آیا با سایت قصه و داستان میشود درآمدزایی کرد؟
سلام. مدیر سایت ایپابفا هستم. بعد از مدتها تصمیم گرفتم به «وبلاگ مدیر» سر بزنم و چیز تازهای بنویسم.
کار کردن در «ایپابفا» را دوست دارم. احساس آرامش میکنم. قصههایی را که میخوانم و در سایت قرار میدهم، هم باعث سرگرمی من میشود و هم چیزهای خوبی از آنها یاد میگیرم.
در ایپابفا فکرهای زیادی را اجرایی کردم. همیشه دنبال موفقیت بوده و هستم. بگذریم از اینکه موفق شدهام یا نه. خصوصاً از جنبه مالی.
امروز یک سؤال مهم از خودم پرسیدم: «با سایت قصه و داستان میشود درآمدزایی کرد؟»
جواب این سؤال برای خودم هم مبهم است. در سطح فضای مجازی، سایتها و کانالهای نسبتاً زیادی با محتوای «ادبیات کودک» و کلاً قصه و داستان دیدهام. حتی میتوانم از آنها نام ببرم. بهطور مثال سایت «وولک»، «آی قصه»، سُمینا. کام (رادیو قصه) ووو که واقعاً سایتهای خوب و دوستداشتنی هستند. علیالخصوص «خاله سُمینا» که واقعاً صدای خشدار و فوقالعاده جذابی دارد و گاهی میروم و به صدایش گوش میکنم، بهویژه آن لالایی زیبای پایان قصههای صوتیاش که خیلی زیباست: لالا شکوفهی گلابی…
خُب، کاری به رتبه سایت در گوگل ندارم. این سه تا سایت برای خودم جذاب بوده و هست. اما اینکه این سایتها واقعاً به بازده اقتصادی رسیده باشند برایم جای سؤال دارد. بهویژه سایت «آی قصه» که کلاً بر اساس یک «طرح اقتصادی» و با سرمایه زیاد راهاندازی شده است. سایت وولک هم هدف اقتصادی دارد. این سایت علاوه بر تولید قصه صوتی اختصاصی، درزمینهٔ عکاسی در منزل و ساخت عروسکهای کودکانه هم فعالیت میکند. خاله سمینا هم درزمینهٔ تولید قصه صوتی اختصاصی فعالیت میکند.
در کشور ما از قدیم اینطور مد شده که «هرکس هر کاری میکند، حتماً نفعی برایش دارد» و حتی ضربالمثل شده که «گربه برای رضای خدا موش نمیگیرد.» اما در فضای مجازی و اینترنت شاهد سایتها و وبلاگهای بسیار زیادی هستیم که محتوای آنها حکایت از این دارد که نویسنده یا مدیر سایت، صرفاً به دلیل عشق و علاقه شخصی خود، وقت گذاشته و به تولید یا بازنشر محتوا پرداخته است. به همین دلیل، بیشتر سایتهای اینترنتی هدف اقتصادی ندارند یا دستکم، اگر با هدف درآمدزایی راهاندازی شدهاند، به هدف خود نرسیدهاند.
از میزان درآمد سایتهای گفتهشده اطلاعی ندارم. امیدوارم به درامد برسند و علاوه بر فعالیت ادبی و هنری خود، توجیه اقتصادی هم داشته باشند.
اما چیزی که دستگیر من شده این است که سایتهای قصه و داستان، در کنار تولید یا بازتولید محتوای رایگان، از بستر موجود خود برای عرضه خدماتی استفاده میکنند که ماهیت اقتصادی دارد. این خدمات بستگی به تواناییهای مدیر یا گردانندگان سایت دارد. بهطور مثال، عرضه محصولات کودک، عروسک، کتاب قصه اختصاصی، قصه صوتی اختصاصی با صدای گویندگان خوشصدا و خلاصه، هر راهی که به درامد برسد… که البته جای تشویق و خرسندی دارد.
من هم در ایپابفا با یک «ایده» شروع کردم. یک فکر بکر که میخواستم علاوه بر ارائه خدمات به کاربران، به درامد هم برسد.
اولش با جمعآوری کتابهای «ایپاب» از اینترنت شروع کردم و سایت کتاب گوشی زدم. بعد، خودم شروع به تولید کتاب «ایپاب» کردم. اما در برابر هزینهها، درامد چندانی نداشت. گاهی با پول درامدش از نانوایی محل نان میگرفتم. در این حد…
مدتی کلافه شدم. کار سنگینی بود و توانش را نداشتم. پیشرفتی نداشت. اما دوست داشتم ادامه دهم. بعدها به بازتولید و بازنشر قصه و داستان روی آوردم. خدمات دیگری هم به سایت اضافه کردم. مثلاً تولید فایل «ایپاب»، بازتولید متنهای چاپی (OCR)، تبدیل عکس به متن، تبدیل PDF به WORD و از این کارهایی که بلد بودم. عدهای مراجعه کردند و کارهایی تحویل دادیم. اما زیاد نبود. یک مورد هم یک خانمی آمد و کار را تحویل گرفت و پول نداد. دلسرد شدم…
یک مدت محتوای سایت را اشتراکی کردم. یعنی کاربران باید پول میدادند تا از محتوای سایت استفاده کنند. اگر بشود اسم یکمیلیون تومان را درآمد گذاشت، این مدت، جزو «پردرآمدترین» فصلهای سایت بود. بعداً ولش کردم… قفلکردن محتوا، باعث ریزش رتبه سایت میشد ووو …
مدتی هم روی «طرح نویسنده» کار کردم که برای حمایت مالی از نویسندگان جوان بود. اما ادامه ندادم. چون یک موضوع چالشبرانگیز است و نیاز به بررسی بیشتری دارد.
الآن، محتوای سایت، رایگان است. ترجیح دادم بهجای پول گرفتن از کاربران، تبلیغات نشان بدهم. از همین تبلیغات نسبتاً کسلکنندهای که توی همه سایتها هست. البته احساس کردم همین تبلیغات تکراری، به سایت زندگی میبخشد. چون وقتی کاربر، تبلیغات را ببیند احساس میکند که سایت در حال فعالیت است.
درامد تبلیغات، به نسبت تولید ایپاب و OCR نسبتاً بیشتر است. اما نیاز به بازدید زیاد دارد که ما نداریم. فکر میکنم طبق «گوگل سرچ کنسول» الآن حدود 6000 بازدیدکننده در روز داریم که رقم بالایی نیست. پهنای باند سایت بهطور میانگین، روزانه 30 گیگ است که فکر میکنم، مقدار نسبتاً زیادی است. ماهانه تا 1 ترابایت پهنای باند مصرف میکنیم. ایپابفا سالها روی میزبان اشتراکی فعالیت میکرد. اما دو سالی است که روی «میزبان ابری» یا به قولی «سرور مجازی» کار میکند. چون نیاز به سختافزار قویتری دارد تا از پس 6000 کاربر بربیاید. بنابراین، دو سال است خرج روی دستمان گذاشته.
فعلاً که درامد قابلذکری ندارد. یادش به خیر، از صباویژن 300 هزار تومان گرفتم. یا مدیااد یک ماه است که قرار است 375 هزار تومان واریز کند و هنوز هم واریز نکرده…در همین حد…
در دو ماه گذشته، انباردار بودم. توی یک شرکت خصوصی، کود شیمیایی توزیع میکردم. رئیسش میگفت: «حیف استعداد تو که با مدرک کارشناسی زبان خارجه کار یک بیسواد را انجام میدهی.» توی دلم ماند بگویم: «آنچه باسواد و بیسواد نیاز دارند، پول است.»
مرا که میبینند میگویند: «چرا بیکاری؟ مردم دارند پول پارو میکنند!» یکطرفه قاضی میروند. راه به دل آدم نمیبرند. نمیدانند جیب که خالی شد، قسط که تلنبار شد، دست که بیکار شد، دل هم سرد و ناامید میشود، کمکم افسرده میشود، خانهنشین میشود، بعضیها را به تباهی میکَشد، بعضیها را میکُشد… مثل «محسن قاسمی» ها که داغشان همیشه روی دل «ایران» میماند.
خلاصه…
من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت. آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود…
…حالا ما به همه گفتیم زدیم. شومام بگین زده. آره، خوبیت نداره، واردی که!
الساعه کارمان به صندوق صدقات کشیده. بخش «حمایت مالی» در سایت گذاشتم. این هم یک راهکار است. هرچند…!!! بماند….
فعلاً روی سایت متمرکز هستم. تا ببینم چه شود…