امام زمان (علیه السلام) که بیاید…
تصویرگر: احسان سلیمانی
رنگ آمیزی: فاطمه بوجار نژاد
ویراستار: محمدرضا مجیری
نوبت چاپ: اول/ پاییز ۱۳۹۳
تايپ، بازخوانی، ويرايش تصاوير و تنظيم آنلاين: انجمن تايپ ايپابفا
(توضیح: متن پی دی اف این کتاب توسط کتابخانه دیجیتال قائمیه بطور رایگان منتشر شده است.)
چند روز پیش پدربزرگم از روستا به خانه ی ما آمد. امروز صبح، پدربزرگ خیلی سرفه کرد و سرش درد گرفت. پدرم او را به دکتر برد و دکتر گفت: «به علت آلودگی هوا مریض شده است و هرچه زودتر باید به روستا برگردد». من هنوز پدربزرگم را خوب ندیده بودم که مجبور شد به روستا بر گردد.
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، دیگر هوا آلوده نیست و همه جا پر از هوای تمیز و پاک می شود.
برای عید نوروز، پدرم یک ماهی قرمز که سه تا دم داشت خرید. اول خیلی خوشحال شدم؛ اما روزهای بعد که می دیدم چقدر جایش در تنگ، کوچک است ناراحت شدم؛ به همین دلیل با پدرم به کنار رودخانه رفتیم و ماهی را در آب، رها کردیم. ماهی با خوشحالی، شروع به شنا کرد.
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، حتی ماهی های دریا و پرندگان آسمان هم خوشحال می شوند.
دوستم حمید، امروز مریض بود و مرتب سرفه می کرد. خانم معلم به مادر حمید تلفن کرد تا بیاید و او را به دکتر ببرد. خدا کند دوستم زودتر خوب شود و دوباره پیش ما بیاید؛ چون حمید، بهترین دوست من است و دلم برای او تنگ میشود.
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، بسیاری از بیماری ها از بین می رود و مریضها زود خوب میشوند.
هفته ی پیش به خانه ی پدربزرگ در روستا رفته بودیم. پدربزرگم کشاورز است و یک باغ میوه دارد. او به من گفت: «عزیزم! دعا کن باران بیاید. امسال باران، خیلی کم آمده است و درختان تشنه هستند».
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، باران های مفید و فراوانی میبارد.
دیشب تلویزیون، بچه های فلسطینی را نشان می داد که گریه می کردند. خانه ها و مدرسه هایشان خراب شده بود و معلم آنها هم زخمی شده بود. خیلی ناراحت شدم و به پدرم گفتم: «آیا کسی نیست که اینها را نجات دهد؟ »
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، به حساب اسراییلی های بدجنس می رسد و بچه های فلسطینی در کنار پدر و مادرشان با آرامش زندگی می کنند.
از دوستم خواستم مدادرنگی هایش را به من بدهد تا نقاشی ام را رنگ کنم؛ اما او نداد؛ با اینکه دیروز من به او مداد شمعی داده بودم. قبل از اینکه ناراحت شوم با خودم فکر کردم و گفتم: شاید دلیلی داشته است.
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، همه جا پر از دوستی و مهربانی میشود.
امروز در شهر ما باران آمد. بعد از باران، به حیاط خانه آمدم و دیدم باغچه، حسابی خیس شده بود و گلها و گیاهان باغچه، حسابی سیراب شده بودند.
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، همه جا سرسبز و شاداب میشود.
امروز تصمیم گرفتم حفظ قرآن را با قرآن پدرم انجام دهم. وقتی قرآن می خواندم، ترجمه ی آن را هم مطالعه می کردم و با خود فکر می کردم که چه کسی از همه بیشتر معنای قرآن را می فهمد و به آن عمل می کند؟
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، همه جا کلاس قرآن برپا می کند. او معلم واقعی قرآن است.
زمستان شده و – خدا را شکر- خانه ی ما گرم است و مشکلی نداریم؛ اما موقعی که بیرون می روم و می بینم چقدر هوا سرد است با خودم می گویم: « خدایا! نکند الآن بچه هایی باشند که خانه گرمی ندارند. »
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، همه ی خانه ها در زمستان، گرم است و همه ی مردم در آسایش و راحتی هستند.
با مامان به خانه ی خاله رفته بودیم. خاله، مقدار زیادی سبزی در ایوان گذاشته بود و می خواست آش نذری بپزد. مامان و همسایه ها به کمک خاله آمدند و سبزی ها را پاک کردند. من هم به آنها کمک کردم.
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، همه با هم مهربان می شوند و به یکدیگر کمک میکنند.
عید نوروز که می شود، من لباس و کفش های نو می پوشم و همراه خانواده برای دیدن فامیل به خانه ی آنها می رویم و شیرینی و میوه میخوریم. امیدوارم همه ی بچه های دنیا، لباس و کفش نو داشته باشند و عید به همه ی آنها خوش بگذرد.
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، دیگر کسی فقیر نیست.
هفته ی قبل، یکی از دوستانم به قم رفته بود و از آن جا یک کتاب داستان برایم سوغات آورد که در مورد یک مرد مهربان و شجاع بود. کتاب را خواندم و لذت بردم و بعد، آن را به دوستم مجید هدیه دادم، تا او هم بخواند و از آن لذت ببرد.
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، هدیه های زیادی از طرف خدا برای ما میآورد.
بعضی روزها صبح که از خواب بیدار می شوم، خیلی گرسنه ام و احساس می کنم شکمم خالی خالی است. برای صبحانه، نان و شیر را خیلی دوست دارم. امیدوارم همه ی بچه های دنیا هم برای صبحانه، نان و شیر داشته باشند.
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، بچه های دنیا، برای صبحانه خوردن مشکلی ندارند.
اولین باری که می خواستم کلمه ی «بابا» را بنویسم، خیلی خوشحال بودم و خیلی تلاش کردم که الفِ بابا را کج ننویسم. چقدر باسواد شدن و یاد گرفتن خوب است.
امام زمان (علیه السلام) که بیاید، خیلی چیزها به ما یاد می دهد و زندگی، بسیار زیبا میشود.
بسم ربِّ المهدی
امام زمان و من
سلام به پدران، مادران و بچه های دوست داشتنی
بچه که بودیم، بازی با دوستان و بچه های محله و مدرسه مان را خیلی دوست داشتیم. به همدیگر محبت می کردیم، و اگر بعضی وقتها دعوایمان می شد، زود آشتی می کردیم. بابا، مامان و معلم های خود را خیلی دوست داشتیم و آنها هم ما را دوست داشتند. اگر قولی به آنها می دادیم، به آن عمل می کردیم و اگر از آنها کمک می خواستیم، به ما کمک می کردند. خلاصه، دوران خیلی خوبی بود.
الآن که بزرگ شده ام، می فهمم امام زمان علیه السلام کارهایی را که در بالا گفتم چقدر دوست دارد؛ پس بیایید روز به روز به آن کارهای خوب ادامه دهید و هر چه بیشتر با امام مهربانی ها و خوبیها آشنا شوید و با او حرف بزنید، و این را بدانید که:
امام زمان علیه السلام همه ی شما بچه ها و کارهای خوبتان را دوست دارد…
«پایان»
(این نوشته در تاریخ 22 فوریه 2024 بروزرسانی شد.)
بسیارآموزنده وعالی بینهایت سپاسگزارم.
سلام. میتونیم از مطالب کتابتون توی نشریه مون استفاده کنیم؟ با ذکر نام نویسنده و تصویرگر.
سلام . بله . حتماً .