کتاب قصه آموزنده کودکانه
با مسافرت اطلاعات شما زیاد میشود
مجموعه آموزشی و ایجاد انگیزه
ایپابفا: سایت کودکانهی قصه کودک، داستان کودک و کتاب کودک و نوجوان
به نام خدا
خرگوش
یک روز مامان خرگوش به خرگوش کوچولو گفت که برود و هویج پیدا کند. چونکه در سر راهش میتواند چیزهای زیادی یاد بگیرد.
بادمجان
خرگوش کوچولو رفت تا هویج پیدا کند. اول یک بادمجان دید و با خودش گفت: «من هویج میخواهم نه بادمجان.»
لوبیا
خرگوش کوچولو به راهش ادامه داد. هنگامیکه میرفت تا هویج پیدا کند چند تا لوبیا دید و با خود گفت: «اینها که هویج نیستند.»
بامیه
وقتیکه خرگوش کوچولو چند تا بامیه پیدا کرد با خود گفت: «وقتیکه بامیه را داخل خورشت بریزیم مزهی بهتری پیدا میکند.»
پیاز
بعد خرگوش کوچولو دو تا پیاز بزرگ پیدا کرد و از خودش پرسید: «چرا مادرم از من خواست که هویج پیدا کنم و پیاز نخواست؟»
پیازچه
خرگوش کوچولو تسلیم نشد، به راه رفتن ادامه داد تا به چند تا پیازچه رسید.
خیار
حالا خرگوش کوچولو یک خیار میبیند و میگوید: «این خیار بزرگ است؛ اما به خوشمزگی هویج نیست. پس هویج کجاست؟»
سیبزمینی
وقتیکه خرگوش کوچولو چند تا سیبزمینی پیدا کرد خوشحال شد، اما گفت: «اینها خوشمزه هستند اما مادرم هویج میخواهد نه سیبزمینی.»
فلفل
خرگوش کوچولو به راه رفتن ادامه داد تا چند تا فلفل دید. بعدازاین که یک گاز از فلفل زد فریاد زد: «این فلفلها خیلی تند هستند. من آب میخواهم.»
بلال
خرگوش کوچولو خسته شده بود؛ اما به جستجویش برای هویج ادامه داد. خرگوش کوچولو یک عدد بلال دید و با خودش فکر کرد از کجا میتوانم چند تا بلال دیگر پیدا کنم؟
گوجهفرنگی
حالا خرگوش کوچولو گوجهفرنگی پیدا کرد و با خود گفت: «گوجه که هویج نیست» و به راه خود ادامه داد.
سیبزمینی یرالماسی
خرگوش کوچولو سیبزمینی یرالماسی دید. سنجاقک به او گفت: «این هویج نیست.» خرگوش کوچولو جواب داد: «خودم میدانم.»
گلکلم
هوا داغتر شده بود؛ اما خرگوش کوچولو هنوز هویج پیدا نکرده بود، ولی یک گلکلم هم پیدا کرد.
جوانهی لوبیا
خرگوش کوچولو از زنبور پرسید: «آیا تو اینطرفها هویج ندیدی؟» زنبور گفت: «اینجا فقط چند تا جوانهی لوبیا هست.»
کلم
حلزون به خرگوش کوچولو گفت: «چرا مادرت بهجای هویج از کلم برای درست کردن غذا استفاده نمیکند؟» خرگوش کوچولو گفت: «نمیدانم.»
کلم بروکلی
خرگوش کوچولو خیلی از خانهشان دور شده بود و مقدار زیادی گیاه سبز پیدا کرد. اینها کلم بروکلی بودند.
فلفل دلمهای
خرگوش کوچولو از آخوندک پرسید: «آیا تو دیدی که چه کسی این فلفل دلمهای را بریده است؟» آخوندک جواب داد: «خانم باغبان این کار را کرده است.»
قارچ
پروانه به خرگوش کوچولو گفت: «توی این باغ، قارچهای زیادی وجود دارد.» خرگوش کوچولو گفت: «اما اینجا که هویج وجود ندارد.»
نخود سبز
خرگوش کوچولو آهی کشید و گفت: «من خسته شدم؛ اما هنوز نتوانستم هویج را پیدا کنم. اینها نخود سبز هستند.»
سیر
وقتیکه به سیر رسید بینیاش را گرفت و سریع دور شد و گفت: «چه بویی دارد!»
کدوتنبل
کفشدوزک هنگامیکه داشت از کدوتنبل بالا میرفت گفت: «در آن مزرعه که آنجاست هویج وجود دارد.»
کرفس
خرگوش کوچولو خوشحال شد و سریع دوید و یک مقدار کرفس پیدا کرد، اما هویج نبود.
هویج
خرگوش کوچولو بعدازاین که یک راه طولانی را پیاده رفت بالاخره هویج پیدا کرد و با خوشحالی فریاد زد: «ما با مسافرت میتوانیم اطلاعات زیادی به دست بیاوریم.»
نتیجهی اخلاقی: هر چه بیشتر مسافرت کنید اطلاعات بیشتری به دست میآورید.
ایجاد انگیزه: اگر میخواهیم چیزی یاد بگیریم باید زحمت بکشیم و تلاش کنیم.
به سؤالات زیر پاسخ دهید:
۱- خرگوش کوچولو چه چیزی میخواست پیدا کند؟
۲- سیبزمینی چه رنگی است؟
۳- چرا خرگوش کوچولو وقتیکه سیر را دید بینیاش را گرفت؟
۴- چه کسی به خرگوش کوچولو گفت که داخل مزرعه هویج وجود دارد؟
۵ – مسافرت کردن چه فایدهای دارد؟
(این نوشته در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۰ بروزرسانی شد.)