افسانه هایی از بومیان استرالیا
افسانه سیاهی کلاغ
ترجمه و تألیف: علیاصغر فیاض
سال چاپ: 1345
روزی از روزها کلاغی و شاهینی در بیشهای باهم شکار میکردند. پسازآنکه مدتی باهم راه رفتند تصمیم گرفتند که هر یک در جهت مخالف دیگری برود و به شکار بپردازد و در انتهای روز هرچه شکار کردهاند با یکدیگر قسمت کنند. کلاغ در جهت مخالف آفتاب به راه افتاد و هنگام ظهر به مرداب بزرگی رسید که پاتوق اردکها بود. کلاغ در لابهلای نیهای خاکستری که بر حاشیهی مرداب روئیده بود مخفی شد تا خود را برای شکار آماده کند. اولین کاری که کرد این بود که مقداری گِل سفید از زمین برگرفت و با آب مخلوط نمود و تکهای از آن را در هریک از سوراخهای بینی خود فروکرد. سپس نی بلندی را برداشت که با آن بتواند در زیر آب نفس بکشد و بالاخره یک کیسهی توری به کمر خود آویخت که اردکهای شکار شده را در آن بگذارد.
عکس درختان بلند اکالیپتوس که بر سطح آرامِ آبِ مرداب منعکس میشد آن را بهصورت بیشهی کوچکی جلوه میداد. اردکها با بالهای برنزی خود که در زیر اشعهی آفتاب درخشندگی خاص داشتند در میان انبوه نیها شنا میکردند و هنگامی متوقف میشدند که چشمشان طعمهی لذیذی را در لابهلای علفهای آبی مشاهده میکرد. کلاغ نی را به دهان گرفت و بدون اینکه کوچکترین صدایی بکند به میان آب رفت. بهزودی خود را به زیر آب کشید و تنها نشانهای که از او در روی آب باقی ماند همان تکه نی خشکی بود که از میان آن نفس میکشید. وقتیکه درست به وسط آب رسید کاملاً بیحرکت ایستاد و طولی نکشید که اردکها در بالای سرش به شنا مشغول شدند در این هنگام کلاغ بدون اینکه حرکتی بکند به چالاکی پای یکی از اردکها را گرفت آن را به زیر آب کشید و کشت و در کیسهی توری خود جا داد. کار استادانهی کلاغ اردکها را نترسانید. بهاینترتیب در اندک مدتی تعداد زیادی از اردکها را به دام انداخت و توری خود را با آنها انباشت. از مرداب خارج شد و راه رودخانه را پیش گرفت.
کلاغ بهقدری از شکار توفیقآمیز خود خوشحال بود که وقتی به رودخانه رسید هوای شکار ماهی به سرش زد و میل کرد پیش از آنکه به خانه برگردد، چند عدد ماهی نیز با نیزه صید کند. کیسهی حاوی اردکهای شکار شده را بر کنار رودخانه نهاد، نیزهی خود را به دست گرفت و داخل رودخانه شد و آنقدر پیش رفت که آب به کمرگاه او رسید. در این حال کاملاً بیحرکت ایستاد و نیزهی خود را آمادهی پرتاب کرد. کمی دورتر از جایی که کلاغ ایستاده بود موجهای کوچکی بر روی سطح آرام آب نمایان شد. چشمان تیزبین شکارچی به وجود ماهی پی برد و بازوان ماهر او فوراً به حرکت در آمد و نیزه را پرتاب نمود و پاداش این پرتاب ماهرانه ماهی بزرگی بود که بر سطح آب ظاهر شد. بلافاصله سطح آب از حرکات عجولانهی ماهیها به تلاطم افتاد و کلاغ زیرک از این فرصت حداکثر استفاده را کرد و ماهی فراوانی شکار نمود. ماهیهای شکار شده را بر روی اردکها ریخت و با این کولهبار سنگین به خانه مراجعت کرد.
شاهین بیچاره در شکار توفیقی به دست نیاورد. کانگورویی که فرسنگها تعقیب کرده بود در میان بیشههای پوشیده از جنگل اکالیپتوس گم شد. ازاینرو تصمیم گرفت که به شکار ماهی بپردازد و وقتی به رودخانه رسید که کلاغ، ماهیان را ترسانیده و فرار داده بود؛ بنابراین از شکار ماهی هم بینصیب ماند. سرانجام خستهوکوفته تصمیم گرفت که به کپرگاه خود برگردد و امیدوار بود که بر طبق قرار صبح سهمی از شکار کلاغ نصیبش گردد؛ اما وقتی به خانه رسید مشاهده کرد که کلاغ شام خود را خورده و خوابیده است و برای او هم چیزی باقی نگذاشته. عهدشکنی کلاغ بر شاهین گران آمد. به او نزدیک شد و گفت: تو امروز شکار خوبی کردهای. درصورتیکه منِ بیچاره باآنکه بیابان را زیر پا گذاردهام و بهکلی از پا درآمدهام حتی مارمولکی را هم نتوانستهام شکار کنم. خواهش میکنم همانطور که صبح باهم عهد بستیم سهم مرا بدهی. کلاغ به او جواب داد که تو بسیار تنبل هستی. از صبح تابهحال بهجای اینکه دنبال شکار رفته باشی در آفتاب خوابیدهای. درهرحال من شام خود را خوردهام و به توهم هیچچیز نمیدهم. این گفته بر شاهین گران آمد. از خشم دیوانه شد و به کلاغ حمله برد. زمان درازی بر کنار هیزمهای نیمسوخته آتشگاه* گلاویز بودند که شاهین، کلاغ را به خاک انداخت و او را در خاکسترهای داغ در غلطاند. وقتیکه کلاغ از مهلکه نجات یافت ملاحظه کرد که نمیتواند خاکسترها را به هیچ نحو از خود بزداید. از آن زمان تاکنون تمام کلاغها سیاه هستند. بعلاوه کلاغ به جرم پنهان کردن غذای اضافی محکوم شده است که تا آخر دنیا از مردار تغذیه کند و از غذای تازه محروم باشد.
___________
* بومیان استرالیا مکانی را در نزدیکی کپرگاه خود جهت روشن کردن آتش تعیین میکنند. معمولاً آتش قبیله هیچوقت خاموش نمیشود. غذای مشترک تمام افراد قبیله بر آتش پخته میشود و همه بر کنار آن مینشینند و پس از صرف غذا به افسانهگویی و آوازخوانی مشغول میشوند و زمستانها هم بر خاکسترهای گرم آن میخوابند. برای این اجاق عمومی قبیله واژهی «آتشگاه» برگزیده شد و چون آتشگاه قبیله جای ثابتی دارد در طی سالیان دراز تپههایی از خاکستر در نقاط مختلف استرالیا ایجاد شده است. (مترجم)