قصه-کودکانه-الاغ-و-بت

داستان کودکانه و آموزنده: الاغ و بُت || برای عاقل یک اشاره بس است

داستان کودکانه و آموزنده

الاغ و بُت

 

به نام خدا

روزی مجسمه‌سازی الاغی را برای بردن یک بُت برای مشتری پولداری از جایی کرایه کرد. بت با دقت زیاد و بسیار زیبا ساخته شده و الاغ، غرق زیبایی بت شده بود. وقتی الاغ در جاده حرکت می‌کرد، خیلی از مردم ایستاده و از آن بت تعریف می‌کردند.

داستان کودکانه و آموزنده: الاغ و بُت || برای عاقل یک اشاره بس است 1

بعضی از مردم برای احترام به بت خم می‌شدند. الاغ کودن فکر کرد که این احترام‌ها به خاطر اوست؛ بنابراین از روی غرور در جاده ایستاد و با شادی و صدای بلند شروع به عرعر کرد. صاحب خر نتوانست او را آرام کند و الاغ همچنان عرعر می‌کرد. سرانجام صاحبش با ترکه، ضربه‌ای به الاغ زد. این ضربه، غرور بیهوده را از الاغ گرفت. الاغ به خودش آمد و با آرامی به راه افتاد.

نتیجه‌گیری:

انسان عاقل با یک اشاره به حقیقت پی می برد. اما انسان نادان تا سرش به سنگ نخورد پی به حقیقت نمی‌برد و متوجه اشتباه خود نمی‌شود.

(این نوشته در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۰ بروزرسانی شد.)



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *