چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان (2)

کتاب قصه کودکانه: چهار خرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان1

کتاب قصه کودکانه

چهار خرگوش کوچولو
به چیدن قارچ می‌روند

قصه اتحاد و همدلی
و
پرهیز از تفرقه و خودخواهی

مترجم: ن. جوادی

چاپ دوم: مرداد 1368

تايپ، بازخوانی، ويرايش تصاوير و تنظيم آنلاين: انجمن تايپ ايپابفا

جداکننده پست ایپابفا2

به نام خدا

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان2

خوشحال و شاد، چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند.

قرمز کوچولو فریاد زد: چقدر قارچ!

سیاه کوچولو گفت: امروز باید خیلی کار کنیم و قارچ زیادی جمع کنیم تا برای زمستان بتوانیم ذخیره کنیم.

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان3

سفیدکوچولو و سیاه کوچولو مشغول چیدن قارچ بودند که دوتا پروانه قشنگ بالای سر آنها شروع به پرواز کردند.

سفیدکوچولو گفت: چه پروانه‌های قشنگی!

سیاه کوچولو گفت: الان وقت کار است فکر بازی گوشی نباش!

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان4

سفیدکوچولو حرف سیاه کوچولو را گوش نداد و به دنبال پروانه‌ها دوید. بعد از مدتی پروانه‌ها به داخل یک دره عمیق رفتند. سفیدکوچولو از بالا به داخل دره نگاه کرد که ناگهان چشمش به یک قارچ بزرگ افتاد که ته دره روئیده بود. پیش خودش گفت: بهتره برم و آن قارچ را بکنم!

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان5

از گیاهانی که اطراف روئیده بود طنابی درست کرد و به ته دره رفت و قارچ را کند. با خودش می‌گفت: «این قارچ به این بزرگی مال خودم است و به هیچکس نمی‌دهم. خودم پیدا کردم و باید خودم به تنهایی آن را بخورم.» قارچ را برداشت و به راه خود ادامه داد.

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان6

سیاه کوچولو که از بالای دره او را دیده بود فریاد زد: «قارچ چیده شده مال همه است. ما همگی با هم برای چیدن قارچ آمده‌ایم و تو نباید محصول کارت را فقط برای خودت نگهداری.» اما سفیدکوچولو توجهی به حرفهای او نکرد. هوا داشت طوفانی می‌شد و باد تندی می‌وزید.

سیاه کوچولو گفت: از آنطرف کجا می‌روی؟

سفیدکوچولو گفت: به طرف جنگل!

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان7

سفیدکوچولو قارچ بزرگش را برداشت و به طرف جنگل به راه افتاد. در بین راه سنجاب کوچکی را دید. سنجاب از او پرسید:

– سفیدکوچولو اینجا به تنهایی چکار می‌کنی؟ کار عاقلانه‌ای نیست! مگر نمی‌دانی که اینجا گرگ است و الان هوا ابری است و باران شدیدی می‌بارد؟

سفیدکوچولو گفت: من قارچ بزرگ خودم را دارم و از باران در امان هستم و از گرگ هم نمی‌ترسم!

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان8

سفیدکوچولو به راه خود ادامه داد تا اینکه یک گرگ بزرگ به طرف او حمله کرد. سفیدکوچولو خیلی ترسید. نمی‌دانست که چکار بکند. با قارچ بزرگ که در دست داشت نمی‌توانست فرار کند. به همین خاطر قارچ را رها کرد و پا به فرار گذاشت. گرگ هم بسرعت به دنبال او دوید.

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان9

سفیدکوچولو خیلی ترسیده بود و نمی‌دانست کجا برود.

سنجاب کوچک به کمکش شتافت و او را با خود به بالای درختی برد. سفیدکوچولو از ترس گریه می‌کرد. سنجاب گفت: «چرا دوستانت را رها کردی تا به این روز بد دچار شوی؟ ولی ناراحت نباش من کمکت می‌کنم!»

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان10

سنجاب فوری رفت پیش سیاه کوچولو و جریان را برای او تعریف کرد.

سیاه کوچولو گفت: حالا چکار باید بکنیم؟

سنجاب گفت: به تنهایی نمی‌توانیم گرگ را شکست دهیم. باید بقیه دوستان را هم خبرکنیم.

سیاه کوچولو رفت و بقیه دوستانش را خبر کرد و باهم به جنگل آمدند.

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان11

گوشه‌ای نشستند و نقشه‌ای کشیدند و بعد به طرف گرگ حرکت کردند. گرگ با دیدن آن‌ها می‌خواست به طرفشان حمله کند که خرگوشها و سنجاب با سنگ افتادند به جان گرگ. گرگ هم خشمگین بسرعت به دنبال آن‌ها دوید.

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان12

خرگوش‌های کوچولو به طرف پلی که بین دو دره بود دویدند. این پل تنه یک درخت بود که از روی آن می‌توانستند عبور کنند.

گرگ هم به دنبال آن‌ها روی پل آمد.

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان13

خرگوش‌ها به محض اینکه به آن طرف پل رسیدند، با کمک هم پل را خراب کردند.

گرگ بدجنس که در تعقیب آنها بود از روی پل سقوط کرد.

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان14

بعد از اینکه مدتی روی هوا معلق می‌زد عاقبت با شدت به زمین خورد و خون از سر و روی او جاری شد.

براثر افتادن گرگ از بالای دره و برخورد سر و صورت آن با سنگها، گرگ بدجنس بلا، به سزای اعمال خود رسید.

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان15

خرگوش‌های کوچولو، سفیدکوچولو را از دام مرگ نجات دادند.

اما سفیدکوچولو خیلی ناراحت بود و از کار خود پشیمان شده بود و از دوستانش خجالت می‌کشید.

سیاه کوچولو گفت: ناراحت نباش! همینقدر که به اشتباهت پی بردی کافی است.

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان16

سفیدکوچولو گفت: قارچ بزرگ را هنگامی که گرگ به طرف من حمله می‌کرد گم کردم. بهتر است اطراف را بگردیم و قارچ را پیدا کنیم و باهم بخوریم.

بعداز جستجوی زیاد بالاخره قارچ را پیدا کردند.

چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند-کتاب تصویری آموزش اتحاد و همکاری به کودکان-ایپابفا سایت قصه و داستان17

بعد از اینکه قارچ را با هم خوردند، از سنجاب مهربان که این همه به آنها کمک کرده بود تشکر کردند و به طرف خانه‌شان به راه افتادند. از آن به بعد هیچوقت سفیدکوچولو از دوستانش جدا نشد.

«پایان»

جداکننده تصاویر پست های سایت ایپابفا2

کتاب قصه «چهارخرگوش کوچولو به چیدن قارچ می‌روند»توسط انجمن تايپ ايپابفا از روي نسخه اسکن قدیمی چاپ 1368 تايپ، بازخوانی و تنظيم شده است.

(این نوشته در تاریخ ۶ اسفند ۱۴۰۲ بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *