بیسرزمینتر از باد
مجموعه ترانهها و اشعار یغما گلرویی
دفتر چهارم / بخش اول
به کوشش: امیر قربانی
دفتر چهارم در سه بخش ارائه شده است:
فهرست ترانههای بخش اول
بیا بازم مثل قدیم، باهمدیگه بریم شمال!
دلم گرفته! راضیام به این خیالای محال!
من ببر! تا آخر جادهی چالوس ببرم!
تا شیشهی بارونی خیس اتوبوس ببرم!
تا جای پات رو ماسهی داغ متل قو ببرم!
تا آخرین دلهرهی نگاه آهو ببرم!
من ببر تا گمشدن تو اون چشای بیقرار!
تا ساختن قصر شنی رو ساحل دریاکنار!
دلم پر بیا بازم باهمدیگه بریم سفر!
جای ما اونجا خالیه! من ببر! من ببر!
یه عمره جادهی شمال، منتظر عبور ماس!
نمی دونه یکی از اون دوتا قناری بی صداس!
یادش به خیر موقع برف، خوندن شعرای امید!
نور چراغ زنبوری، رستوران اسب سفید!
یادش به خیر شنای ما، میون موجای بلا!
خاطرههای مشترک، وقت سفر تو جنگلا!
دلم پر بیا بازم با هم دیگه بریم سفر!
جای ما اونجا خالیه! من ببر! من ببر!
یه عمره جادهی شمال، منتظر عبور ماس!
نمی دونه یکی از اون دوتا قناری بی صداس!
می خوام بگم: دوست دارم! به پنجره! به آسمون!
به این شب آینه دزد! به تک درخت کوچه مون!
می خوام بگم: دوست دارم! به تو! به اسم نقطه چین!
به گریههای بی هوا! به کولی کوچه نشین!
می خوام بگم: دوست دارم! به هر رفیق نارفیق!
به شاعرای بی غزل! به جنگلای بی حریق!
می خوام بگم: دوست دارم! به قاتلم! به روزگار!
به اون کسی که میندازه به گردنم طناب دار!
دنیای ما عوض می شه، تنها با این جملهی ناب:
دوست دارم، دوست دارم، دوست دارم تو این عذاب!
می خوام بگم: دوست دارم! به بادبادک! به مدرسه!
به ترکهی خیس انار، کنار درس هندسه!
می خوام بگم: دوست دارم! به مرغ عشق بی قفس!
به جغد پیر بد صدا! به نی زنای بی نفس!
می خوام بگم: دوست دارم! به هر چی خوبه، هر چی بد!
به خونه های کاگلی! به سیبای توی سبد!
می خوام بگم: دوست دارم! به بغض تلخ انتظار!
به بدترین فصل سفر! به آخرین سوت قطار!
دنیای ما عوض می شه، تنها با این جملهی ناب:
دوست دارم، دوست دارم، دوست دارم تو این عذاب!
نبض سکوتم ر بگیر! آتشفشون خفتهام!
ترانههای مهرموم، قصههای نگفتهام!
می خوام آتیش بازی کنم، تو اون نگاه خواستنی!
از غزل عاشقانه تر، تو بهترین شعر منی!
تو آینه بندون چشات، به بی نهایت میرسم!
به مرز جاودانگی، به نبض ساعت میرسم!
تازه شدم به بوی تو!
آشفته مثل موی تو!
بردهی آزادهی دل،
طلسمی جادوی تو!
این تن بی ترانه ر، تو هرم تب رها نکن!
قلب من قربونی آخر قصهها نکن!
بیا که بی بهانهام، برای آفتابی شدن!
ببین توی ترانه هام، تو شده هم معنی من!
من بگیر از این سکون! ببر به تکرار جنون!
تویی که فریاد میزنی، تو دل هر ترانه خون!
تازه شدم به بوی تو!
آشفته مثل موی تو!
بردهی آزادهی دل،
طلسمی جادوی تو!
وقت رفتن هر چی خواستی از اتاق من ببر!
آینه ر ببر، با این دل همیشه دربه در!
ساعت ببر تا من دقیقهها ر نشمارم!
عکست ببر! شاید یادم بره دوست دارم!
اون کتابا ر ببر، دیگه نمی خونمشون!
نامه هات پس بگیر، تا من نسوزونمشون!
اگه خواستی این گلیم بردار از روی زمین،
اما گیتارم با خودت نبر! فقط همین!
آخه گیتار من آهنگای خوبی ازبره!
تو نباشی اون من به خیلی جاها می بره!
جای خالی تو با ترانه هم پر نمی شه،
اما این جوری تحمل غمت سادهتره!
از توی اتاق من هر چی دلت می خواد ببر!
عینک آفتابیم بردار از رو این چشمای تر!
گلدون گلم ر بردار از کنار پنجره!
ضبطم ببر! نوار سی دیا یادت نره!
دفتر نتام بردار از توی گنجهی من!
ببر اون ترانهها ر، همه شون به نامتن!
سیبارم از رو درخت پشت پنجرهم بچین!
اما گیتارم با خودت نبر! فقط همین!
آخه گیتار من آهنگای خوبی ازبره!
تو نباشی اون من به خیلی جاها می بره!
جای خالی تو با ترانه هم پر نمی شه،
اما این جوری تحمل غمت سادهتره!
نازنین نانوشته! ای غزل واژهی غمگین!
این سکوت خوش صدا کن! با ترانههای رنگین!
ای تو از ستاره سرشار! ای شب آوارهی دل تنگ!
تیر آخرین ترکش! ای ترانهی خوش آهنگ!
کوچ تو مهتاب خط زد، از تو آیینهی مرداب!
بی تو تعبیری نداره، فصل رؤیایی این خواب!
این شکسته ر صدا کن، که صدات صدای دریاس!
خواستن تو، یه دریچه واسه کشف این معماس:
توی کندوی نگاهت، عسل کدوم بهشته؟
ای همیشه پابه پا و ای همیشه نانوشته!
نازنین ناسروده! ای دلیل عاشقانه!
با تو ساده میرسم من، از ترانه به ترانه!
خندهی تو رمز بودن، رمز رویینه شدن شد!
سهم من از تو، نگاهت، سهم تو تمام من شد!
با تو بی نیازم از گل، از چراغ آب شبنم!
با تو رو خاک بهشتم، حتا تو هرم جهنم!
اگه گیج گنگ حرفام، پیش چشمای تو لالم!
عمریه که بیقرار فتح پاسخ سوالم:
توی کندوی نگاهت، عسل کدوم بهشته؟
ای همیشه پابه پا و ای همیشه نانوشته!
میزنم از توی خونه بیرون، راه میرم زیر صدای بارون!
سایهی سیاه شب روی سرم، تو جیبام تخمهی آفتابگردون!
گوشم از نصیحتای کهنه پر، همه می گن از ترانه دل ببر!
اما خاموشی من مرگ منه، توی خاموشی میسوزم گر گر!
هیچ کسی توی ترانه تا به حال، حرفی از اجاره خونه نزده!
انگاری گفتن حرفای حساب، به ترانههای ما نیومده!
ارکستر روزگارمون، کوک سکوت از قدیم!
ما تو تمام زندگی، ساز مخالف نزدیم!
سمفونی عذابمون، صدای داوودی نداشت!
باغ ملخ خوردهی ما، گلای داوودی نداشت!
خوابامون خط می زنن، با خودنویس بی دوات!
تو فصل بی حرفی عشق، ترانه شد تنغلات!
توی هیچ ترانه ای یه کارگر، نمی افته از رو داربست بلند!
توی هیچ ترانه ای ترانه ساز، دیو جادو ر نمی ندازه به بند!
توی هیچ ترانه بچه گربه ای، زیر چرخای ماشین جون نمیده!
انگاری کسی تو این شهر بزرگ، یه دونه آدم بدبخت ندیده!
قر می دن این آدمای غم زده، با طنین این صداهای لوند!
آخ که از ترانههای بی خطر، همه آلبوما گرفته بوی گند!
ارکستر روزگار ما، کوک سکوت از قدیم!
ما تو تمام زندگی، ساز مخالف نزدیم!
سمفونی عذابمون، صدای داوودی نداشت!
باغ ملخ خوردهی ما، گلای داوودی نداشت!
خوابامون خط می زنن، با خودنویس بی دوات!
تو فصل بی حرفی عشق، ترانه شد تنغلات!
گوشی ر بردار که می خوام فاصله ر گریه کنم!
گوشی ر بردار! خسته از بوقای این تلفنم!
گوشی ر بردار تا بگم خاطرههام کهنه شدن!
نباید این جوری میشد، قصهی عشق تو و من!
گوشی ر بردار که بگم: تا ته خط خرابتم!
هنوز کنار این سکوت منتظر جوابتم!
صدای زنگ تلفن، می گه: من یادت میاد؟
من همونم که عمرم چشمای تو داده به باد!
صدای زنگ تلفن، می پرسه: سهم من کجاس؟
گناه این دربه دری به گردن کدوم ماس؟
گوشی ر بردار! نمی خوام باز با خودم حرف بزنم!
تو که می دونی این ور زنگای نصفه شب منم!
گوشی ر بردار تا بگم دلم بازم تنگه برات!
بذار هوای خونه مون، تازه شه از رنگ صدات!
یه تلفن گریه دارم! یه عالمه حرف حساب!
خودت بگو که این سوال، تا کی می مونه بی جواب؟
صدای زنگ تلفن، می گه: من یادت میاد؟
من همونم که عمرم چشمای تو داده به باد!
صدای زنگ تلفن، می پرسه: سهم من کجاس؟
گناه این دربه دری به گردن کدوم ماس؟
من کتک خوردهترین حنجرهام! با صدای پاره پاره توی باد!
ذله از سکوت سایههای شب، دل شکار حرفای یکه زیاد!
من کتک خوردهترین حنجرهام! خسته از ترانههای بی امید!
پابه زنجیر یه خواب یائسه! خط قرمز روی کاغذ سفید!
من نفس مردهترین حنجرهام! بی نشون سر به مهرم مث راز!
تو که از غریبه آشناتری، من این زخم شکفته ر بساز!
من تا جشن ستارهها ببر، که توی سیاهی زندونی شدم!
من باخبر کن از رمز غزل، که اسیر حبس پنهونی شدم!
پیش فانوس شب آیینه بگیر، تا چراغونی شه این سقف کبود!
ننویس رو برگ اول کتاب، دوباره یکی بود یکی نبود!
بود من بودن تو بوده و هست، ببرم تا خلوت امن یه دست!
شونه ت یه تکیه گاه تازه کن، تا زمین نخورده این همیشه مست!
عسلبانو! هنوزم پیش مایی، اگر چه دست تو تو دست من نیست!
هنوزم با توام تا آخرین شعر، نگو وقتی واسه عاشق شدن نیست!
تو رفتی بی من اما من دوباره، دارم از تو برای تو می خونم!
سکوت لحظههای تلخ بشکن، نذار این جا تک تنها بمونم!
عسلبانو! عسل گیسو! عسل چشم! من یاد خودم بنداز دوباره!
بذار از ابر سنگین نگاهم، بازم بارون دلتنگی بباره!
برای پل زدن تا کهکشونها، تو ر کم دارم ای نبض تپنده!
تو از اون کوچه رفتی اما بازم، دل آوارهمون پیش تو بنده!
حالا هرجا که هستی باورم کن! بدون با یاد تو تنهاترینم!
هنوزم زیر رگبار ترانه، کنار خاطرات تو می شینم!
بدون با رفتنت دنیا سیاه شد! جای خالی ت تو قلبم موندگاره!
شب پرگریهی تنهایی من، بدون تو دیگه فردا نداره!
عسلبانو! عسل گیسو! عسل چشم! من یاد خودم بنداز دوباره!
بذار از ابر سنگین نگاهم، بازم بارون دلتنگی بباره!
قاصدک! پس خبرات کو؟ دل ما این جا پکیده!
سقف ابری زمونه، نفس ما ر بریده!
قاصدک! بپا نسوزی، از خبرهایی که داغن،
این جا خیلی وقته هیچکس حرف داغی نشنیده!
این جا ما موندیم حسرت، با دلای پر شکایت،
همه شب به شب حریفیم، با یه بغض ترکیده!
واسه سوختن ستاره، حتا ابرم نمی باره،
اینجا نامرئی رؤیا، اینجا خنده ناپدیده!
دوباره یکه قلندر، تشنه مونده لب دریا،
دست پیچکای ایوون، باز به خورشید نرسیده!
نگاکن مردن ما ر، هی زمین خوردن ما ر،
پشت پا می زنن این جا، سایههای ورپریده!
شب مات پشت شیشه، انگاری کهنه نمیشه،
تازه ما اول زخمیم، خیلی مونده تا سپیده!
چه خبر از اون کبوتر که خبررسون ما بود؟
نکنه گنبذ جادو، جوجه هاش طلبیده؟
آخ که از سرمهی وحشت، دختر ترانه لاله!
از یه سایهی هیولا، برگ نامهها سفیده!
جرأتی نمونده باقی، واسه آدمای یاغی،
می پلاسن روی شاخه، این همه سیب نچیده!
داد بزن با من دوباره، تف به این پرچم پاره!
زیر چکمهی سکوتن، حنجرههای دریده!
هر جا بودی قاصدک جون! برسون به گوش بارون:
دل ما تو این جهنم، واسه آبادی تپیده!
این تویی! تویی دوباره،
هنوزم پر از ستاره!
کی میگه هفتهی بختک،
جمعهی رؤیا نداره؟ این تویی! تویی دوباره!
وقت پرسهی شبانه س!
کوچه رنگ یه ترانه س!
بی تو از تو قصه گفتن،
عاشقانه س! عاشقانه س! وقت پرسهی شبانه س!
غیر از این نفس بریده،
چه کسی خوابت دیده؟
تو بگو کدوم غزل ساز،
ناز چشمات کشیده؟ غیر از این نفس بریده!
بکر بکری مثل بیشه!
مثل یه شعر همیشه!
مثل نقاشی خورشید،
رو بخار سرد شیشه! بکر بکری مثل بیشه!
شب من خالیه، خاتون!
بی حضور خندههاتون!
سوت کور این ترانه،
پس کجاس زنگ صداتون؟ پس کجاس رنگ صداتون؟
دوباره دل برای یک جرعه ترانه لک زده!
اما تو شهر بی نفس، حنجرهها کپک زده!
دوباره باید از سکوت، یه عالمه ترانه ساخت!
دوباره باید این دل، تو بازی چشم تو باخت!
وقتشه فریاد بزنم، که خوش نفس ترین منم!
تو این شب شعله شکن، گر میگیرم، نمیشکنم!
نه! نباید از سکوتم دل دیو شب خنک شه!
نباید خالی ببندم! نباید دریا الک شه!
باید از برق یه واژه، پشت تاریکی بلرزه!
نباید کلاغ وحشت، جانشین قاصدک شه!
دوباره باید از خودم، تا خاطره سفر کنم!
مرگ صدا مرگ منه! باید بازم خطر کنم!
خط به خط هق هق من، قصهی انکار شبه!
حنجره لبریز صداس، جام نفس لب به لبه!
وقتشه فریاد بزنم، که خوش نفس ترین منم!
تو این شب شعله شکن، گر میگیرم، نمیشکنم!
نه! نباید از سکوتم دل دیو شب خنک شه!
نباید خالی ببندم! نباید دریا الک شه!
باید از برق یه واژه، پشت تاریکی بلرزه!
نباید کلاغ وحشت، جانشین قاصدک شه!
صورت عکس تو آلبوم خیسه،
دوباره خاطرهت بوسیدم!
این سوال بی جواب از خودم،
تا حالا هزار دفه پرسیدم:
با کدوم ترانه باز جون می گیره،
نبض اون حنجرهی فیروزه؟
می دونم بدون تو فردای من،
رنگ خاکستری دیروزه!
تن تشنه مثل خورشید! بی سرزمین تر از باد!
کولی تر از ترانه! بی پرده مثل فریاد!
تنهاتر از سکوتم! روشن تر از ستاره!
عاشق تر از همیشه، با من بخون دوباره!
پلکای پنجره ر وا میکنم،
تو کوچه زمزمهی مهتابه!
همهی پنجرهها خاموشن،
انگار این کوچهی خلوت خوابه!
بی صدا اسمت فریاد میزنم!
هق هقم حنجرهم می بنده!
دوباره دستای نامرئی شب،
پلکای پنجرهم می بنده!
تن تشنه مثل خورشید! بی سرزمین تر از باد!
کولی تر از ترانه! بی پرده مثل فریاد!
تنهاتر از سکوتم! روشن تر از ستاره!
عاشق تر از همیشه، با من بخون دوباره!
من تو مثل دوتا خط می مونیم،
که تو یه دفتر مشق اسیر شدیم!
نرسیدیم به هم آخرشم،
تو همون دفتر کهنه پیر شدیم!
بی هم کنار هم روزا گذشت،
دستای من نرسید به دست تو!
می دونیم که ما به هم نمیرسیم،
مگه با شکست من، شکست تو!
من نمیرسم به تو آخر بازی همینه!
آخر عشق دوتا خط موازی همینه!
اگر من بشکنم تو بی خیال،
بگذری از من تنهام بذاری،
اگه با تموم این خاطرهها،
تو همین دفتر مشق جام بذاری،
بعد از اون دیگه نه من مال منه،
نه تو تکیه گاه این شکسته ای!
بیا عاشق بمونیم کنار هم،
نگو از این نرسیدن خسته ای!
تو نمیرسی به من آخر بازی همینه!
آخر عشق دوتا خط موازی همینه!
من برای تو می خونم، هنوز از اینور دیوار!
هر جای گریه که هستی، خاطرههات نگه دار!
تو نمی دونی، عزیزم! حال روزگار ما ر!
توی ذهن آینه بشمار، تک تک حادثهها ر!
خورشید از ما گرفتن! شکر شب! ستاره پیداس!
از نگاه ما، جرقه، صدتا فانوس! یه رؤیاس!
هم غصه! بخون با من،
تو این قفس بی مرز!
لعنت به چراغ سرخ!
لعنت به چراغ سبز!
من برای تو می خونم، بهترین ترانهها ر!
دل دیوار بلرزون! تازه کن خلوت ما ر!
ببین از رو بوم آبی، پاک شده رنگ پرنده!
حرف تازهای ندارن، این دقایق کشنده!
جنای قلعهی جادو، سیبای بلور چیدن!
تو بخون! ترانه خونا، همه شون نفس بریدن!
هم غصه! بخون با من،
تو این قفس بی مرز!
لعنت به چراغ سرخ!
لعنت به چراغ سبز!
کی میگه صدا همیشه موندگاره؟
کی میگه حنجره خاموشی نداره؟
با تو آواز همه شنیدنی بود،
رفتن تو، زخم این ناروزگاره!
کی میگه حافظهی کوچه زلاله؟
کی میگه اینجا فراموشی محاله؟
گوش بده! پشت سر صدای پاهات،
آخرین آوازهخون کوچه لال!
وسعت دستای تو آغوش دنیاس! نیستی اما رسم نایابت همینجاس!
بی تو سازم پیرهن مشکی می پوشه! بی تو آهنگ چشام، آهنگ دریاس!
بعد از این تعبیر رؤیا باورم نیست!
بی تو، بی مرگی دریا باورم نیست!
رفتنت بغض هزار ابر به من داد!
سقف آفتابی فردا باورم نیست!
بی تو بی بالم برای فتح پرواز!
باتو باید گر بگیرم تا یه آواز!
اولین آخرین هر ترانه!
من صدات میشنوم تو گریهی ساز!
وسعت دستای تو آغوش دنیاس! نیستی اما رسم نایابت همینجاس!
بی تو سازم پیرهن مشکی می پوشه! بی تو آهنگ چشام، آهنگ دریاس!
چمدون لب درگاه! آخرین لحظهی بدرود!
چشمای خیس درشتت، رنگ روزگار من بود!
یه نگاه سیر کامل! یه تبسم شکسته!
رفتی ندیدی دستام، از ترانه پینه بسته!
نارفیق! هجرت چشمات، ختم بیداری برگه!
بی تو طعم این تبسم، طعم تلخ جام مرگه!
نارفیق! سکوت آینه، معنی رضایتم نیست!
تو می دونی، تو می دونی که گلایه عادتم نیست!
رد شدی از دل کوچه، تا درخت یادگاری!
گفتی از اونور کابوس، یه بغل رؤیا میاری!
به دروغای قشنگت، من چه ساده دلسپردم!
بی تو با یاد تو صدبار، توی هر ثانیه مردم!
نارفیق! هجرت چشمات، ختم بیداری برگه!
بی تو طعم این تبسم، طعم تلخ جام مرگه!
نارفیق! سکوت آینه، معنی رضایتم نیست!
تو می دونی، تو می دونی که گلایه عادتم نیست!
من مث یه بندرم کنار دریای جنوب!
چش به راه کشتیا از سر صب تا به غروب!
صدتا کشتی اومد یکیش به بندر نرسید،
پس کجاس کشتی نقره دکل ستارهکوب؟
تو همون کشتی خوبی که همیشه با منی!
تو همونی که از این شکسته دل نمیکنی!
آره! این تویی! تویی کشتی بادبون حریر!
تنها همنشین تنهایی این بندر پیر!
وقتی دریا ابریه کشتیا مهربون میشن!
میان کنار تنهایی من صف می کشن!
وای از اون روزی که دریا امن آفتابی باشه،
وای از اون روزی که رنگ آسمون آبی باشه،
کشتیا بندر تنها ر فراموش می کنن!
تنها به حرفای موجای سیاه گوش می کنن!
پا به پای موجا میرن تا دل دریای دور!
بازم این بندر خسته می شه پرت سوت کور!
تو همون کشتی خوبی که همیشه با منی!
تو همونی که از این شب زده دل نمیکنی!
آره! این تویی! تویی کشتی بادبون حریر!
تنها همنشین تنهایی این بندر پیر!
بنویس، عاشق خسته! بنویس!
عشق با خط شکسته بنویس!
تو رجزخونی این حنجرهها،
از دل به خون نشسته، بنویس!
بنویس شاپرک مردهی ما،
از تو بند پیله رسته! بنویس!
بنویس که این صدای بی دروغ،
عمریه نخورده مسته! بنویس!
از تب ترانههای بی صدا،
از رفیقای گسسته بنویس!
نت تک خونی ساز پاره کن!
نتا ر دسته به دسته بنویس!
بنویس که اوج پرواز کلاغ،
مثل این زمونه پسته! بنویس!
یه نفر تو سرزمین شب هنوز،
دل به تاریکی نبسته! بنویس!
دست تو سخاوت سپیدار!
چشمان تو وعدهگاه دیدار!
ای بغض نهفته در ترانه،
چشمان مرا به گریه بسپار!
با هق هق گریهام خودی باش،
تا حادثهی خدانگهدار!
با زمزمهام بخوان تو ای یار!
آنسوی سفر مرا به یادآر!
با یادت، در باران، من در کوچهها گریه کردم!
از آغاز، تا پایان، تلخ و بی صدا گریه کردم!
بیا! بیا! ای بهترین فصل ترانه!
ببر مرا تا فتح شعر عاشقانه!
تو بردی آواز مرا تا اوج فریاد!
رفتی در این آینه من رفتم از یاد!
ببین، ببین ای بهترین!
در این غروب واپسین، تنهاترینم!
سفر نکن از شهر من!
بمان که در عاشق شدن، رسواترینم!
دل ما حرف حساب حالیش نبود!
جمع ضرب، حساب کتاب حالیش نبود!
تو یه چش به هم زدن گر میگرفت،
عشق بی رنج عذاب حالیش نبود!
دنبال سراب چشمات میدوید!
نرسیدن به سراب حالیش نبود!
حرفای خودش ر رک راس میزد،
حرف زدن پشت نقاب حالیش نبود!
توی خواب زندگی میکرد همیشه،
الکی بودن خواب حالیش نبود!
من می ترسوندمش از آخر کار،
اما ترس اضطراب حالیش نبود!
حالا هی بهش میگم: «ـ دیدی نموند؟
دیدی اون شعرای ناب حالیش نبود؟ »
اما دل تو سینه مرده! ساکته!
اون از اولم جواب، حالیش نبود!
وسط یه ضبدرم، گوشه نشین خسته!
تو یه چهارراهی که از چهار طرف بن بسته!
روی دیوارای بن بست رؤیا نقاشی شده!
عکس جادههای امن دنیا نقاشی شده!
دیوارا قایم شدن اون ور عکس رنگ به رنگ!
عمریه که دلخوشیم به این دروغای قشنگ!
جای آینه روی دیوارای بن بست خالیه!
آینه باید باشه تا به من بگه که من کیه!
من تو فکر رفتنم، اونور دیوار بلند!
تو با من بیا! عزیز! به آرزوی من نخند!
خود من این جا ر ساختم! دیوارا کار منن!
رنگا ر پاک میکنم! ببین که نعره می زنن!
خود من دیوارای زندونم ساختم، آره!
من خودم ر توی چاردیواری انداختم، آره!
جای آینه روی دیوارای بن بست خالیه!
آینه باید باشه تا به من بگه که من کیه!.
یه پنجره رو به یه باغ، یه کورهراه بی چراغ،
یه حوض سبز نیمه پر، آبتنی چن تا کلاغ!
دوباره جنگ من من، تو این غروب بی نفس!
قناری می خونه ولی صداش اسیر تو قفس!
آهای! شکسته! با توام! فکر یه راه تازه کن!
به جای خوندن یه دفه، سکوت مزه مزه کن!
توی سکوت زندونی، عطر یه آواز زلال!
نخون تا فریاد بزنن تموم آدمای لال!
توی سکوت می شه به عشق، میشه به آیینه رسید!
می شه به تک ستارهی این شب دیرینه رسید!
می شه با طوفان نفس، حنجرهها ر زنده کرد!
تو بازی یکی شدن، می شه تو ر برنده کرد!
سکوت بی رضایتت چه خوش صداس! ترانه خون!
وقت سقوط ناگزیر، من ر یه تکیه گاه بدون!
من با توام تا ته خط! مثل یه سایه پابه پا!
حرف من به من بزن، اونور غیبت صدا!
توی سکوت می شه به عشق، میشه به آیینه رسید!
می شه به تک ستارهی این شب دیرینه رسید!
می شه با طوفان نفس، حنجرهها ر زنده کرد!
تو بازی یکی شدن، می شه تو ر برنده کرد!
بارون دوس دارم هنوز، چون تو ر یادم میاره!
حس میکنم پیش منی، وقتی که بارون می باره!
بارون دوس دارم هنوز، بدون چتر سرپناه!
وقتی که حرفای دلم، جا می گیرن توی یه آه!
بارون دوس دارم هنوز، مثل قدیمای قدیم!
مثل همون شب که با هم، تو کوچهها قدم زدیم!
شونه به شونه میرفتیم،
من تو، تو جشن بارون!
حالا تو نیستی خیس،
چشمای من خیابون!
بارون دوس داشتی یه روز، تو خلوت پیادهرو!
پرسهی پاییزی ما، مرداد داغ دست تو!
بارون دوس داشتی یه روز، عزیز همپرسهی من!
بیا دوباره پا به پام، تو کوچهها قدم بزن!
شونه به شونه میرفتیم،
من تو، تو جشن بارون!
حالا تو نیستی خیس،
چشمای من خیابون!
من آخرین برگم، در حلقهی شن باد!
میراث خاکستر، از جنگل فریاد!
من آخرین نامم، بر دفتر دریا!
محکوم بیداری، در این شب یلدا!
دلدار دل مرده، تکرار عصیانم!
در مسلخ شیطان، آواز انسانم!
ای بهترین فصل، این خواب آشفته!
اسم تو معنای، رؤیای ناگفته!
در بند تاریکی، پابند پروازم!
ای بهترین پایان! از نو بیاغازم!
آمیزهی نور پروانه و ایثار!
من را ببر از شب، تا لحظهی دیدار!
بیتاب رقصیدن، بر بام اندوهم!
آرامش طوفان، تنهایی کوهم!
تحقیر پاییزم، معنای روییدن!
تو عطر آرامش، من میل بوییدن!
چشمات هم بذار! رفیق! بیا تا بچگی کنیم!
بیا که تو قصههای کارتونی زندگی کنیم!
بیا شنل قرمزی ر بدزدیم از پنجهی گرگ!
آخه تو کلبه ش هنوزم منتظر مادربزرگ!
بیا تا مثل گالیور، پا بذاریم تو لی لی پوت!
نذار مسافر کوچولو، گم بشه توی برهوت!
نذار رابین هود ته، کارتون ما اسیر کنن!
نذار پلنگ صورتی ر با ماهی مرده سیر کنن!
دنیای کارتونا قشنگ، دنیای ما سیاه زشت!
آخ که چه بی سلیقه یی، زندگی ما ر نوشت!
بگو که تامسایر کجاس؟ بگو کجاس هاکل بری!
می خوام بازم سفر کنم، به قصهی تام جری!
سندباد قصه آخرش، نگفت که مقصدش کجاس!
هیشکی نفهمید گالیور، عاشق فلرتیشیاس!
ترنادو شیهه می کشه، زورو هنوز رو ترکشه!
می خواد روی دیوار ستم، علامت ضد بکشه!
ببین که عمر غولای کارتونی خیلی کم شده!
بیا تولد بگیریم، پینوکیو آدم شده!
دنیای کارتونا قشنگ، دنیای ما سیاه زشت!
آخ که چه بی سلیقه ای، زندگی ما ر نوشت!
سایه تون سنگینه! خاتون! کجا رفتن اون چشاتون؟
کوچه خیلی وقته مونده چش به راه قدماتون!
سایه تون سنگینه! خاتون! غم نشسته تو صداتون!
یه نگاه بندازین آخه، به گلیم زیر پاتون!
سایه تون سنگین اما، ما گلایه ای نداریم!
هر جا که باشین شما ر روی چشممون می ذاریم!
یه نظر ما ر نگا کردین ما فدا شدیم!
تا ابد در به در جذبهی اون چشا شدیم!
با شما تو هر نفس شروع یک ترانه بود،
بی شما یه قلم خالی بی دوات شدیم!
اگه ما ر دوس ندارین، یه اشاره بسه مونه!
خودتون بگین که این دل، بمیره، یا که بمونه؟
ما دیگه حلقه به گوشیم! هر چی که بگین همونه!
بگین این صدا براتون بخونه یا که نخونه؟
ما دیگه وقف شماییم، خاتون ناز ستاره!
تا شما سرور مایین، برده بودن افتخاره!
یه نظر ما ر نگا کردین ما فدا شدیم!
تا ابد در به در جذبهی اون چشا شدیم!
با شما تو هر نفس شروع یک ترانه بود،
بی شما یه قلم خالی بی دوات شدیم!
کسی در شب نمیخواند، شب آواز مرا بشنو!
مرا در خود تماشا کن! مرا با من بخوان از نو!
نگو دیگر نمیآیی، عزیز شب نیاسوده!
که من خو کردهام دیگر، به این رؤیای فرسوده!
چه بی آیینه ویران شد، من عاشق، من ساده!
من مدفون شده در خود، من از سکه افتاده!
چراغان کن سکوتم را، در عمق این شب ممتد!
که در پرچین آغوشت، ترانه نطفه میبندد!
رفیق نور نیلوفر! مرا عریان کن از سایه!
مجالی تا مرمت نیست! مرا ویران کن از پایه!
نه بیدار نه در خوابم، اسیر بختک بودن!
اسیر دیدن کابوس، اسیر دیده آلودن!
تو از آغاز میآیی، ولی من خط پایانم!
شروعم فتح انجام است، اسیر دام این جانم!
مرا در مرگ من بشناس، نه در این بود اجباری!
نه در این زجر پیوسته، نه در این ترس تکراری!
سفر خوش! آخرین بانو! تو را دیگر نخواهم دید!
بگو با من کدامین دست، مرا از ما شدن دزدید؟
رفیق نور نیلوفر! مرا عریان کن از سایه!
مجالی تا مرمت نیست! مرا ویران کن از پایه!
روسریت به رنگ دریا، تو چشات خوشهی گندم،
گیست آتشکدهی عشق، رو لبات نقش تبسم!
حتا باورم نمیشد، که تو خواب بیای سراغم،
یه دفه دیدم که با تو، تو ماشین پشت چراغم!
هر دومون آبی آبی، هر دو آسمونی بودیم!
هر دو پابند همون قول، که خودت می دونی بودیم!
تا همیشه دیدنت برام مث یه حسرته!
بی تو زندگیم سیاهه، بی تو گریه عادته!
وقتی تیکتیکای ساعت، ثانیهها ر شمردن،
چشمای من با نگاه بی گناهت گره خوردن!
کجا بود؟ …درس یادم نیست، طرفای پل گیشا!
دل دیوونهی عاشق، شده بود محو تماشا!
آینهی کوچیک ماشین، وعدهگاه چشم ما شد!
بعد از اون که دستای تو، از تو دست من جدا شد!
تا همیشه دیدنت برام مث یه حسرته!
بی تو زندگیم سیاهه، بی تو گریه عادته!
همه جا سیمای خاردار! همه جا ایست خبردار!
همه جا سایهی شلاق، همه جا اذیت آزار!
همه جا سیمای خاردار! دور دریا، تک دیوار!
وسط زمین بازی، دور وعدهگاه دیدار!
همه جا سیمای خاردار! روی هر نگاه بیدار!
دور هر واژهی ممنوع، سر هر کوچه و بازار!
این تن به خون نشسته، مونده تو مدار بسته!
نگا کن که سیم خاردار، حرمت ما ر شکسته!
حنجرهم تو سیم خاردار، خوش صداتر از همیشه س!
صدای سرخم بشنو! وقت مرگ غول شیشه س!
ردشو از حصار باید! ردشو از هر چه نباید!
ردشو از مرز تحکم! ردشو از شب مشدد!
ردشو از سیمای خاردار! ردشو از باید اجبار!
ردشو از این همه پرسش! ردشو از سکوت دیوار!
ردشو از زوال شب بو! ردشو از این شب جادو!
ردشو از کینهی صیاد! ردشو از شکار آهو!
ردشو از این همه نفرت! ردشو از نفرین لعنت!
ردشو از ساز شکسته! ردشو از شب جنایت!
حنجرهم تو سیم خاردار، خوش صداتر از همیشه س!
صدای سرخم بشنو! وقت مرگ غول شیشه س!
روی آیینهی قلبم، عنکبوته یه شکسته!
این ترانه حرف من نیست، این سکوته یه شکسته!
نگو با خاطره می شه، زنده موند زندگی کرد!
جنگل خاطرههامم، برهوت یه شکسته!
آره! من بازی ر باختم، تو برندهای دوباره!
قسمت تو بی خیالی، قسمت من انتظاره!
اما اون که از هجوم تلخ طعنهها می ترسه،
واژهی قسمت جای ترس وحشتش می ذاره!
اگه پام پس کشیدم، واسه این نیس که بریدم،
من همونم که همیشه سیب ممنوعه ر چیدم!
علتش فقط تویی! تو! آخرین شعر نگفته!
دیگه خیلی وقته برق عشق تو چشات ندیدم!
وقتی تو نخوای بمونم، که دیگه حرفی ندارم!
اگه تو می خوای بگو که حتا اسمت ر نیارم!
اما فکر نکن سکوتم، معنی بی خبریمه!
بی تو، بدون یاد تو سیاهه روزگارم!
بشنو و باورش نکن! حرفا دروغکی شده!
حنجرهها فروشیان! ترانه پولکی شده!
باید یه دلقک بشی تا، سکه شه بازار صدات!
حرف حساب راه نده، به خونهی ترانه هات!
نگو چرا آوازه خون یه حرف قیمتی نگفت!
ترانه یعنی ور زدن! ترانه یعنی حرف مفت!
ترانههای فله ای! متری هزار تومن می شه!
دلقک توی آینه داره شبیه من می شه!
آخ که چه بی پرده بودن، ترانهها اول کار!
وقتی که ما دل میدادیم، به قصههای گریه دار!
وقتی فروشی نبودن، حنجره و صدای ساز!
ترانه ساز کم مینوشت، نه این جوری رودهدراز!
یه روز ترانه ساده بود، درست مث یه گفت گو!
اما شدش تجارت واژه و حس آرزو!
ترانههای فله ای! متری هزار تومن می شه!
دلقک توی آینه داره شبیه من می شه!
اومدنت، رفتن شب،
لحظهی میلاد من!
بیا که از حضور تو،
چشم ترانه روشن!
با تو چه ناب این صدا،
سراغ لحظه هام بیا!
تشنهی گر گرفتنم،
از یه سلام بی ریا!
چه عاشقانه میرسی به داد این خستهترین!
شروع طوفان من تو برکهی غزل ببین!
اومدنت هجرت خواب،
از پس پلکای من!
باز تو هوای عاشقی،
وقت نفس کشیدن!
تو انعکاس چشم تو،
خودم ر پیدا میکنم!
دریچههای بستهی،
خاطره ر وا میکنم!
چه عاشقانه میرسی به داد این خستهترین!
شروع طوفان من تو برکهی غزل ببین!
بیست نه بهمن پنجاه دو، سپیده از صدای چکمه لرزید!
فرماندهی جوخهی لال اعدام، غرور تو چشمای جنگلیت دید!
با قدمات رفتی تا پای تیرک، دست تو چشم بند سیاه پس زد!
وقتی که سربازا نشونه رفتن، نگاهشون توی نگات نفس زد!
سربازای گشنه نمی دونستن، جرم تو دوس داشتن زندگی بود!
تو کشوری که آدماش همیشه، تقدیرشون عذاب بردگی بود!
خون تو رو خاک زمین شتک، وقتی که لولهی تفنگا غرید!
صدای تک گلولهی خلاصت، تو گوش دهتا نسل بعدی پیچید!
گل سرخی! گل سرخ خون تو، توی زمستون ما پژمرده نشد!
شب هزارتا جادو کرد، اما بازم، اسمت از یاد کسی برده نشد!
رفیق سربازای نوننخورده! رفیق آدمای کارتون آباد!
تو رفتی اما طشت ظلم ظالم، از روی بوممون زمین نیفتاد!
به قول شاملوی بزرگ همیشه، ما بی چرا زندگی کرده بودیم!
تو چرای مردن می دونستی، ما با چشای بسته میسرودیم!
واسه همین بود که زمین نخوردی، حتا زمانی که نفس بریدی!
درختا ایستاده می میرن! عاشق! ما نرسیدیم اما تو رسیدی!
چه قد کمن تو دنیا شاعرایی که زندگی شون مث شعرشونه!
قشنگترین شعر تو مردنت بود، شعری که تا ابد با ما می مونه!
گل سرخی! گل سرخ خون تو، توی زمستون ما پژمرده نشد!
شب هزارتا جادو کرد، اما بازم، اسمت از یاد کسی برده نشد!
از فتح دوزخ آمدم، با گردبادی زین شده!
با یک بغل راز مگو، از گربه ای نفرین شده!
خسته از انکار چراغ، از سجده کردن بر سراب!
تاریک تاریکم! تو بر این شام بی روزن بتاب!
بی گانه ام با آینه! بی گانه ام با خاک خود!
با من بگو آغوش تو، وقف کدامین دشنه شد؟
ای از ترانه سرزده،
در این سکوت بی بلد!
آغوش بگشا رو به من،
تا سرزمین معنا شود!
از فتح دوزخ آمدم، از خاک خاکستر شده!
از خانه ای بی خاطره، با یاوهای باور شده!
افتادهام از روشنی، در این شب آلوده دیار!
بارانی از فانوس را، بر قلب تاریکم ببار!
من بی وطن تر از نسیم، بی خانه مان دربه در!
تن را از این بن بست کور، تا کشف آزادی ببر!
ای از ترانه سرزده،
در این سکوت بی بلد!
آغوش بگشا رو به من،
تا سرزمین معنا شود!
دستای من پینه ترک، دستای تو مثل بلور!
دور ور تو قلقله، حوالی ما سوت کور!
من یه جوون آس پاس، تو اما طناز سوسول!
تو جیب من چن تا سوراخ، تو جیب تو یه گوله پول!
تو و موبایل تلفن، من سه چهارتا دوزاری!
بند دلم پاره می شه، تا گوشی ر برمی داری!
من بچهی راهآهن تو بچهی نیاورون!
خودت بگو! من چه جوری بگم: بیا باهام بمون؟
خونهی ما اجارهای، یه قوطی کبریت! لونه موش!
یه گوشه گاز پیکنیکی، یه گوشه دستشویی دوش!
خونهی تو ویلاییه، جکوزی سونا داره!
آشپزتون هر روز برات دهجور غذا بار می ذاره!
غذای من دمپختک، نیمرو و نون پنیر!
این جوریه حکایت قصهی عاشق فقیر!
من مرد آسمونجل تو دختر شاهپریون!
خودت بگو! من چه جوری بگم: بیا باهام بمون؟
ده ما چندتا خونه س با دیوارای کاگلی!
همه این جا تنهاان، نه هم دمی، نه هم دلی!
ما یه کدخدا داریم که از کدش خسته شده!
می گه: «ـ گردش زمین به حرف من بسته شده!»
این جا مالک زمین هر چی روشه کدخداس!
اون که دست رنج ماها ر می فروشه، کدخداس!
سهم ما از مزرعه چن تا نون کپکزدهس!
کدخدا صاحب این جماعت فلکزدهس!
رو تنور خونه ها عنکبوتا تار می تنن!
حتا گنجشکای این ده دیگه جیک نمی زنن!
یه شب از همین شبا چه زود چه دیر، کدخدا تو دستمون می شه اسیر!
خرمن طلایی مال ما می شه! مشت ظالم پیش چشما وامی شه!
آخه این قصه ر باید یه جور دیگه نوشت!
یه جور قشنگ، نه این جوری سیاه سرد زشت!
ما که این مزرعه ر با گریه سیرآب میکنیم،
سبزی سنبلهها ر رنگ آفتاب میکنیم،
نباید راضی بشیم به کلکای کدخدا!
نباید بلرزیم از زنگ صدای کدخدا!
کدخدا هر چی باشه صاحب زندگی که نیست!
زندگی راضی شدن به بند بردگی که نیست!
ما باید یکی بشیم! مزرعه هامون مال ماس!
دس به دست هم بدیم! یه دس همیشه بی صداس!
یه شب از همین شبا چه زود چه دیر، کدخدا تو دستمون می شه اسیر!
خرمن طلایی مال ما می شه! مشت ظالم پیش چشما وامی شه!
تپانچهی نگاه تو، مرا نشانه میرود!
تو میرسی واژه از یاد ترانه میرود!
شروع هایهای من! شریک بغض بی سبب!
دوباره سر رسیدهیی، رفیق لحظههای تب!
سراب خوب گمشدن، در آن نگاه کهربا،
مرا برهنه میکند از انزجار این قبا!
نگاه کن! ثانیهها چه انتظار میکشند!
تو اعتراف میکنی، مرا به دار میکشند!
شروع افسانهی غم، ختم همین ترانه بود!
طرهی ناز گیس تو، کلاف تازیانه بود!
نه تو به داد میرسی، نه من به تو رسیدهام!
سراب گرد خستهام، که عشق را ندیدهام!
مسافر ستارهها! تا شب هق هقم بیا!
که پرت مانده کوچهی ترانه از صدای پا!
به سایه تکیه میدهم، من گلو بریده را!
پناه میبرم به شب، آواز ناشنیده را!
تو زنده یی مرگ من، باور من نمیشود!
بی تو دل مثله شده، حریف تن نمیشود!
شروع افسانهی غم، ختم همین ترانه بود!
طرهی ناز گیس تو، کلاف تازیانه بود!
زادهی شهر قصهام! محبوس برگای کتاب!
سالار نور آینه! رو این شب کهنه بتاب!
مهلت استخاره نیست، فرصت ما همین شبه!
این شب بی سقف ستون، هزار دومین شبه!
از اول حکایت قصهی گنبد کبود،
چشمای تو هوایی، چل گیس توی قصه بود!
من نمیدیدی من، جز تو نمیدیدم! عزیز!
چل گیس واقعی منم، از بند قصه بگریز!
نذار حکایت دلم، نخونده باقی بمونه!
جز تو کسی آخر این حکایت نمی دونه!
قصه تموم نمی شه تو صفحهی آخر کتاب!
سالار نور آینه! رو این شب کهنه بتاب!
من ببر به خلوتت! من بخون از سر سطر!
بذار که رسوا بشم از حضور بی پردهی عطر!
عطر تنت ر جا بذار، تو پیچ تاب پیرهنم!
کفشای فولادی کجاس؟ کجاس عصای آهنم؟
ساده به تو نمیرسم، قصه نویس دل نداره!
همیشه ختم قصهها، عاشق تنها می ذاره!
نذار حکایت دلم، نخونده باقی بمونه!
جز تو کسی آخر این حکایت نمی دونه
نوزده فروردین سی، پاریس چشاش بسته بود!
صدای جیغ بوف کور، تو حنجره ش شکسته بود!
کوچهی شامپیونه بود، آپارتمان سی هفت،
همون جایی که بوف کور، از توی قصه رفت که رفت!
خالق توپ مرواری، سایه ش دنبال می کنه!
غربت این خونه به دوش، ترانه ر لال می کنه!
یه عمره که دربه دره، رد سه قطره خون شده!
سایهی اون مدتیه، مامور جلب اون شده!
تو زندگی آدما، دردایی هس مثل خوره!
که روح توی انزوا، ذره به ذره می خوره!
آی بوف کور! آی بوف کور! آی بوف کور دربه در!
پریدنت یه حادثه س! یه اتفاق پرده در!
برهها عادت می کنن، به زوزهی ممتد گرگ!
اما واسه تو زندگی، شده یه زندون بزرگ!
به این بتای لعنتی، دوباره پشت پا بزن!
تویی یه ناسزای ناب! تویی تبلور شدن!
آی! آدمای بی زبون! تا کی اسیرین تو نفس؟
نگا کنین که بوف کور، جون می کنه کنج قفس!
تو زندگی آدما، دردایی هس مثل خوره!
که روح توی انزوا، ذره به ذره می خوره!
خاتون ماه سوم! بی بی داغ خرداد!
بیا که بی حضورت، دل از ترانه افتاد!
نه از ستاره دم زد، نه کوچه ر قدم زد،
قاصدکا ر دست نسیم نابلد داد!
نوشت خوند سر رفت، تا آخر سفر رفت،
دنبال همنفس بود، برای کشف فریاد!
قله نشین! کجایی؟ بگو که همصدایی!
بگو تو قصر جادو، ما ر نبردی از یاد!
همیشه پا به پامی، تو لرزش صدامی،
درست مثه یه یاور! درست مثه یه همزاد!
آینه بی تو سرده! بهشت قصه زرده!
با تو کویر تشنه، میشه یه دشت آباد!
ببین که بی تو لالم! مرثیهی زوالم!
بیا تا جون بگیره، نبض ترانهی شاد!
بی بی عطر مهتاب! هق هق ما ر دریاب!
که این نفس بریده، یه فصل تازه می خواد!
اونور قاب پنجره دوباره تصویر شبه!
چله نشین حنجره بغض نفس گیر شبه!
دست سیاه سایهها بازم ستارهچین شده!
بازم هوای خونه مون ده درجه زیر شبه!
بذار که سایهها بگن کبریت بی خطر منم!
چراغ روشن میکنم، شعله به شب نمیزنم!
شب اگه موندگار بشه، من تو خودم آفتابیام!
نقابمو برمی دارم، آینه ر نمیشکنم!
تو ازدحام عربده، ترانهها باد هواس!
همسایهی صدای ما، بازار داغ مسگراس!
بذار جماعت ندونن دنیا تو پیرهن منه!
بذار ندونن که شبم با تو یه روز روشنه!
بذار که هیچکس ندونه معنی این ترانه ر!
بذار که باور نکنن این من عاشقانه ر!
بذار که پشت سایهها نلرزه از صدای من!
جرقه روشن میکنه شعلهی هر زبانه ر!
تو ازدحام عربده، ترانهها باد هواس!
همسایهی صدای ما، بازار داغ مسگراس!
چشمات از اونور بادبزن دو خورشید سیاس!
پشت سد پیرهنت کوچههای اسپانیاست!
پوستت از زیتون یاس، دلت از جنس طلاس!
سیم گیتار تنم به زخمهی تو مبتلاس!
وعدهی ما باشه فردا! در ساعت پنج عصر!
رقص صدا باشه فردا! در ساعت پنج عصر!
ترانهها باشه فردا! در ساعت پنج عصر!
کشف خدا باشه فردا! در ساعت پنج عصر!
صدای هزارتا قو نشسته تو زنگ صدات!
صدتا مروارید غلتون توی لبخند لبات!
تو چشات شعلهی چوپان واسه تاروندن گرگ!
خشم تو نیزهی آخر توی میدون بزرگ!
دست تو جای گریز، یه سرزمین آشناس!
عمق احساس تو دریاس، دلم عاشق شناس!
وعدهی ما باشه فردا! در ساعت پنج عصر!
رقص صدا باشه فردا! در ساعت پنج عصر!
ترانهها باشه فردا! در ساعت پنج عصر!
کشف خدا باشه فردا! در ساعت پنج عصر!
عکاس باشی! عکاسباشی! عکست بی هوا بگیر!
یه عکس بی پردهی ناب، از روزگار ما بگیر!
عکس من بگیر، عزیز! با این تبسم دروغ!
ببین ستاره جون داده، تو این چشای بی فروغ!
ببین که خط خورده دلم، تو امتحان سایهها!
باید که لبخند بزنم، تو اوج این گلایهها!
عکسم موندنی بگیر!
شب نباید خوشش بیاد!
باید بفهمه که چشام،
دنیا ر آفتابی می خواد!
عکاس باشی! عکاسباشی! عکس سیاه سفید بگیر!
از دل این آیهی یأس، یه عکس پر امید بگیر!
عکسی بگیر که توی اون، شب پره سوزون نباشه!
تو سایه روشنش تب حادثه پنهون نباشه!
عکسی بگیر که مثل من، تو قابا زندونی نشه!
معنی هر تبسمش، گریهی پنهونی نشه!
عکسم موندنی بگیر!
شب نباید خوشش بیاد!
باید بفهمه که چشام،
دنیا ر آفتابی می خواد!
روسری قشنگت، به رنگ برگ باغه!
قلب تو ظهر مرداد، مثل تنور داغه!
با اون چشای میشی، وقتی دیوونه میشی،
تو نی نی نگاهت، یه عالمه چراغه!
یه شعر ناتمومی! یه قصهی نگفته!
وقتی که بی صدایی، ترانه حرف مفته!
مثل چراغ امید، مثل ظهور خورشید،
وقت طلوع چشمات، سایه زمین میفته!
گونه هات سیب گلاب! نفست یه شعر ناب!
همیشه کنارمی، توی بیداری خواب!
تو سایه بون پلکات، از تو نفس میگیرم!
کوچهی کودکی ر، از آینه پس میگیرم!
خندهی تو کلید قفلای پیش رومه،
یه شاهکلید برای قفل قفس میگیرم!
دست تو سرزمین، کولی قصه هامه!
چشم تو چلچراغه، روشن این شبامه!
وقتی که هستی هستم، از عطر واژه مستم،
بی تو تو هر ترانه یه جمله ناتمامه!
گونه هات سیب گلاب! نفست یه شعر ناب!
همیشه کنارمی، توی بیداری خواب!
پشت سر نگا نکن، تا نبینی که میشکنم!
برو! سفربخیر، عزیز! یار همیشگی ت منم!
پشت سر نگا نکن! دیدنی نیست گریهی من!
وقت خداحافظی مون، یه حرف آفتابی بزن!
بگو همیشه با منی، تا آخرین فصل سفر!
بگو! بگو تا خون نشه، این دل زار در به در!
سفر بخیر! عزیز دل!
گردنهها پر خطر!
ببین که از هق هق من،
شونهی واژهها تر!
برای برگشتن تو باید کدوم شعر سرود؟
باید کدوم ترانه ر از کف لحظهها ربود؟
باید کدوم قصیده ر به دست قاصدک سپرد؟
باید که از تو آسمون چن تا ستاره ر شمرد؟
بگو همیشه با منی، تا آخرین سطر صدا!
بگو تا این ترانه ر پر کنم از خاطرهها!
سفر بخیر! عزیز دل!
گردنهها پر خطر!
ببین که از هق هق من،
شونهی واژهها تر!
میدون انقلاب باش: حراج پنجه بوکس دود!
حراج زخم مرگ موش! حراج این همه سرود!
میدون انقلاب باش: آدمای عروسکی!
دروغای مصلحتی! افسانههای الکی!
میدون انقلاب باش: هجوم ممتد گدا!
کمک کنین! کمک کنین، برای لبخند خدا!
میدون انقلاب باش: پلکای منگ نیمه باز!
زمزمههای دمبه دم: نوارای غیر مجاز!
مادر خستهی میدون بزرگ، از تموم بچه هاش غافل شد!
یه نفر از دل قصه داد کشید: کوپن هفتاد نه باطل شد!
میدون انقلاب باش: ویترین این مغازه ر!
قصههای کهنهی شب، با طرح جلد تازه ر!
هنوز توی پیادهرو، بوف کور افتاده رو خاک!
هنوز با توپ مرواری، دیو سیاه می شه هلاک!
آی شوفرا! آی شوفرا! میدون آزادی کجاس؟
چراغ سبز زندگی، کجای راهبندون ماس؟
خسته از این دایرهام! آی شوفر موفرفری!
من از این دخمه ببر! هزار تومن هرجا بری!
مادر خستهی میدون بزرگ، از تموم بچه هاش غافل شد!
یه نفر از دل قصه داد کشید: کوپنای کهنه مون باطل شد!
در قفس ر وا نکن! ما همه حبس نفسیم!
اینجا نگهبان نمی خواد، ما هر کدوم یک قفسیم!
در قفس ر وا نکن! ما همه حبسی تنیم!
درست مثه عقربهها، لحظهها ر رج میزنیم!
تو تک تک ثانیهها، ضربهی تازیانه هاس!
تو جمعه بازار سکوت، حراج ممتد خداس!
کلاغا گرسنه ان! چشماتون هم بذارین!
وقت خواب جای ستارهها شهاب بشمارین!
زیر لب، زیر پتو حرفای خوب خوب بزنین!
خواب ببینین که دارین خورشید بیرون میارین!
در قفس شیشه ای، اون غزل سنگی کجاس؟
تا کی باید جوانه زد، تو سایهی سیاه داس!
کدوم نسیم نابلد، قصه مون ورق زده،
که دیو جادو دوباره، سراغ خونه اومده؟
ستاره گریه میکنه، برای سربرون ماه!
حنای ما رنگ نداره، تو این دقایق سیاه!
کلاغا گرسنه ان! چشماتون هم بذارین!
وقت خواب جای ستارهها شهاب بشمارین!
زیر لب، زیر پتو حرفای خوب خوب بزنین!
خواب ببینین که دارین خورشید بیرون میارین!
دخترک! جز تو که دستات واسه من مثل وطن بود،
کی می دونه که ترانه، زندگی نامهی من بود؟
کی می دونه؟ کی می خونه؟ چه کسی دل می سوزونه؟
واسه این شب پرهیی که، فکر پروانه شدن بود!
من مث دفتر شعری که نخونده بسته می شه،
مونده بودم توی سایه، پشت این سد همیشه!
تو به من گفتی که «ـ هستم!» من حصارم ر شکستم،
این نهال پیر در اومد، از تو گلخونهی شیشه!
معنی معجزه بودی، توی کفران علاقه!
هر نگاه سادهی تو واسه من یه اتفاقه!
حالا دفترم ر پر کن، از غزلهای نگفته!
بذار از برق نگاهت، خورشید از سکه بیفته!
شب من ر زیر رو کن، به آتیش بازیا خو کن،
کاری کن که یخ نبندم تو ترانههای خفته!
روشنم کن تا بتابم رو به این شبای تیره!
بذار از حنای چشمات، لحظه هام رنگی بگیره!
نقطه چینا ر رها کن، چشمای بسته م وا کن،
بی تو یه بغض قدیمی توی حنجرهم اسیره!
معنی معجزه بودی، توی کفران علاقه!
هر نگاه سادهی تو واسه من یه اتفاقه!
تو بگو، من چی بگم تو گفتگوی آینهها
وقتی جای زخم زنگار جذام رو تنم!
چون خودم خط خطیام، آینه ر دوس ندارم!
شنیدن عادت من نیست، همیشه داد میزنم!
هنوزم تو تخت جمشید، زیر سنگای سیاه،
گور صد هزارتا از بردههای خوب منه!
روی هر خشت رو هر ستون ویرونهی اون،
نقش انسانی که تو زنجیرا جون می کنه!
تو بگو، بگو به دنیا چی داده، دستای سیاه بی حافظه مون؟
بگو جز یه مشت گذشته چی داریم، توی صندوقچهی گود خونه مون؟
تو بگو، بگو به دنیا چی دادیم، غیر از این سکوت طولانی سرد؟
گفت بی گوی صدا و سکسکه، عمریه جاری تو گنبد درد!
پز حافظ ر می دم که زیر سرنیزهی من،
جون به لب شد غزل نوشت آفتابی سرود!
پز خیام می دم که حتا قد یه نفس،
فارغ از هراس قدارهی تیز من نبود!
لاف دیروزای دور تقویما ر میزنم!
لاف جنگ مرگ آدمکشی ای بی حساب!
لاف سوزوندن پروانهی سرخ واژهها،
تو حریق تند بی ترمز برگای کتاب!
تو بگو، بگو به دنیا چی داده، دستای سیاه بی حافظه مون؟
بگو جز یه مشت گذشته چی داریم، توی صندوقچهی گود خونه مون؟
تو بگو، بگو به دنیا چی دادیم، غیر از این سکوت طولانی سرد؟
گفت بی گوی صدا و سکسکه، عمریه جاری تو گنبد درد!
گنبد سرد قصه، کبود تازیانهس!
وقت طلوع تازه، تو ریتم این ترانهس!
تو انجماد این شب، چشمات شعله ورکن!
که این چراغ مرده، منتظر زبانه س!
نفس نفس صدام کن! بذار که خوش صداشم،
که بی صدا شکستن، آفت این زمانه س!
ستاره ر خبرکن! سایه ر در به در کن!
چشم تو چلچراغ ضیافت شبانه س!
غزل غزل رسیدم به غربت نگاهت!
وقت سفر، نگاه تو بهترین بهانه س!
مرهم این هراسی، بی بی ناشناسی!
صدام کن! آی! صدام کن! اسم تو محرمانه س!
محرم راز من باش! مرثیه ساز من باش!
که با صدای سبزت، مرثیه، عاشقانه س!
لب دوختگان! مرغ غزل بی پربال است!
در کنج قفس، ثانیه همسایهی سال است!
از پیله در آیید که مفهوم سقوطید!
در خندق شب جستن خورشید محال است!
لب دوختگان! کاشف فریاد منم من!
از دام شب حادثه آزاد منم من!
بی حنجره و لال نفس مرده شمایید!
آن قاصدک همسفر باد منم من!
زمانه بد! ترانه رد! پنجرههای خانه سد!
نبض ستاره بی طپش! ناجی قصه نابلد!
لب دوختگان! پنجرهی رو به سحر کو؟
فانوس صدا، نقطهی پایان سفر کو؟
این کولی بی سقف به بیراهه رسیدهست،
همپای سفر در خم این پیچ خطر کو؟
لب دوختگان! سوختهی آتش طورید!
در بند تب این شب دیرینه صبورید!
یک جام لبالب همه از زهر بنوشید،
آن لحظه رهایید که در سینهی گورید!
زمانه بد! ترانه رد! پنجرههای خانه سد!
نبض ستاره بی طپش! ناجی قصه نابلد!
ای غزل از تو رسیده! ای ترانه از تو جاری!
مرهم عزیز ناب همهی زخمای کاری!
پا بذار تو شب چشمام، با تو تازه می شه حرفام،
این تویی که مثل آینه، من یاد من میاری!
مث یه حرف نگفته، با منی! زیبای خفته!
تا رسیدن به طلوعم، یه قدم فاصله داری!
توی این چلهی یلدا، تو شدی شروع فردا،
توی یخبسته گی باغ، صدای پای بهاری!
دل ما وقف نگاهت، چشممون مونده به راهت،
نه تو جاده گرد خاکی، نه نشونی از سواری!
تو که نازی مث آهو، بگو عطر خنده هات کو؟
بیا که دیگه نمونده واسه دل صبر قراری!
بی تو سو نداره چشمام، بی تو می گیره نفس هام،
واسه من مثل هوایی، خونه ای، شهر دیاری!
پل بزن به این شکسته، روزگار دستام بسته،
تو مث حکم رهایی از تو بند روزگاری!
من یه سوزنبان پیرم، که دیگه جون نمیگیرم،
تو مث خاطرههای سوت آخرین قطاری!
من تو دلت نگه دار! دخترک! خدا نگهدار!
شاید این ترانه از من، بشه تنها یادگاری
مث گربههای ولگرد، تو خیابونا پلاسه!
با غم غصه رفیقه، خنده ر نمی شناسه!
تخته نرده زندگی ر همیشه باخته و ساخته!
اما بازم پی برده، فکر جف شیش یه طاسه!
دل دختر فراری، پر عشقای دوروزهس!
همیشه تو امتحان دلسپردهگی رفوزهس!
قصههای گل شمع شنیده، خبر نداره،
خود اون پروانه ای که توی شعلهها می سوزهس!
دخترک دربه در محلههای بی چراغ!
چشمات نفروش به همه، تو این حراج داغ داغ!
فرار بی مقصد تو علاج دردت نمی شه!
زندگی فیلم هندی نیست، که خوب تموم شه همیشه!
شهر قصه پر گرگه، با کسی شوخی نداره!
تا که چش رو هم بذاری، یهو دخلت میاره!
زندگی ر زندگی کن! گریه تنها کار ابره!
تو می تونی آسمون بپوشونی با ستاره!
دلت بده به امید! باز برو به سمت خونه!
اون جا حتماً یه کسی هست، که غم تو ر بدونه!
می دونم که دوس نداری باید نبایدا ر،
اما پرسه، قدمات به جایی نمی رسونه!
دخترک دربه در محلههای بی چراغ!
چشمات نفروش به همه، تو این حراج داغ داغ!
فرار بی مقصد تو علاج دردت نمی شه!
زندگی فیلم هندی نیست، که خوب تموم شه همیشه!
حراج پنجره در سرزمین بی دیوار،
سکوت حنجره در انزوای این تکرار،
قدم قدم تو بیا ای ترانهی بیدار!
مرا ببر به تماشای آخرین دیدار!
ببین که بی تو گرفته صدای روشن ساز!
مرا ببر به طلوعی دوباره در آواز!
مرا ببر به نگاهت، به نقطهی آغاز!
مرا ببر به پرستو، به اوج این پرواز!
مرا به یاد نگه دار!
مرا به یاد نگه دار!
دوباره بوسهی جادو، به خاطرم بسپار!
نگاه آخر آهو، به خاطرم بسپار!
هجوم بغض غزل گو، به خاطرم بسپار!
مسیر خاطره تا او، به خاطرم بسپار!
مرا به یاد نگه دار، همیشه در یادم!
که من تمام غزل را به چشم تو دادم!
مرا ببر به حصارت که خسته از خویشم،
ببر که با تو از این بند کهنه آزادم!
مرا به یاد نگه دار!
مرا به یاد نگه دار!
تو ضیافت ستاره، وسط این شب شیاد،
تو بخون بی بی مهتاب! خونهی حنجرهت آباد!
یه بغل خاطره دارم، واژهی باکره دارم،
وقت خودسوزی ساز، گوشهی پردهی بیداد!
وقتی شاخهها تبر شد، وقتی گل زیرزبر شد،
واسه باغچه گریه میکرد، بید تکیه داده بر باد!
شب رج زدیم از اول، وقت قتل عام جنگل،
آخرین برگ شهامت، از سریر شاخه افتاد!
حالا فصل انفجاره! فصل آغاز دوباره!
نگو حرمت ترانه، خیلی وقته رفته از یاد!
چه تماشایی نازت، جنس نقرهس سیم سازت،
بردهی یاغی قلبم، با اشارهت میشه آزاد!
بخون از اول آواز! برسون من به پرواز!
بگو کی نبض نفس هات، میرسه به اوج فریاد؟
دیگه با منی همیشه، با تو آینه پیر نمیشه،
چشمای تو طعم تازه، به ترانههای من داد
آخرین فصل
فصل تازهم آخرین فصل منه!
چشمام از یه نور تازه روشنه!
با من این ترانه ر زمزمه کن!
یکی پشت حنجرهم داد می زنه!
پشت سر برگای خاکستریه!
پشت سر قصهی دیو پریه!
رو به رو وعدهی من با خودمه!
پشت سر وعدههای سرسریه!
تو سراشیبی شب حنجرهمون نفس برید!
تو که تازه نفسی بخون یه شعر پر امید!
رو به رو برگا سفیده، زندگی ر بنویس!
نقش دریا یه سرابه تشنگی ر بنویس!
تو قبیلهی پریشون قلم شکستهها،
رخت خواب پاره کن! برهنگی ر بنویس!
بنویس تا روزگار خاطره ت خط نزده!
بنویس اگه چشات نشون نور بلده!
بنویس که اون کلاغ بازم به خونه ش نرسید!
بنویس یکه سوار به خواب ما نیومده!
تو سراشیبی شب حنجرهمون نفس برید!
تو که تازه نفسی بخون یه شعر پر امید!
یاد من باش!
هر جا هستی، یاد من باش! یاد این نفس بریده!
که یه عمره توی آینه، تنها عکس تو ر دیده!
هر جا هستی، یاد من باش! من که با یاد تو موندم،
پا به پای هر دقیقه، از تو خوندم! از تو خوندم!
از تو که شرم سلامت، لحظه هام زیر رو کرد!
با خداحافظ سردت، چشم من به گریه خو کرد!
همترانه! یاد من باش!
بی بهانه یاد من باش!
وقت بیداری مهتاب،
عاشقانه یاد من باش!
هر جا هستی، یاد من باش! آخرین خاتون آواز!
با تو خوش صداترینه، سیم بی زخمهی این ساز!
یاد من باش، وقتی بی من این ترانه ر شنیدی!
یاد من باش، اگه من ر، حتا توی خواب ندیدی!
بی تو تقویم سکوتم، هفتهی آبی نداره!
این ترانه اوج من نیست، این سقوط انتحاره!
همترانه! یاد من باش!
بی بهانه یاد من باش!
وقت بیداری مهتاب،
عاشقانه یاد من باش!
وقتی که گاز می دی، با ماشین باباجون، توی سربالایی جردن،
با موهای چرب، قیافهی داغون، سیگاری کنج لبت روشن،
وقتی با توپ تیش صدای ضبطت، کر می شه گوش جماعت،
وقتی که نوربالای چراغت می زنه چشما ر راحت،
فکر بچههای جنوب شهر باش، که یه لقمه نونم ندارن!
فکر جوونای دربه در باش، که یه عمره بیقرارن!
جردن! جردن!
پس بده دیروزم به من!
جردن! جردن!
حرفای تازهتری بزن!
وقتی که هی بوق میزنی بعدش، مات منتظر می مونی،
وقتی که آهنگای من زیر لب، با صدای نکرهت می خونی،
وقتی که جیغ ترمز چرخت، می پیچه تو گوش خیابون،
وقتی خسارت جرینگی می دی، آسون آسون آسون،
فکر اونا باش که توی بارون، حتا یه سقفم ندارن!
اونا که جای ستاره شبها زخماشون می شمارن!
جردن! جردن!
کپ نکن از این حرف من!
جردن! جردن!
عشق با من فریاد بزن!
دلخوش خاطرههاتم! هیچکس جز تو ندارم!
تو بگو، ترانه بانو! من کجای روزگارم؟
وقتی معنای ترانه، حرفای صدتا یه غازه،
وقتی پیش پای خسته م، جادههای حیله بازه،
باید از کدوم دقیقه، برسم به خط سوم؟
تو کدوم ثانیه باید، خون بشم تو رگ مردم؟
یادم بده ترانه ای بخونم،
تا دیگه دیواری نمونه برجا!
من ببر به اون شب قدیمی،
دلم گرفت از این طلوع بی جا!
خستهام از این رهایی، زیر سقف سرب کابوس!
این طلوع روشنی نیست، نور چلچراغ جادوس!
دل به این ستاره نسپار، برق چشمای یه گرگه!
چه دروغ دلنشینی، روی این لوح بزرگه!
تو بگو خاک سکوتم، از کدوم جوانه سبزه؟
روشنم کن که فروغت، به چراغونی می ارزه!
یادم بده ترانه ای بخونم،
تا دیگه دیواری نمونه برجا!
من ببر به اون شب قدیمی،
دلم گرفت از این طلوع بی جا!
چشمای تو رنگ پاییز شماله، دخترک!
نقاشی کشیدن از چشات محاله، دخترک!
من به گرد آهوی ناز چشات نمیرسم،
چون که هر رسیدهای پیش تو کاله، دخترک!
ببر دل شبا میاد رؤیا می نوشه از چشات،
آخه چشمات مث یه چشمه زلاله، دخترک!
تو کی هستی که کنار تو حقیر واژه هام؟
پیش زیبایی تو ترانه لاله، دخترک!
بگو من چوب کدوم گناه دارم میخورم؟
خیلی وقته رو لبام همین سواله، دخترک!
همه زندگیم شده تحمل فاصلهها،
همش از چاله تو چاه، از چاه تو چاله، دخترک!
دل می گه یه روز میای غصه هام خط میزنی،
می دونم! این دل ساده خوشخیاله! دخترک!
اما حتا اگه تو چلهی یخ سر برسی،
واسه من اومدنت تحویل ساله، دخترک!
اسم من: سایهی تو، سایهی تو، اسم منه!
زاغ سیاه چشمات، چشمای من چوب می زنه!
همیشه سایه به سایه، همیشه پشت سرت!
با توئه تا ته رؤیا، عاشق دربه درت!
اون که با تو رنگ آبی، بی تو خاکستریه!
اون منم که بی تو، حتا نفسم سرسریه!
دعوتم کن به یه جرعه خواب خوش!
خستهام از این شب ترانه کش!
دعوتم کن به یه آواز قشنگ،
پشت رنگین کمون پریدهرنگ!
غافلی از تب کوچه، غافل از سقوط برگ!
گل یاست ر سپردی دست بی رحم تگرگ!
غافلی از غم چشمام، غافلی از من من!
نمی خوام تکراریشم، یه حرف تازهتر بزن!
من باورکن بغض از سکوت من بگیر!
تنم رهاکن از حصار این شب حقیر!
دعوتم کن به یه جرعه خواب خوش!
خستهام از این شب ترانه کش!
دعوتم کن به یه آواز قشنگ،
پشت رنگین کمون پریدهرنگ!
تو فصل تاراج درخت، جوانه یعنی یه قیام!
ببین چه قیمتی شدن، ترانههای بی کلام!
ببین که پابرهنهها، خسته شدن تو نیمه راه،
کی گفته از گنبد شب، سر می زنه صدای ماه؟
کی گفته خاطراتمون، شبیه آرزو بشه؟
کی گفته سنگ کینهها، با آینه رو به رو بشه؟
چله شمار سوگ، کرکس پیر تقویم!
دیوارا ر پوشوندن، آگهیهای ترحیم!
تو فصل تاراج نفس، زمزمه یعنی یه قیام!
ببین چه قیمتی شدن، ترانههای بی کلام!
تو این وفور همهمه، چقدر صدای ما کمه!
ببین که زخم حادثه، دم به دمه! دم به دمه!
ببین که دیو دل سیاه، سلسله دار سایه هاس!
سکوت این حنجرهها اینجا به معنای صداس!
چله شمار سوگ، کرکس پیر تقویم!
دیوارا ر پوشوندن، آگهیهای ترحیم
پری پروانه پوشم! عمریه حلقه به گوشم!
بذار از شراب چشمات، دو سه پیمونه بنوشم!
تو کدوم خاطره جاموند، دست تابستونی تو؟
از کدوم حادثه سررفت، هق هق پنهونی تو؟
بی تو ترانههای من، تو ضجههای شب گمه!
گریه نکن! این دل مست، خراب یه تبسمه!
نرو از خلوت دستام، جاده رو به زمهریره!
پیش حرمت قدمهات، خاک این جاده حقیره!
تو که داغ داغ داغی مثل آتیش تو کرسی،
واسه چی رد بهار، از آدم برفی میپرسی؟
میشه با ناز نگاهت، صدتا سقف موندنی ساخت!
میشه لبخند دوباره، یاد این آینه انداخت!
بی تو ترانههای من، تو ضجههای شب گمه!
گریه نکن! این دل مست، خراب یه تبسمه!
توی چشمات ستاره مرده! دیگه شب عاشقانه نیست!
پس پشت غم نگاهت، دیگه برق ترانه نیست!
بی تو تنها، با تو تنها، اینه پیشونی نوشت!
سهمم از خوابت همین بود: این همه رؤیای زرشت!
با تو تنها، بی تو تنها، راهمون بی آخره!
این تویی که اول هر قصه خوابت می بره!
حرفای ما، حرف تکرار، حرف بی حرفی!
دستای گرمت کجا رفت؟ آدمک برفی!
زیر رگبار خاطراتت، دوباره پرسه میزنم!
دم به دم از تو گر میگیرم، دمبه دم بی تو میشکنم!
از سکوتت، تا سقوطت، یه گلایه فاصله س!
من تو با هم غریبیم، دلامون بی حوصله س!
از سقوطت، تا سکوتت، حرفای بی زاریه!
هر چی گفتم، هر چی گفتی، کهنه و تکراریه!
حرفای ما، حرف تکرار، حرف بی حرفی!
دستای گرمت کجا رفت؟ آدمک برفی!
هم قسم! کجای این فاصله ای؟
تو کدوم سطر همین دل گله ای؟
نگو چش براه خورشیدی هنوز،
آخ! چه طاقتی! عجب حوصله ای!
اگه این شب به شبیخون نرسه،
اگه بغض ما به بارون نرسه،
تو ضیافت سکوت آینهها،
اگه فانوس تو مهمون نرسه،
تو سیاه چال می مونن تموم این حنجرهها!
دیوارا قد می کشن تو باور پنجرهها!
دیگه هیچ کوهکنی کوه برنمی داره با عشق!
شب اسیر نمی شه تو زنجیر این زنجرهها!
اگه این شب به شبیخون برسه،
اگه بغض ما به بارون برسه،
تو ضیافت سکوت آینهها،
اگه فانوس تو مهمون برسه،
از دل حوض طلا قد می کشن فوارهها!
عطر مهربون یاس پر می شه تو مشام ما!
دیو تو بطری، ته اقیانوسا زندونی میشه!
چه تماشایی می شه جشن گل نور صدا!
وقتی خورشید، یخ ببنده، یعنی عمره شب بلنده!
ای طلوع بی بهانه! دل ما پیش تو بنده!
اینجا رخصت نفس نیست! اینجا کرکس تو قفس نیست!
پیش خودسوزی طاووس، اشکای من تو بس نیست!
باید از سایهی ساطور، تا ستاره، خون بباریم!
باید این ثانیهها ر تو کتابا جا بذاریم!
توی سینه مون یه کپه حرفای خط خطی مونده،
کی میگه برای کوچه حرف تازهای نداریم؟
توی زخم صورتت رنگین کمون غزله،
از نگاه سایهها تنفست مبتذله!
بگو خورشیدم بمیره! توی شب آینه کوره!
خود ندیدن التیام زخم این قوم صبوره!
وقتی تو باور آینه، خودت مرده ببینی،
واسه تاریکی خونه، خودت آمادهترینی!
روشنی وقتی قشنگه، که تو عاشقانه باشی!
وقتی که خودت حریص، حکم تازیانه باشی!
توی زخم صورتت رنگین کمون غزله،
از نگاه سایهها تنفست مبتذله!