قصه آموزنده داوینچی
درخت غار، درخت مورد و درخت گلابی
نویسنده: لئورناردو داوینچی
(نویسنده، نقاش و مخترع ایتالیایی)
مترجم: لیلی گلستان
برگرفته از کتاب: قصه ها و افسانه ها
مردی دهاتی با تبری در دست کنار درخت گلابی ایستاد. درخت غار داد زد:
– آهای درخت گلابی. این مرد برای انداختن تو آمده.
مرد دهاتی دستهی تبرش را محکم کرد و شروع کرد به تبر زدن درخت تا آن را بیندازد. درخت مورد با فریاد گفت:
– آهای درخت گلابی عجب بلائی دارد به سرت میآید. کو آنهمه غرور و تکبری که به هنگام میوه دادن داشتی؟
درخت غار گفت:
– حالا دیگر با شاخههای پربرکت مانع از رسیدن آفتاب به ما نمیشوی.
درخت گلابی که در حال مرگ بود، آهسته گفت:
– «من با این مرد دهاتی که دارد مرا میاندازد، خواهم رفت. او مرا به کارگاه یک مجسمهساز معروف خواهد برد و مجسمهساز هم با هنرش از من مجسمهای زیبا و قشنگ خواهد ساخت، مرا به یک معبد هدیه خواهند کرد و آدمها برای ستایش من خواهند آمد اما شما دوتا، تو درخت مورد و تو درخت غار، برای شما هم هرلحظه این خطر هست که بهوسیلهی آدمها مجروح شوید، بهوسیلهی آدمهایی که برگهایتان را خواهند چید و با آنها تاجهایی خواهند ساخت که به روی سر من خواهند گذاشت.»
«درخت گلابیِ زنده فقط میوه دارد. درخت گلابی مرده با تاج زینت داده خواهد شد.»
***