خودت را دستکم نگیر
داستان انگیزشی
میبینید که یک شمع کوچک شعلههای خود را تا کجا میگستراند، بنابراین رفتار مناسبی را در دنیا منعکس کنید.
«شکسپیر»
گروه گر مدرسه برای اجرای کنسرت در مرکز شهر آماده شده بود. هوا خیلی سرد بود. مردم چندساعتی در هوای سرد منتظر ماندند. بسیاری جمع شده بودند. رهبر ارکستر برای رهبری گروه در جای خود مستقر شد. در این میان یکی از اعضای ارکستر با خود چنین گفت: «در این سرما نمیتوانم آواز بخوانم. پنجاه نفر در گروه وجود دارد، باید فقط دهانم را باز و بسته کنم، کسی متوجه نمیشود.»
… و رهبر ارکستر کارش را شروع کرد. اما صدایی نشنید. چون آن روز همه مانند هم فکر کرده بودند. «اگر من نخوانم چه میشود؟»
اگر من نخوانم چه میشود؟ این بزرگترین تحقیری است که یک انسان میتواند در حق خودش انجام دهد. در حقیقت معنیاش این است که من هیچ ارزشی ندارم، ولی درواقع وجود هر کس برای این دنیا ضروری است. وگرنه ما اینجا نبودیم. بودونبود ما برای این عالم مهم است و اثرگذار.
هرروز از خود سؤال کنید: اگر همه مردم شهرتان، کشوری که در آن زندگی میکنید و درنهایت کل مردم دنیا مثل شما فکر کنند، ما چگونه شهر، کشور و جهانی خواهیم داشت؟