امام صادق «ع» را بشناسیم
قصه دعای گنجشک
صدای جیکجیک گنجشکها شنیده میشد. امام صادق (ع) و شاگردانش زیر درختی نشسته بودند و باهم گفتوگو میکردند. گنجشکها از این شاخه به آن شاخه میپریدند. امام رو به شاگردانش کرد و با لبخند پرسید:
-«میدانید گنجشکها چه میگویند؟»
– نه، نمیدانیم.
امام فرمود: «آنها میگویند: خدایا، گنجشک را تو آفریدی… ما گرسنه میشویم و باید غذا بخوریم، تشنه میشویم و آب میخواهیم. به ما آب و غذا برسان!»
پندهای آسمانی امام صادق (ع)
- دروغ، ارزش انسان را کم میکند.
- با بدان دوست نباش.
- عیبجویی باعث دشمنی میشود.
- اگر کسی کارش با حرفش یکی باشد، رستگار است.
- اگر کسی قرآن را حفظ و به آن عمل کند، با فرشتگان خدا همراه میشود.
زندگینامه کوتاه امام صادق (ع)
امام صادق (ع) در روز ۱۷ ماه ربیعالاول سال ۸۳ هجری در مدینه به دنیا آمد. مادرش، اُمّ فَروَه بود و پدرش، امام باقر (ع).
مدینه، شهری در عربستان است که پیش از هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه، نامش «یَثرِب» بود. مرقد پاک پیامبر و برخی از بزرگان اسلام در آن شهر است.آنجا یکی از زیارت گاههای مسلمانان جهان است.
امام در ۳۱ سالگی، پس از شهادت پدرش، امام محمدباقر (ع)، به امامت رسید. وی در ۶۵ سالگی در مدینه به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
قبرستان بقیع در شهر مدینه است. مزار پاک امام حسن (ع) امام سجاد (ع)، امام باقر (ع)، امام صادق (ع) و تعدادی از بزرگان اسلام در آنجاست.
مگسی که خلیفه ستمگر عباسی را آزار می داد
روزی منصور دوانیقی، خلیفهی عباسی، امام صادق (ع) را برای بازجویی به قصرش برد. در همان وقت، مگسی از پنجرهی قصر داخل شد و روی صورت خلیفه نشست. او دستش را تکان داد. مگس لحظهای از صورتش پرید ولی دوباره روی او نشست. منصور بازهم مگس را پراند. اما مگس وزوزکنان دور سرش چرخید و بازهم روی صورتش نشست.
منصور با عصبانیت به امام گفت: «خداوند برای چه مگس را آفریده است؟»
امام با لبخند گفت: «برای اینکه افراد مغرور را کوچک کند!»
صورت منصور از عصبانیت سرخ شد.
منصور دوانیقی، دومین خلیفهٔ عباسی بود. به دستور او شهر بغداد (پایتخت کنونی عراق) پایتخت عباسیان شد.
شعر کودکانه شهادت امام جعفر صادق (ع)
رئیسِ مذهبِ شیعه
شِشُمین امامِ مایی
پسرِ امامِ باقر (ع)
نورِ چشمِ ما شُمایی
شما مهربون و پاکی
شما خیلی با صفایی
شما صادقی و حق گو
به همین صِفَت سِزایی
شما الگوی صداقت
برای ما بچه هایی
اگه دینِ ما رسیده
آقا جون الان به جایی
تویِ احکام و حدیث و
تویِ فِقه و هر دعایی
واسه شاگردایی بوده
که تو کردی راهنمایی
آقا جون امامِ صادق
شما نوری از خدایی
حَرَمی نداری اما
دل و کرده ای هوایی
بَقیع و یه قَبرِ خاکی
چه مَزارِ بی ریایی
دلِ من لَک زده واست
آقا جون چه دل رُبایی
یه روزی میایم مدینه
بعدِ این همه جدایی
می سازیم حَرَم براتون
با یه گُنبدِ طلایی
روزِ مَحشر و قیامت
میشه پیشِ من بیایی
من و هم شَفاعتم کُن
آقا جون تو با وفایی
شاعر : علیرضا قاسمی