مردی از اهالی شهر بلخ مالی را به همراه نامه‌ای برای امام‌ علیه السلام می‌فرستد. او انگشت خود را مانند قلم روی کاغذ حرکت می‌دهد

داستان‌های امام زمان (عج): عبارات نامرئی!

داستان‌های امام زمان (عج):

عبارات نامرئی!

داستان‌های امام زمان (عج): عبارات نامرئی! 1

محمّد بن شاذان می‌گوید:

مردی از اهالی شهر بلخ مالی را به همراه نامه‌ای برای امام‌ علیه السلام می‌فرستد. او انگشت خود را مانند قلم روی کاغذ حرکت می‌دهد بدون این که اثری بر جای بگذارد [و به وسیله آن عبارت عجیب و نامرئی از امام‌ علیه السلام التماس دُعا می‌نماید] و به قاصد می‌گوید: این مال را به کسی بده که نامه را به تو بازگو کند.

قاصد به سوی سامرّا حرکت می‌کند، وارد شهر می‌شود و به محله عسکر می‌رود. ابتدا سراغ جعفر[کذّاب را گرفته و مطلب را از او جویا می‌شود.

جعفر گفت: آیا به بداء ایمان داری؟

مرد گفت: آری.

جعفر گفت: برای صاحب نامه بداء حاصل شده و به تو امر کرده که این مال را به من بدهی!

آن مرد گفت: این جواب مرا قانع نمی‌کند.

آن شخص این را می‌گوید و از نزد جعفر خارج می‌شود، او در میان شیعیان می‌چرخید تا این که نامه‌ای بدین مضمون به او رسید:

«این مالی است که می‌خواستند به حیله از چنگ تو خارج سازند! آن را روی صندوقی نهاده بودی با این که دزدان هرچه داخل صندوق بوده برده‌اند، آن مال سالم مانده است!».

نامه صاحب مال را فرستادم آن را برگردانده و مرقوم فرموده بودند:

«با آن عبارات نامرئی التماس دُعا نموده‌ای، خدا حاجتت را بر آورده سازد».

و بعدها حاجت آن مرد بلخی نیز برآورده شد!



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *