ما در زندان بودیم که امام حسن عسکری‌ علیه السلام را نیز به زندان آوردند.

داستان‌های امام زمان (عج): امام حسن عسکری‌ علیه السلام در زندان

داستان‌های امام زمان (عج):

امام حسن عسکری‌ علیه السلام در زندان

داستان‌های امام زمان (عج): امام حسن عسکری‌ علیه السلام در زندان 1

عیسی بن صبیح می‌گوید:

ما در زندان بودیم که امام حسن عسکری‌ علیه السلام را نیز به زندان آوردند. من حضرت‌ علیه السلام را می‌شناختم. آنگاه که ایشان مرا دید، فرمود: تو شصت‌وپنج سال و یک ماه و دو روز سن داری.

من با خود کتاب دُعایی داشتم که تاریخ ولادتم در آن نوشته شده بود، وقتی به آن نگاه کردم و حساب نمودم، دیدم همان طور است که امام‌ علیه السلام می‌فرماید.

حضرت‌ علیه السلام دوباره فرمود: آیا فرزندی داری؟

عرض کردم: نه.

سپس فرمود: خداوندا! به او پسری عطا کن که پشتیبان او باشد، همانا فرزند برای آدمی بهترین پشتیبان است.

آنگاه این بیت را خواند:

کسی که پشتیبان دارد با دشمنانش رو به رو می‌شود؛

و آن که پشتیبانی ندارد خوار و ذلیل است.

عرض کردم: آیا شما فرزندی دارید؟

فرمود: آری! قسم به خدا! به زودی صاحب فرزندی خواهم شد که زمین را پر از عدل و داد می‌کند؛ امّا حالا ندارم.

سپس این ابیات را خواند:

شاید روزی مرا در حالی بینی که؛

فرزندانم مانند شیرانی با یال‌های انبوه گرد من باشند

چنان که تمیم پیش از آن که چون ریگ بیابان زاد و ولد کند،

مدّتی طولانی در میان مردم تنها بود. 



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *