ثروتمندترین مرد بابل
نوشته: جورج کلاسون
بازگشت به فهرست مطالب: ثروتمندترین مرد بابل
درمان سوم: تکثیر کردن داراییها
«وقتیکه میبینید کیف خالی در حال پر شدن است، به خودتان نظم میدهید تا حتماً یک دهم درآمدتان را درون آن بگذارید. هزینهها را کنترل میکنید تا از خزانه در حال رشد خود، محافظت کنید. در قدم بعد، به شناخت مفهوم به کار گماردن خزانه و افزایش آن میپردازیم. پول درون کیف، برای نگهداشتن لذت بخش است و یک روحیه خسیس را ارضا میکند ولی هیچ درآمدی ندارد. سرمایه ای که ما از درآمدمان پس انداز میکنیم، فقط شروع است. درآمدی که این سرمایه میسازد، آینده ما را شکل میدهد.» آرکاد در روز سوم کلاس، اینگونه با شاگردانش سخن میگوید. «حالا ببینیم که چگونه میتوانیم سرمایه خود را به کار بگماریم. اولین سرمایهگذاری من، مایه تاسف بود، زیرا تمام سرمایهام را از دست دادم. داستان آن را بعداً تعریف میکنم. اولین سرمایهگذاری سوداور من، وامی بود که به شخصی به نام اگر که یک زره ساز بود دادم. او هر سال محمولههای بزرگ برنز را که از دریا میآمد، برای کار خودش میخرید. به خاطر کمبود نقدینگی برای پرداخت به بازرگانان، او از کسانی که پول اضافی داشتند وام میگرفت. او مرد قابل اعتمادی بود. او زمانی که زرههایش را میفروخت وامی را که گرفته بود با سود قابل قبولی پس میداد.»
هر وقت که به او وام میدادم، سود دفعه قبل را که به من داده بود نیز، به او میدادم. بنابراین نه تنها اصل پولم زیاد میشد، بلکه درآمدهای سرمایهام نیز افزایش مییافت. و بازگشت مجموع اینها به کیفم لذت بسیار زیادی داشت.
به شما میگویم، شاگردانم، ثروت یک شخص پولی نیست که او در کیف خود، با خود حمل میکند، بلکه درآمدی است که آن شخص میسازد و جریان نقدینگی ای است که همواره به کیف او سرازیر میشود و آن را متورم میکند. این چیزی ست که هر انسانی آرزویش را دارد. این چیزی است که شما، هرکدام از شماء آرزویش را دارد. درآمدی که همواره ادامه داشته باشد، چه شما سر کار باشید، چه در مسافرت.« »من درآمد بزرگی درست کردم. انقدر زیاد که، یک مرد خیلی ثروتمند نامیده میشدم. وامهای من به آگر، اولین تمرینهای من در سرمایهگذاری موفق بود. با جمع اوری دانش از تجربه او، همزمان که نقدینگیام افزایش پیدا میکرد، وامها و سرمایهگذاریهایم را بیشتر کردم. ابتدا از منابع محدود و سپس از منابع بیشتر، جریانی طلایی از ثروت، برای انجام تصمیمهای عاقلانه ای که داشتم، به سمت جیام سرازیر میشد.
ببینید، من از درآمدهای کوچکم، لشگری از بردههای طلایی ساختم، که هرکدام کار میکردند و طلای بیشتری تولید میکردند. وقتی آنها برایم کار میکردند و نیز بچههایشان، و نیز بچههای بچههایشان؛ ثروتی که از تلاشهای مشترکشان تولید میشد، با شکوه بود.
اگر درآمدهای منطقی داشته باشیم، دارایی سریع رشد میکند، مثل مثال زیر: یک کشاورز، وقتی اولین پسرش به دنیا آمد، ده سکه نقره، پیش یک وامدهنده برد و از او خواست تا این مقدار را تا زمانی که پسرش بیست ساله میشود، به وام بگذارد. وامدهنده این کار را انجام داد و قبول کرد که مقدار سود، یک چهارم ارزش پول اصلی، در هر چهار سال باشد. کشاورز نیز با این مقدار موافق بود زیرا تصمیم گرفته بود این مقدار پول، به همراه سودش، برای پسر خود کنار بگذارد.« »وقتی پسر به سن بیست سالگی رسید، کشاورز پیش مرد وامدهنده رفت تا از احوال سرمایهاش جویا شود. وامدهنده به او گفت چون سرمایهاش، با بهره مرکب افزایش یافته، اکنون آن ده سکه به سی سکه و نیم افزایش یافته.« کشاورز خوشحال شد و چون پسرش به سکهها نیازی نداشت، آنها را پیش وامدهنده باقی گذاشت. وقتی پسر پنجاه سالش شد، پدر مرده بود. وامدهنده به پسر صدوشصت و هفت سکه نقره داد.» «پس در پنجاه سال، این سرمایهگذاری، سودی معادل هزار و هفتصد درصد داشت.» «بنابراین، این سومین راه علاج، برای یک کیف خالی است که هر سکه را به کار بگمارید که انهم یکی معادل خودش را بسازد، مثل گله ای در مزرعه و کمک کنند و برایتان درآمد ایجاد کنند. جریانی از ثروت که بطور مداوم به کیف شما سرازیر شود.»