من دو پسر داشتم. یکی صالح بود و ابو الحسن نام داشت و به غسل مردگان اشتغال داشت. ولی پسر دیگرم ناصالح و منحرف و به دنبال گناه بود.

داستان‌های امام زمان (عج): پول حجّ و فاسق؟!

داستان‌های امام زمان (عج):

پول حجّ و فاسق؟!

داستان‌های امام زمان (عج): پول حجّ و فاسق؟! 1

ابو محمّد دعجلی – که از برگزیدگان دانشمندان شیعه بود و روایات زیادی از امامان معصوم‌ علیهم السلام شنیده بود – می‌گوید:

من دو پسر داشتم. یکی صالح بود و ابو الحسن نام داشت و به غسل مردگان اشتغال داشت. ولی پسر دیگرم ناصالح و منحرف و به دنبال گناه بود.

سالی از طرف شخصی اجیر شدم که به نیابت از امام زمان‌ علیه السلام به حج مشرّف شوم. پیش از سفر مقداری از آن پول را به پسر شراب‌خوار دادم.

به مکّه مشرّف شدم و مشغول اعمال حجّ بودم، تا این که با حاجیان به سوی عرفات به راه افتادیم، در عرفات جوان گندم‌گون و زیبایی را دیدم که گیسوانش را به دو سوی افکنده و مشغول گریه، دعا و تضرّع بود. و این زمانی بود که مردم در حال کوچ از صحرای عرفات بودند، در این موقع، آن جوان زیبا، رو به من نموده و فرمود: ای شیخ! حیا نمی‌کنی؟

گفتم: از چه چیزی؟ آقاجان!

فرمود: از کسی که خودت می‌شناسی، پولی را برای ادای حج می‌گیری. آن‌گاه قسمتی از آن را به یک فاسق شراب‌خوار می‌دهی؟ به زودی این چشمت – اشاره به یکی از چشمانم کرد – نابینا می‌شود.

اعمال حجّ به پایان رسید و من به وطنم برگشتم، و از آن روز به بعد همیشه من در ترس و اضطراب بودم، تا این‌که چهل روز پس از بازگشت از سفر حجّ، دُملی در همان چشمی که اشاره کرده بود؛ ظاهر شد، و به واسطه آن کور شدم.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *