تصور غلط
یک داستان انگیزشی
بر بساط نکتهدانان خودفروشی شرط این است
یا سخن دانسته گوی ای مرد عاقل یا خموش
«حافظ»
یک مغازهدار بخشی از حرفهای یکی از فروشندگانش را خطاب به یک مشتری شنید که میگفت:
– «نه خانم! چندهفتهای است که نداشتهایم و به نظر نمیرسد که به این زودی داشته باشیم.»
مغازهدار از شنیدن این حرفها وحشت کرد و شتابان به دنبال مشتری که در حال خروج از مغازه بود دوید و به او گفت:
– «خانم! حرف فروشنده صحت ندارد. مطمئن باشید که ما بهزودی مقداری خواهیم داشت. درواقع ما یکی دو هفته پیش آن را سفارش دادهایم.» و بعد آن فروشنده را به کناری کشید و با عصبانیت به او گفت: « هرگز هرگز هرگز! این یادت باشد که ما هرگز به یک مشتری نمیگوییم که چیزی را نداریم، حتی اگر آن را نداشته باشیم. راهش این است که بگویی: ما آن را سفارش دادهایم! راستی بگو ببینم او چه چیزی میخواست؟»
فروشنده شانههایش را بالا انداخت و گفت: «باران»
نکته: تصور نکنیم هر آنچه را که دیگران میخواهند درباره آن حرف بزنند ما هم میدانیم.