اوایل دهه ۱۹۲۰ بود و پروازهای نمایشی با هواپیمای ملخ‌دار رونق فراوانی داشت.

تمرکز روی خواسته / داستان انگیزشی

تمرکز روی خواسته 

داستان انگیزشی

 

شکارچی گوزن به خرگوش کاری ندارد.
«مثل چینی»

 

اوایل دهه ۱۹۲۰ بود و پروازهای نمایشی با هواپیمای ملخ‌دار رونق فراوانی داشت. روزی یک کشاورز به خلبان داستان ما مراجعه کرد و گفت: «می‌خواهم پرواز کنم، اما نمی‌خواهم هیچ پولی بپردازم. چه باید بکنم؟»

خلبان فکر کرد و گفت: «اگر در طول پرواز هیچ حرفی نزنی من هیچ پولی از تو نمی‌گیرم، اما اگر فریاد بکشی یا کوچک‌ترین صدایی از دهانت خارج شود به‌جای یک دلار، ده دلار می‌گیرم، قبول؟»

مرد دهقان تأملی کرد و گفت: «قبول، اما زنم هم می‌خواهد با من بیاید.»

خلبان قبول کرد … پس از اجرای چند حرکت نمایشی خطرناک هواپیما تا ارتفاع چند هزار متری اوج گرفت و بعد از همان‌جا سقوط آزاد خود را شروع کرد. خلبان این وضعیت را تا فاصله چندم‌تری زمین حفظ کرد. بعد، کنترل را مجدداً به دست گرفت و با یک فرود عالی برنامه‌اش را تمام کرد.

سپس رو به دهقان کرد و گفت: «باورنکردنی بود. هیچ صدایی از تو درنیامد. حتی یک‌بار هم پیش نیامد که بخواهی چیزی بگویی؟»

مرد دهقان فکری کرد و سرش را به علامت پاسخ مثبت تکان داد: «چرا وقتی زنم افتاد بیرون!»

ما انسان‌ها تصویر روشنی از آرزوها و خواسته‌هایمان نداریم. البته منظور این نیست که در موقعیتی این‌گونه اضطراری سکوت کنیم.

از این داستان طنزگونه استفاده کردیم تا نشان دهیم ذهن انسان هر آنچه را که او اراده کند، به دست می‌آورد.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *