قصه کودکانه
امام زمان دوست دارد
آشنایی با امام زمان (عج) برای کودکان
تصویرگر: احسان سلیمانی
فرایند OCR، بازخوانی، بهینهسازی و تنظيم: آرشیو قصه و داستان ايپابفا
با پدر و خواهر کوچکم پیاده به مسجد رفته بودیم. وقتی نماز تمام شد و از مسجد بیرون آمدیم، باران تندی میآمد. پدرم برای اینکه کمتر خیس شویم، هردوی ما را بغل کرد و با سرعت به خانه آمدیم. چه لذتی داشت! پدرم واقعاً قوی و مهربان است.
امام زمان (علیهالسلام) باباهای باایمان و مهربان را دوست دارد.
برای خرید نان به نانوایی رفتم و دیدم دو تا بچه کوچکتر از خودم در صف نانوایی ایستادهاند. مقداری که گذشت آن دو بچه شروع کردند به صحبت کردن با یکدیگر. آقای نانوا به من گفت: «چند تا نان میخواهی؟» گفتم: «اول نوبت این دو تا است». نانوا به من آفرین گفت و من هم از اینکه نوبت را رعایت کرده بودم، خوشحال شدم.
امام زمان (علیهالسلام) رعایت نوبت و توجه بهحق دیگران را دوست دارد.
برای تفریح بهجای سرسبز و قشنگی رفتیم. در آنجا درختان پر از شکوفه و گلهای قشنگ بود. اول که رفتیم، همهجا تمیز بود؛ اما بعدازظهر، همهجا پر شده بود از زبالههایی که مردم ریخته بودند و آنها را جمع نکرده بودند.
امام زمان (علیهالسلام) طبیعت زیبا و قشنگ را دوست دارد؛ پس مواظب طبیعت باشیم.
برای ناهار، مهمان عمو احمد بودیم. من خودم لباسهایم را پوشیدم؛ اما پوشیدن جوراب برایم خیلی سخت بود. مامانم به من کمک کرد تا برای مهمانی آماده شوم. چقدر مهمانی خانه عمو احمدم خوب است.
امام زمان (علیهالسلام) مهمانی رفتن و مهمانی دادن را دوست دارد.
با دوچرخه در پارک بازی میکردم که دیدم دوستم بدون دوچرخهاش آمد. از او علتش را پرسیدم و فهمیدم دوچرخهاش خراب شده؛ به همین علت باهم با دوچرخه من بازی کردیم.
امام زمان (علیهالسلام) رفتار دوستانه را دوست دارد.
وقتی احساس میکنم مادرم خسته یا ناراحت است او را بغل میکنم و میبوسم و به او میگویم: مامان جان! «خسته نباشی». بعد به او کمک میکنم و او هم خوشحال میشود.
امام زمان (علیهالسلام) تشکر کردن از دیگران را دوست دارد.
ورزش کردن با بچهها چه لذتی دارد! امروز وقتی فوتبال بازی میکردیم، یک شوت بهطرف دروازه زدم و بچهها گفتند گل شد؛ اما خودم فهمیدم که توپ از کنار دروازه گذشت؛ به همین دلیل به بچهها گفتم: «گل نشده.»
امام زمان (علیهالسلام) همیشه راستگویی را دوست دارد.
پدرم به من پول داد تا برای خودم و خواهرم خوراکی بخرم. من هم یک بسته بیسکویت خریدم و آن را با خواهرم نصف کردیم. بعد یک بیسکویت او خورد و یکی من، تا تمام شد.
امام زمان (علیهالسلام) تقسیم کردن خوراکی بهصورت دوستانه و عادلانه را دوست دارد.
از اینکه در ایران زندگی میکنم، خوشحالم؛ چون مردم ایران باهم مهرباناند و امامان خود را دوست دارند؛ به زیارت آنها میروند و برای تولد امام زمان (علیهالسلام) جشن بزرگی میگیرند.
امام زمان (علیهالسلام) ایران را دوست دارد.
همهی کتابهایی را که پدرم برایم میخرد، میخوانم و تمیز و سالم نگه میدارم. کتابهایم را در کتابخانه کوچکی که در گوشهی اتاق است، میگذارم. در قفسه بالای آن قرآن را گذاشتهام.
امام زمان (علیهالسلام) کتاب خواندن و مطالعه را دوست دارد.
تلویزیون خانه روشن بود که دیدم کسی سخنرانی میکند و مردم باعلاقه به حرفهای او گوش میدهند و بعضی حتی از شوق و خوشحالی، گریه میکنند.
به مامانم گفتم: «این آقا کیست که اینقدر مردم او را دوست دارند و به حرفهایش گوش میدهند؟» مامانم گفت: «ایشان آیتالله خامنهای رهبر عزیز کشورمان هستند».
من آقای خامنهای را دوست دارم؛ چون امام زمان (علیهالسلام) او را دوست دارد.
بعضی از سورههای قرآن را یاد گرفتهام و میتوانم از روی قرآن، آنها را بخوانم. بعضی از سورهها را هم حفظ هستم و هرروز چند سوره را با صدای قشنگ میخوانم.
امام زمان (علیهالسلام) قرآن خواندن و احترام به قرآن را دوست دارد.
دوتا از دوستانم دو روز بود که باهم قهر بودند و باهم حرف نمیزدند. من که ناراحت بودم، با هردوی آنها صحبت کردم و آنها را باهمدیگر آشتی دادم. ما به همدیگر قول دادیم که دیگر باهم قهر نکنیم.
امام زمان (علیهالسلام) قهر نکردن و آشتی دادن را دوست دارد.
گاهی وقتها چیزی میگویم و بعد، از حرف خودم ناراحت میشوم و با خود میگویم: «ایکاش این حرف را نزده بودم. بعدازاین تلاش میکنم که مواظب حرف زدنم باشم.»
امام زمان (علیهالسلام) کسانی را که اول فکر میکنند و بعد حرف میزنند، دوست دارد.
پایان
(این نوشته در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۰ بروزرسانی شد.)