصوص «برگرداندن کلوچه به داخل ظرف» را یاد گرفت. یکی از بهترین چیزهایی که درست کرد کلوچه آردی بود. البته مادرش کمی به او کمک کرد. البته خمیر کلوچه خیلی آسان درست می‌شود.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

یک‌شنبه، پدربزرگ و مادربزرگ مری برای صرف نهار به خانه آن‌ها می‌آیند. شاید کنجکاو می‌شدند بدانند دست‌پخت مری چقدر پیشرفت کرده است. مری یک ظرف سوپ‌خوری بزرگ را پر از سوپ تره‌فرنگی کرده بود؛ چون می‌دانست این غذای موردعلاقه پدربزرگش است.

کتاب قصه دخترانه آموزنده مری آشپزی می‌آموزد - قصه کودکانه ایپابفا

پدربزرگ نتوانست منتظر وقت خوردن غذا بشود. او کمی سوپ چشید و گفت: «م م م م» خیلی خوشمزه است. تبریک می‌گویم مری! تو به‌زودی مثل مادربزرگت آشپز خوبی خواهی شد.

پایان

کتاب قصه «مری آشپزی می‌آموزد» توسط آرشیو قصه و داستان ايپابفا از روي نسخه اسکن چاپ قدیمی، تايپ، بازخوانی و تنظيم شده است.

(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *