داستان آموزشی کودکان
خطر در خانه
مواظب باشید! وسایل خانه خطرناک است!
آموزش مهارتهای اجتماعی و زندگی به کودکان و نونهالان
تصویرگران: علی خوش جام – یاسمن اکبری
به نام خدای مهربان
اسم این دختر سارا است. سارا دختر خیلی خوبی است. او هیچوقت به کبریت و گاز دست نمیزند و کلیدهای اجاقگاز را نمیچرخاند. چون میداند این کار، خیلی خطرناک است. سارا میداند اگر کلیدهای اجاقگاز را بچرخاند، گاز توی خانه پخش میشود و با یک جرقۀ کوچک، آتش میگیرد.
سارا وقتی جلو اجاقگاز میایستد، نمیتواند روی آن را ببیند؛ اما اگر دستش را دراز کند، میتواند چیزی را که روی اجاقگاز است، بردارد. ولی او هیچوقت این کار را نمیکند. چون میداند ممکن است چیزی که روی اجاقگاز است، داغ باشد و دستش را بسوزاند یا روی سروصورتش بریزد.
سارا قایم باشک بازی را خیلی دوست دارد؛ اما او هیچوقت توی کمد یا جاهای خطرناک پنهان نمیشود. چون میداند اگر در چنین جاهایی پنهان شود، ممکن است درِ کمد بسته شود و دیگر نتواند بیرون بیاید.
سارا هیچوقت به سماور دست نمیزند. چون میداند سماور، قوری و چای، خیلی داغاند و دست او را میسوزانند. اگر دلش چای بخواهد، از بزرگترهایش خواهش میکند تا برایش چای بریزند. وقتی بزرگترها چای ریختند، او صبر میکند تا چای کمی خنک شود. چون میداند چای داغ، دهانش را میسوزاند.
سارا خیاطی کردن را خیلی دوست دارد. او دلش میخواهد زود بزرگ شود و مانند مادر خیاطی کند. وقتی مامان در حال خیاطی کردن است، او کنار مامان مینشیند و خیاطی کردن مامان را تماشا میکند. سارا از صدای چرخخیاطی و چرخیدن قرقره خیلی خوشش میآید؛ اما او فقط تماشا میکند و به هیچچیز دست نمیزند. او هیچوقت با چرخخیاطی بازی نمیکند و به قیچی و قوطی سوزنها دست نمیزند. چون میداند همهی این وسایل، خطرناکاند و ممکن است به او آسیب برسانند.
سارا هیچوقت به چرخگوشت دست نمیزند. چون میداند دست زدن به چرخگوشت، کار خیلی خطرناکی است و ممکن است انگشتهای نازنینش را از دست بدهد. وقتی مامان، گوشت چرخ میکند، او کنار میایستد و نگاه میکند. او به مادرش نمیگوید: «من میخواهم گوشتها را توی چرخگوشت بیندازم.»
او میداند این کار، کار بزرگترهاست و برای کوچکترها خیلی خطرناک است.
سارا هیچوقت به وسایل برقی دست نمیزند. او میداند وسایلی مانند تلویزیون، رادیو، آبمیوه گیری، اتو و خیلی وسایل دیگر که با برق کار میکنند، خطرناکاند. بازی کردن با این وسایل و دوشاخهی آنها را توی پریز برق فروکردن، کار بسیار خطرناکی است. او میداند اگر دوشاخه یا هر چیز فلزی دیگر را توی پریز برق فروکند، ممکن است برق او را بگیرد.
وقتی مامان لباسها را اتو میکند، سارا گوشهای مینشیند و به اتو کردن لباسها نگاه میکند. او خیلی دلش میخواهد مانند مامان لباسها را اتو کند؛ اما میداند برای این کار خیلی کوچک است. او میداند باید صبر کند تا کمی بزرگتر شود. سارا میداند دست زدن به اتو برای او خیلی خطرناک است. ممکن است اتو دستش را بسوزاند.
سارا پشتبام را خیلی دوست دارد. بعضی وقتها که مامان برای پهن کردن لباسها به پشتبام میرود، او هم همراه مادرش میرود و از آن بالا، خیابانها، کوچهها و کوهها را میبیند و خیلی لذت میبرد؛ اما او میداند نباید روی نردههای پشتبام خم شود. او اصلاً به نردهها نزدیک نمیشود. سارا هیچوقت بهتنهایی به پشتبام نمیرود. چون میداند این کار، کار خطرناکی است.
مامان به سارا میگوید: «هیچوقت تنهایی به پشتبام نرو؛ چون ممکن است شیطان تو را گول بزند و از پشتبام بیفتی.»
سارا خیلی دوست دارد از پلهها بپرد؛ اما او هیچوقت این کار را نمیکند. چون میداند این کار، خیلی خطرناک است و ممکن است دستوپایش بشکند.
سارا با یک تکه مقوا و مقداری پونز یا سوزن ته گرد، کاردستی میسازد. او روی یک تکه مقوا نقاشی میکشد و روی خطهای نقاشیاش را با پونز یا سوزن ته گرد پُر میکند. بعد، آن را روی یک تکه چوب میچسباند و به دیوار اتاقش آویزان میکند. سارا موقع درست کردن این کاردستی، خیلی مراقب است که پونز یا سوزنها به دستش فرو نرود یا روی زمین نریزد. چون او میداند اگر سوزن یا پونز روی زمین بریزد، ممکن است در پایش فرو برود و پایش را زخمی کند.
بعضی از اسباببازیهای سارا روی کُمُد است. عروسکهای رنگارنگ و خرسهای پشمالو از آن بالا به سارا نگاه میکنند و لبخند میزنند. اگر سارا یکی از عروسکها را بخواهد، میتواند درِ کمدش را باز کند و از طبقههای کمد بالا برود و عروسک را بردارد؛ اما او هیچوقت این کار را نمیکند. چون میداند ممکن است کمد روی او برگردد و دستوپا یا سرش بشکند. اگر سارا بخواهد با اسباببازیهای بالای کمد بازی کند، از مادرش میخواهد آن اسباببازیها را به او بدهد و مادرش اسباببازیها را برایش پایین میآورد.
مامان و بابا از اینکه سارا را مدتی در خانه تنها بگذارند، اصلاً نگران نمیشوند. چون آنها میدانند سارا خیلی عاقل است و کارهای خطرناک نمیکند. آنها میدانند سارا در تنهایی با اسباببازیهایش بازی میکند یا نقاشی میکشد یا برنامههای تلویزیون را تماشا میکند. اگر کسی در بزند، سارا تا مطمئن نشود چه کسی پشت در است، در را باز نمیکند. از پنجرهی اتاق هم به بیرون خم نمیشود.
مامان و بابا، سارا را خیلی دوست دارند. وقتی مامان و بابا برمیگردند و میبینند همهچیز مثل همیشه مرتب و منظم سر جایش است و سارا هیچ کار خطرناکی نکرده، او را میبوسند. سارا میگوید: «مامان! بابا! از من راضی هستید؟»
مامان میگوید: «بله که راضی هستم. دختر عاقل و باهوشم!»
و بابا میگوید: «من هم از تو راضی هستم. آفرین دختر گلم!»
آیا تو هم مراقب خودت هستی؟ آیا تو هم مواظب هستی تا کارهای خطرناک نکنی؟
(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)