آلیس در سرزمین عجایب
ترجمه: مهناز فصیحی
مجموعه کتابهای قصه گو
انتشارات بی تا
سال چاپ: دهه 50 پیش از انقلاب
تهیه، تایپ، ویرایش تصاویر و تنظیم آنلاین: انجمن تایپ ایپابفا
فایل صوتی
بچه های عزیز! هنگام خواندن این قصه قشنگ می توانید به فایل صوتی آن هم گوش بدهید.
به نام خدا
بچه ها میدونید سرزمین عجایب کجاست ؟
خوب، بگذارید من براتون بگم. اونجا جایی است که فقط توی خواب و خیال میشه دیدش. سرزمین عجیبی که هیچ چیز اونطور که باید باشه نیست. آلیس این سرزمین عجیب را در یک بعدازظهر گرم که زیر سایه یک درخت خوابیده بود در خواب دید.
اولین چیز عجیبی رو که آلیس در سرزمین عجایب دید یک خرگوش سفید بود که شلوار و جلیقه ای به تن داشت. او با عجله از یک جاده عبور می کرد و مرتب به ساعتش نگاه می کرد:
-دیرم شده. دیرم شده.
برای یک کار مهم دیرم شده .
وقت ندارم بگم سلام یا خداحافظ
دیرم شده. دیرم شده.
دیرم شده، دیرم شده
آلیس دید که او از روی یک جوب پرید و توی حفره یک درخت قایم شد.
-چقدر عجیبه. یک خرگوش برای چه چیزی ممکن است دیرش شده باشه؟ حتماً یک مهمونی یا … یا یک چیزی مثل این.
آلیس از جوب رد شد و سرش رو کرد توی سوراخ درخت و گفت:
– برای مهمونی دادن چه جای عجیبیه؟
به سختی از سوراخ درخت رد شد و توی یک تونل تاریک شروع به خزیدن کرد.
-من نباید این کارو می کردم ، آخه من که دعوت نداشتم .
گاهی اوقات فضولی باعث دردسر میشه .
اون راهرو همانجا به انتها رسید و آلیس یکدفعه افتاد پائین، توی یک سوراخ بزرگ.
اما این سوراخ جای کثیف و کهنه ای نبود. شبیه یک اتاق بود اما بلند و کوچک که توی اون جا، کتابی و قفسه و عکسهائی روی دیوار قرار داشت. آلیس خیلی آهسته افتاد پائين . بنابراین فرصت کافی داشت که به اطرافش نگاه كنه و فکر کنه .
-وای، اگر من صاف برم به وسط کره زمین و از آن طرف در بیام چی میشه ؟
آلیس تالاپی افتاد زمین . درست موقعی که خرگوش سفید داشت از یک در کوچک می رفت تو.
-آقا خرگوشه خواهش می کنم کمی صبر کن.
آلیس با زحمت از اون در رفت بیرون .
-وای خدا، من مطمئنم که اون خرگوش از همین راه رفت .
ولی وقتی آلیس به اطرافش نگاه کرد متوجه شد که همه چیز يا معلّقه یا پشت روست. پیش خودش فکر کرد و کنجکاوتر شد.
عجیبتر از آن اینکه هر وقت آلیس یک تکه کیک می خورد یا یک چیزی می نوشید اندازه هیکلش عوض می شد. یکدفعه ، یک تکه قارچ قدّش رو دراز دراز کرد، آنقدر که سرش به نوک درختها رسید و پرنده هایی رو که اونجا لونه کرده بودند ترسوند.
یک گاز دیگه اونو اونقدر کوچولو کرد که گلها و خرمگسها بالا سرش قرار داشتند.
آلیس در سرزمین عجایب حیواناتی رو هم دید که حرف می زدند. شیرماهی و هدهد و کرم درختی سعی کردند با آلیس در جستجو و پیدا کردن خرگوش سفید کمک کنند ولی در حقیقت وقتشون رو با شعرها و مسابقات مسخره تلف می کردند.
-جلو و عقب ، پائین و بالا،
داخل و خارج، زمین و هوا
فرقی نداره اینجا و آنجا ،
وقتی وانستی تو هم روپا .
بعد آلیس ازشون جدا شد که بره خودش خرگوش سفید رو پیدا کنه .
آلیس به یک نقطه خلوت رسید که خانه کوچکی با سقف صورتی و یک در گرد اونجا بود. پیش خودش فکر کرد:
-من تو این فکرم که چه کسی اونجا زندگی می کنه؟
در همین لحظه در جلوئی باز شد و خرگوش سفید دوید بیرون:
– اوه خدا چقدر دیرم شده ، اصلاح این گوشهای پشمالوم و این سبيلهام کلّی وقت منو گرفت .
خرگوش سفید نگاه کرد و چشمش به آليس که دم باغچه ایستاده بود افتاد.
-اوه، مِری آن، اینجا چه می کنی؟ همینطوری اونجا وانستا . یک کاری بکن ، اونجا وایستا، نه نه نه، بدو دستکش های منو بیار. دیرم شده.
آلیس پرسید:
-آخه دیر برای چی شده؟
خرگوش داد زد:
-دستکشهام
پس آلیس به ناچار رفت که دنبال اونها بگرده، در حالی که خوب میدونست که او اصلاً مِری آن نیست.
وقتی آلیس برگشت که خرگوش سفید دوباره داشت توی جنگل غیبش می زد.
-می بینی وقتم گذشته ، دیگه آبگوشت خرگوش میشم. حتی وقت ندارم بگم خداحافظ، دیرم شده ، دیرم شده،دیرم شده .
آلیس دوباره به طرف جنگل دوید اما این بار با دوتا دوقلوی بامزه به نامهای توئیدل دی و توئیدل دام مواجه شد.
-آها سلام، دست بده، بگو اسمت چیه شغلت چیه ؟
بچه ها! وقتی که آليس به اونها گفت که در پی پیدا کردن خرگوش سفیده، اون دوتا دوقلو او را به مهمانی چای کلاه فروش دیوانه راهنمایی کردند.
کلاه فروش دیوانه گفت:
-بشین اینجا، چون امروز روز تولد ما نیست، من و خرگوش صحرائی تصمیم گرفتیم روز غیر تولّدمون رو جشن بگیریم .
آليس بهشون گفت:
– اوه، امروز روز تولد منم نیست .
و به این ترتیب همه اونها با کیک و چای جشن گرفتند .
-شاد باشیم ما بچه ها مثل روز تولد
برقصیم و شادی کنیم مثل روز تولد
دور شمعها بازی کنیم مثل روز تولد
هلهله و شادی کنیم مثل روز تولد
با اینکه هر کدوم داریم یه روز ، روز تولد
هر روز سال شادی کنیم مثل روز تولد
با همدیگر بازی کنیم مثل روز تولد
برقصیم و شادی کنیم مثل روز تولد
هر روز سال جشن بگیریم مثل روز تولد
شاد باشیم ما بچه ها مثل روز تولد
تبریک بگیم به همدیگه مثل روز تولد
برقصيم وشادی کنیم مثل روز تولد
آليس مهمونی را ترک کرد. بعد رسید به یک باغی که ورقهای بازی به عنوان باغبان توش کار می کردند. اونها مشغول رنگ کردن رزهای سرخ بودند .
آلیس از گشنیز پرسید:
– این چه کاریه می کنید؟
-ما اشتباهاً همه اونها رو سفید کاشتيم . اگر فوراً همشونو قرمز نکنیم ملکه سر مارو قطع میکنه.
در همین موقع یک ترومپت نواخته شد و تمام کارتها توی خط شدند و یک صدای آشنا فریاد زد:
-راه رو برای ملکه دل باز کنید.
آلیس از پشت یک ورق سرک کشید و دید که خرگوش سفید موکب ملکه ورقهای کاغذی را که همان بیبی بود هدایت میکنه .
آها پس برای این جریان دیرش شده بود .
آلیس بی بی بداخلاق و شوهر کمروش رو شناخت . پشت سر اونها یک صف از ورقهای عبوس در حال حرکت بود.
بی بی در حالي كه آلیس رو نشون میداد پرسید:
– این کیه! اوه، یک دختر بچه است. کروکت بازی بلدی؟
آلیس تعظیمی کرد.
-بله علیاحضرت، اما من نباید اینجا بمونم . من درصدد پیدا کردن راه منزلم هستم .
ملکه فریاد زد:
– راه تو؟ اینجا همه راهها راه منه. سرش رو جدا کنید!
ورق های بی بی به طرف آليس حمله کردند که دستور بی بی رو اجرا کنند.
-اوهو، من ازتون نمیترسم، برای اینکه جز یک مشت ورق چیز دیگه ای نیستید.
آلیس یک هل به ورقها داد و اونها رو پخش و پلا کرد. این موضوع بی بی رو خیلی عصبانی کرد. فریاد زد:
-سرش رو بزنید!
ورقها دوباره جمع شدند که یک حمله دیگه بکنند.
یک مرتبه آلیس از خواب پرید و دید که هنوز هم زیر سایه اون درخته.
-شکر خدا همه اش خواب بود. من فعلاً به اندازه کافی سرزمین عجایب دیدم.
شعر دیرم شده
دیرم شده دیرم شده نمی دونم چکار کنم
دیرم شده نمی تونم سلام کنم نمی تونم بای بای کنم
دیرم شده دیرم شده
اصلاح پشمای گوشام وقت مو خیلی گرفت کاشکی میشد پرواز کنم
دیرم شده دیرم شده ای آدمهای پرچونه
باور کنین دلم میخواد بایستم و حرف بزنم
اما فقط ۶ دقیقه ۷ دقیقه حداکثر ۸ دقیقه
فرصت دارم کلاه فروش را ببینم
کلاه فروش دیوونه دیرم شده دیرم شده
میرم آلیس را ببینم
آلیس تو قصر خودشه
دیرم شده دیرم شده نمی دونم چیکار کنم
دیرم شده نمی تونم سلام کنم نمی تونم بای بای کنم
اصلاح پشمای گوشام وقت منو خیلی گرفت
دیرم شده کاشکی میشد پرواز کنم دیرم شده
اگر که جرات بکنم دیرتر برم خیلی خوبه
سلام سلام خداحافظ وقت ندارم شده ام عاجز
دیرم شده دیرم شده نمی دونم چیکار کنم
دیرم شده دیرم شده .
«پایان»
کتاب « آلیس در سرزمین عجایب » توسط انجمن تایپ ایپابفا از روی نسخه اسکن قدیمی مجموعه کتابهای قصه گو، انتشارات بی تا، چاپ دهه 50 پیش از انقلاب ، تهیه، تایپ و تنظیم شده است
(این نوشته در تاریخ 22 فوریه 2024 بروزرسانی شد.)