افسانه-یک-روستایی-در-بهشت

افسانه‌ی یک روستایی در بهشت / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم

افسانه‌ی یک روستایی در بهشت

قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم

جداکننده-متن

روزی روزگاری، یک روستایی پرهیزکار به رحمت ایزدی پیوست. او راهی بهشت شد و به پشت در آن رسید. در همان زمان اربابی ثروتمند نیز در آستانه در ورودی بهشت ایستاده بود. پترس مقدس که کلید در بهشت را در دست داشت از راه رسید، در را باز کرد و اجازه داد ارباب ثروتمند وارد شود، بعد هم بی‌آنکه متوجه مرد روستایی بشود در را بست. روستایی که بیرون بهشت مانده بود همهمه شادی و صدای موسیقی درون بهشت را می‌شنید. پس از مدتی طولانی صدای سرور و شادمانی قطع شد و پترس مقدس در را باز کرد و اجازه داد روستایی وارد شود. وقتی روستایی وارد بهشت شد انتظار داشت برای او نیز نوای موسیقی نواخته شود، ولی از این خبرها نبود؛ همه‌جا ساکت و بی‌سروصدا بود. فرشتگان نیز بی‌سروصدا به دیدن او آمدند و با احترام و محبت با او رفتار کردند. روستایی با بی صبری از پترس پرسید:

– چطور است که برای ورود یک ارباب موسیقی نواختید ولی برای من از سرور و شادمانی خبری نبود؟ به نظر می‌رسد که در بهشت هم مثل کره زمین تبعیض وجود دارد؟

پترس مقدس گفت:

– اصلاً این‌طور نیست؛ تو نزد ما همان‌قدر ارزش داری که دیگران. تو هم مثل آن مرد ثروتمند از همه امکانات بهشت برخوردار خواهی شد، تنها تفاوت در این است که تعداد کثیری مثل تو هرروز به بهشت می‌آیند ولی آدم‌های توانگر هر صد سال یک‌بار هم گذرشان به بهشت نمی‌افتد!



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *