یادداشت-مدیر-سایت-وبلاگ-مدیر-سایت

این روزها وبلاگ باارازش تر از همیشه است!

این روزها وبلاگ باارزش‌تر از همیشه است!

 

به نام خدا

سلام دوستان عزیز

امیدوارم این بیماری ناخوش آیند «آنفولانزا» -که این روزها مرا گیج و منگ کرده- هرگز به سراغتان نیاید.

دوست داشتم چند کلمه‌ای درباره‌ی حال و روز کاربران فضای مجازی بنویسم.

توی یک سایت خبری بودم و خبری در مورد فیلتر شبکه‌های اجتماعی می‌خواندم. مهمتر از خبر، دیدگاه کاربران در مورد آن خبر بود که بطور کلی، حکایت از ناخوشنودی عمیق کاربران داشت. اگرچه خودم در شبکه‌های اجتماعی حضور فعالی ندارم؛ اما احساس صاحبان مشاغلی که درآمد خود را از دست داده‌اند احساس می‌کنم.

این روزها که بسیاری از شبکه‌های اجتماعی محبوب همچون اینستاگرام و واتساپ مسدود شده‌اند و بسیاری از کسب‌وکارها با رکود مواجه شده است، به یاد اولین روزهای ورود کاربران به اینترنت می‌افتم که معمولاً با یک «وبلاگ» (وب‌سایت) ساده شروع می‌کردند. وبلاگ‌ها شخصی گرا و منزوی بودند. هر شخصی  می‌آمد و برای خودش یک وبلاگ می‌زد.

وقتی یک شبکه‌ی اجتماعی متلاشی می‌شود، اعضای شبکه، فضای جمعی خود را از دست می‌دهند و یک جو ناآرامی و پراکندگی ایجاد می‌شود. به‌طور مثال اینستاگرام سال‌های سال مرکز تولد و رشد کسب‌وکارهای اینترنتی بوده و حالا مسدود شدن آن، موجب پراکندگی و بیکاری خیلی‌ها شده است. چون ازیک‌طرف، جمعیت بسیار زیادی در اینستاگرام حضور داشتند و از طرف دیگر، پشتیبانی فنی و نگهداری شبکه به عهده‌ی «متا» بود و از این حیث، یک مزیت عمده برای کاربران محسوب می‌شد.

امروز که این شبکه‌ها فیلتر شده‌اند، اولین اتفاق، محروم شدن کاربران از یک «فضای اجتماعی» عظیم است. یک فضای بزرگ، زیبا و راحت که بدون کمترین هزینه در اختیار کاربران قرار گرفته بود و کاربران هیچ هزینه‌ای بابت عضویت و فعالیت در آن نمی‌پرداختند.

اگرچه اینترنت هنوز فعال است و کاربران می‌توانند از روش‌های «سنتی» مانند سایت و وبلاگ استفاده کنند، اما کسانی که با مدیریت سایت سروکار دارند می‌دانند که نگهداری و مدیریت یک «وب‌سایت»، پیچیدگی‌ها، مهارت‌های خاصی نیاز دارد که خارج از توان و حوصله‌ی کاربران عادی است و بعضاً هزینه‌آور می‌باشد. از طرف دیگر، جذب کاربر و ترافیک به سایت، فرایندی دشوار و زمان‌بر است که ممکن است ماه‌ها و سال‌ها طول بکشد. درحالی‌که در شبکه‌ی اجتماعی، تمام نیازهای کاربر ازجمله فضای کاری و ترافیک، از همان روز اول در اختیارش قرار دارد و مدیر کانال، تمام تمرکزش را بر ارتقای شغلی و حرفه‌ای خود معطوف می‌کند.

باوجود مزیت‌های عالی شبکه‌های اجتماعی، شاهد این تجربه‌ی تلخ هستیم که زحمات کاربران شبکه‌های اجتماعی یک‌شبه به فنا می‌رود. البته این موضوع در مورد «وبلاگ‌ها» هم صدق می‌کند. اما مقیاس عظیم شبکه‌ی اجتماعی به‌یک‌باره باعث بیکار شدن هزاران بلکه میلیون‌ها نفر می‌شود.

حالا که این اتفاق افتاده است، چاره چیست؟ اگر شبکه‌های اجتماعی هیچ‌وقت برنگردد چه؟ مسلماً کار ما سخت‌تر می‌شود.

شبکه‌های اجتماعی با فراهم کردن امکانات کافی و ساده‌سازی محیط کاری، باعث شد «مهارت‌آموزی» را فراموش کنیم! یعنی مزیت عمده‌ی شبکه‌ی اجتماعی، امروز به یک نقطه‌ضعف تبدیل شده است. یک‌زمانی شما برای راه‌اندازی و جذب ترافیک وب‌سایت «وردپرسی» باید مهارت‌های زیادی یاد می‌گرفتید. شبکه‌ی اجتماعی یک مزیت داشت و ما را از صرف وقت و هزینه‌ی این «مهارت‌آموزی» بی‌نیاز کرد. اما حالا که وضع این‌طور شده، می‌بینیم دوباره باید به سراغ «مهارت‌آموزی» برویم. باید نگاهمان را بلندمدت کنیم. باید دوباره به همان فضای سنتی «وبلاگ» برگردیم. حتی دقیق‌تر از آن، باید به یک «سایت شخصی مستقل» و خلوت برگردیم که دور از هیاهوی کاربران شلوغ و پرسروصدا باشد. سخت است! اما چاره چیست؟

********

بگذریم…!

یادم آمد که وبلاگ نویس هستم. توی وبلاگم شعر و قصه می‌نویسم. گاهی حرف‌های شخصی و خودمانی هم می‌نویسم. مثل همین جملات!

مواظب جملاتم هستم. خودسانسوری می‌کنم! مبادا حرف نامناسبی در وبلاگم منتشر شود. با زبان کودکان اُنس می‌گیرم. چون کسی به حرف زدن بچه‌ها گیر نمی‌دهد. چون بچه هستند!

بچه بودن خوب است!

امنیت خوب است! رفاه خوب است! مهربانی خوب است! وحدت و یکدلی خوب است!

چقدر دلم می‌خواهد یک اتاق دنج داشته باشم، با یک ذهن بی‌خیال و یک دل خوش… من باشم و یک دوره ادبیات کودک و نوجوان… فقط بخوانم و بخوانم… و بی‌خیال باشم…مثل بچه‌ها….

هری پاتر! ارباب حلقه‌ها! و یک گام جلوتر، یک دوره‌ی کامل نورتون ادبیات انگلیس و امریکا… و شعر بخوانم، و آخرش خسته شوم و کتاب را ببندم و بروم دنبال یک بازی دیگر…. مثل بچه‌ها….

بازی چقدر خوب است!

***



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *