کتاب قصه کودکانه
بوسههایی برای بابا
تصویرگر: دیوید لگ
مترجم: مینا پورشعبانی
به نام خدا
بچه خرس، بداخلاقی میکرد. او نمیخواست بخوابد. او نمیخواست حمام کند و نمیخواست به مامان و بابا بوسِ شببهخیر بدهد.
بابا خرسی گفت: «زود باش خرس بداخلاق. بیا یک بوس گنده به مامان و بابا بده، بعد حمام کن و برو بخواب.»
بچه خرس گفت: «نه» ولی یواشیواش پیش مادرش رفت و او را بوسید.
بابا خرسی گفت: «خب حالا دوست داری یک بوس گنده به من بدهی؟»
بچه خرس گفت: «نه! بوس به بابا نه.»
بابا خرسی آهی کشید، بچه خرس را بلند کرد و گفت:
«خُب، بهجایش یک بوس زرافهای به من میدهی؟»
«بچه زرافهها بوسهای بلند آبدار به پدرشان میدهند، اینطوری …»
بچه خرس گفت: «نه! بوس زرافهای به بابا نه!»
بابا خرسی او را از پلهها بالا برد و گفت: «آه عزیزم، بهجایش یک بوس کوالایی به من میدهی؟»
«بچه کوالاها بوسهای شیرین و محکمی به پدرشان میدهند، اینطوری …»
بچه خرس گفت: «نه! بوس کوآلایی به بابا نه!»
بابا خرسی او را به حمام برد و گفت: «چه بد، بهجایش یک بوس تمساحی به من میدهی؟ بچه تمساحها بوسهای تند تند آبدار به پدرشان میدهند، اینطوری …»
بچه خرس گفت: «نه! بوس تمساحی به بابا نه!»
بابا خرسی مشغول خشککردن خودش و بچه خرس شد و گفت: «خب باشد، بهجایش یک بوس
خُفاشی به من میدهی؟ بچه خفاشها بوسهای سروتهی به پدرشان میدهند، اینطوری …»
بچه خرس گفت: «نه! بوس خفاشی به بابا نه!»
بابا خرسی مسواک بچه خرس را به او داد و گفت: «حیف شد، بهجایش یک بوس ببری به من میدهی؟ بچه ببرها بوسهای غرش دار و راهراهی به پدرشان میدهند، اینطوری…»
بچه خرس غرغری کرد و گفت: «نه! بوس ببری به بابا نه!»
بابا خرسی کمک کرد بچه خرس لباسخوابش را بپوشد و گفت: «اشکال ندارد، بهجایش یک بوس میمونی به من میدهی؟»
بچه میمونها بوسهای پُر وَرجهوورجه به پدرشان میدهند، اینطوری …»
بچه خرس، نُخودی خندید و گفت: «نه! بوس میمونی به بابا نه!»
بابا خرسی پتو را تا چانهی بچه خرس بالا کشید و گفت: «چه حیف، بهجایش یک بوس موشی به من میدهی؟ بچه موشها بوسهای ریزهمیزه به پدرشان میدهند، اینطوری …»
بچه خرس جیغ جیغی کرد و گفت: «نه! بوس موشی به بابا نه!»
بابا خرسی با ناراحتی سرش را تکان داد و گفت: «باشد، پس هیچ بوسی به بابا نمیدهی، نه؟» بعد هم آهی کشید و بهطرف در رفت.
بچه خرس یکدفعه صدا زد: «بابا!»
بابا خرسی گفت: «بله؟»
«یکچیزی برایت دارم.»
بابا خرسی پرسید:
«چی، خرس کوچولو؟»
– «یک بوس گندهی خرسی، با یک بغل گندهی خرسی!»
(این نوشته در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۰ بروزرسانی شد.)